۱۳۸۴/۱۰/۰۶

ايرانيان و کريسمس

سايت فارسی بی‌بی‌سی زير عنوان کريسمس در ايران، نظر ايرانيان را در باره تلفيق فرهنگ‌ها پرس‌وجو نمود؛ آن‌چه را که در اين ستون می‌خوانيد، تنها دو نمونه از نظرها و ارزيابی‌های مختلف ايرانيان است:
عيد کريسمس مثل عيد نوروز، مثل هنوکامثل سال‌نو چينی‌ها و مثل هر جشن شادی‌آور و زيبای ديگر برای همه مردم دنيا با هر فکر و مذهب و ايده‌ای جالب هست . اميدوارم روزی در کره زمين در تمام کشورها اين عيدهای زيبا را جشن بگيرند و به اين ترتيب هر ملتی احترام خودش را به مليت‌ها و فرهنگ‌های ديگر نشان بدهند. و فکر می کنم حس زيباپسندی ما ايرانی‌ها باعث شده اين عناصر سمبوليک و زيبا رو اقتباس کنيم که همين نشان دهنده تعادل و تعامل فرهنگی مثبت ما ايرانی‌ها با فرهنگ‌های ديگر است که کاملا در تضاد با تصوير منفی ما ايرانی‌ها در جو عمومی دنياست. اما متعادل بودن ما ايرانی‌ها در ميان کشورهای خاورميانه امری بديهی است و پذيرفتن عناصر مثبت از فرهنگ غرب مثل روز ولنتاين يا کريسمس جای تعجب ندارد و در پايان اين عيد زيبا و اين جشن آغاز فصل زمستان را به همه مردم کره زمين تبريک می گويم! هانيه – تهران
به نظر من وضع موجود مصداق بارز ضرب المثل: آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا می کرد، هستش. در حالی‌که ايرانيان دارای زيباترين عيد دنيا هستند و هنگام نو شدن طبيعت سال جديد رو جشن می‌گيرند و از همه مهمتر به ديدن هم‌ديگه می‌روند، متاسفانه بعضی از جوانان ايرانی فقط شيفته زرق و برق کريسمس اروپايی هستند و عيدی که شبکه‌های تلويزيونی و فروشندگان لوازم الکترونيکی بر گزار ميکنند. عيدی رو جشن ميگيرند که حتی شرايط آب و هوايی اون هم وجود نداره. باز جای شکرش باقی هستش که هنوز حاجی فيروز لباسش رو با لباس بابانوئل عوض نکرده. رضا - تهران

۱۳۸۴/۰۹/۲۸

آغاز يک پايان



مجله تايم آقای بونو ستاره ايرلندی موسيقی راک را، به پاس تلاش‌های بشردوستانه‌ و کمک به کاهش فقر و به‌بود بهداشت در جهان؛ به عنوان يکی از شخصيت‌های برتر سال ۲۰۰۵، برگزيده است. بونو ۴۴ ساله، پيش از اين برای جوايز اسکار، گرمی، گلدن‌گلوب و صلح نوبل نامزد شده بود. او نه تنها يکی از حاميان سرسخت لغو بدهی‌های کشورهای جهان سوم در ساليان اخير بود، بل‌که يکی از تلاش‌گران صلح جهانی و مخالف توليد و گسترش سلاح‌های اتمی است. گروه وی در سال ۲۰۰۴، با همين ايده، يک آلبوم زيبا زير عنوان «چگونه بمب اتمی را برچينيم» روانه بازار کرد.
وقتی ترانه‌ها، موسيقی و کنسرت‌ها، جانشين شعارهای «مرگ بر…» می‌شوند؛ وقتی به‌جای آتش نفرتی که از سوزاندن پرچم‌های کشورهای مختلف بل می‌گرفتند و چشم و دل را هم‌زمان دودی و سياه می‌کردند و اکنون، گروهی از هنرمندان پروژکتورها و نورافکن‌ها را بر‌دل‌ها می‌تابان‌اند تا روشن‌تر و واضح‌تر از گذشته، جاده‌های زندگی را در برابر چشمان متحير جهانيان منوّر ‌سازند؛ وقتی ستارگان زيبا و محبوب دل‌ها، به‌جای احزاب و شخصيت‌های سياسی پا به عرصه عمومی می‌گذارند و موزون و دلنشين و روح‌انگيز، دارا و ندار را باهم و در يک ‌زمان آواز می‌دهند؛ مشخص است که زندگی در حال تغييراتی تازه‌اند و راه و روش مطلوب خود را می‌طلبدند و اين يعنی:آغاز يک پايان

۱۳۸۴/۰۹/۲۶

آمريکا، آمريکا!




زنی در مقابل پوستر تشويق به خواندن:
يازده ميليون نفر از جمعيت آمريکا قادر به خواندن يا نوشتن زبان انگليسی نيستند و ۳۰ ميليون نفر تنها يک مقدار بيشتر، آن هم در حد امضا کردن مدارک سواد دارند. منبع: BBC
اگر تعداد کم‌سوادان را هم به آمار فوق اضافه کنيم، رقم بدست آمده خيلی بيش‌تر از کل جمعيت ايران خواهند بود. حقيقت تلخی که نه منطبق برشرايط‌های زمانه است و نه، با شأن کشوری که او را يکی از نمونه‌ها و الگوی دموکراسی در جهان می‌دانند، سازگار. با وجود براين، پرسش مهم و کليدی اين‌جا است پس جامعه را چه کسانی می‌گردانند؟ در آمريکا، نخبگان فکری و سياسی چرخه زندگی و سياست را می‌گردانند. اما در ايران...؟!

۱۳۸۴/۰۹/۲۴

سنت

دومين اصل و منبعی که اصوليون برای استنباط احکام بدان تکيه می‌ورزند، سنت است. در اين باره اوّلن توجه داشته باشيم که مفهوم سنت از نيمه دوم هجری به بعد تبلور يافت و تا قبل از اين دوره، مفهوم سنت همان عرف و عادت ساری و جاری در مدينه يا گروه اندک‌شمار مسلمانان صدر اول بود. ولی سنت به معنای سنت منسوب به پيامبر مفهومی است که بعدها تبلور يافت و همان زمان، مخالفان و معارضانی نيز داشت.
چگونه يک نفر شنونده جايز می‌شمارد مُخبری را صادق بداند، حال آن‌که نه اضطراری موجب پذيرش آن خبر می‌باشد و نه علمی برصدق وی در خفا دارد. چگونه از کذب صادق و خيانت امين ايمن هستيم، حال آن‌که می‌بينی فقيه در [بيان و نقل] حديث دروغ می‌گويد و سند جعل می‌کند و مدعی ديدار کسانی می‌شود که هرگز آن‌ها را نديده است و يا اخبار غريبی را مدعی می‌شود که هرگز نشنيده است. حتا تا جايی که پايش به لب‌گور رسيده و مشرف به موت می‌باشد، از اين همه اصرار بر دروغ‌بندی و دروغ‌گويی که بدان وسيله عمری جاه و مقام يافته و به رياستی رسيده و مال مردم را خورده، عقب نشينی نمی‌کند.
عبدالمجيدشرفی / عصری‌سازی انديشه دينی / صص 70 ـ 68 / مترجم محمد امجد

۱۳۸۴/۰۹/۲۲

آلودگی هوا

طی روزهای گذشته مساله آلودگی هوای پایتخت ایران واقعن غير قابل تحمل گرديد و شاخص آلاينده مونوکسيد کربن در برخی مناطق تهران، از مرز خطرناک نيز گذشته است. آمار مراجعه‌کنندگان به بيمارستان بيش از ده‌هزار نفر گزارش شده و تا ظهر يکشنبه، مسئول يکی از بيمارستان‌های تهران، مرگ یک‌صدوپنجاه انسانی را که تحت تأثير آلودگی هوا جان باخته‌اند، تأييد کرد.
همه دم از راه حل و چاره‌انديشی می‌زنند و بظاهر خواهان برون رفت از اين بحران هستتند. اما، هم مقامات کشوری با اين پديده خطرناک غيرمسئولانه برخورد می‌کنند؛ هم برنامه‌ريزان دولتی طرح‌های مصلحت‌انديشانه و عوام‌فريبانه ارائه می‌دهند و هم مردم، خود را به کوچه علی‌چپ می‌زنند.
درست است که 15 هزار اتومبيل غيراستاندارد و از رده خارج شده، در آلايندگی هوای تهران مؤثرند؛ ولی مبارزه با آلودگی نيازمند مديريت و طرح‌های همه جانبه و کارشناسانه است که بخواهد و يا بتواند، مشکل اتومبيل‌های از رده خارج شده را با ساير مسائلی چون بنزين، تأمين وسايط اياب و ذهاب شهری، گسترش مترو و قطع سوبسيت و غيره مرتبط سازد. وقتی کانون‌های مختلف قدرت، وجب به وجب کوه‌های کشور را برای خانه سازی بمعرض فروش گذاشته‌اند؛ وقتی برای نابودی جنگل‌های شمال و قاچاق چوب، تعدادی از سران نظامی سپاه‌پاسداران دست به جنایت می‌زنند؛ وقتی باندی ازسپاه گوشت‌های آلوده را در ميان مردم توزيع می کنند و يا باند قدرتمندی بنزين مفت و ارزان را به کشورهای همسايه قاچاق می‌کند؛ آيا فکر می‌کنيد کسی دلش برای کودکان بی‌دفاع ايرانی می‌سوزد؟

۱۳۸۴/۰۹/۱۷

عليه رشوه

فردا (9 دسامبر) روز جهانی مبارزه با رشوه‌خواری و فساد اداری است.
پرداختن مبلغی ناچيز يا کلان، برای افرادی که بنيه مالی دارند و می‌خواهند از اين‌طريق در انجام و تحقق نيازها و تقاضای خويش شتابی داده باشند؛ ظاهرن امری‌ست بی‌خطر و زيانی را متوجه مردم و جامعه نمی‌سازد. حتا بعضی‌ها آن را وسيله‌ای مطلوب و به‌ترين تاکتيک در رقابت‌های اقتصادی‌ـ‌تجاری و اداری عليه رقبای خود می‌دانند. اما هر دو گروه رشوه‌ده و رشوه‌خوار، در برابر پرسشی که چرا اين مبادله پنهان است و دور از چشمان اين و آن انجام می‌گيرد؟ هنوز و تا به امروز، سکوت کرده‌اند.
بنا به تخمين بانک جهانی، هر ساله بيش از يک‌هزار ميليارد دلار رشوه در سراسر جهان پرداخت می شود. اگر بر روی اين مبلغ، رشوه‌های خُرد و دله‌رشوه‌ها را نيز بی‌افزايم، آن‌وقت رقم بدست آمده، مبلغی است که جهان را به وحشت خواهد انداخت. برهمين اساس بود که سازمان ملل‌متحد در سال گذشته، بيش از پنجاه‌هزارنفر را در 64 کشور مختلف مورد پرسش قرار دهد و می‌خواست از اين‌طريق سنجش بين‌المللی فساد اداری را برای مردم جهان توصيف کند.
حضور تک‌تک ما در اين مبارزه، هم مانع گسترش فرهنگ رشوه‌خواری خواهد شد و هم نور اميد به زندگی را، دگربار در دل‌های مردم محروم جهان زنده خواهد ساخت. در مبارزه عليه گسترش فرهنگ رشوه‌خواری و فساد اداری، بی‌تفاوت نباشيم.

۱۳۸۴/۰۹/۱۰

بازار سال نو و نبض مردم

در کشور آلمان تقريبن يک ماه آخر سال را ـاز 24 نوامبر تا ظهر 24 دسامبر‌ـ بعنوان ماه خريد هدايای سال نو نام‌گذاری کرده‌اند. مطابق يک سنت کهن اما بسيار زيبا و دلنشين، در شامگاه 24 دسامبر، يک‌هفته مانده به سال جديد، هرعضو خانواده‌، از کوچک‌ترين عضو گرفته تا پيرترين‌شان، موظف به دادن هديه سال‌نو، به ‌ديگر اعضای خانواده ‌است. برهمين اساس و برای خريد هدايا در اين روزها، شهر مملو از ازدحام است. بازارچه‌های مخصوص و يک‌ماهه‌ای را از انواع خوراکی و نوشيدنی، در دل شهرها و در مرکز خريد برپا می‌سازند تا مردم، بی‌هيچ دغدغه‌ای ـ‌يعنی همه‌ی آن چيزهايی‌که محرک بازگشت به خانه‌اند‌ـ به کار خريد مشغول گردند.
آنچه‌که در اين يک ماه قابل بحث و بررسی است، ارتباط ميان خريد، روحيات عمومی و مقوله امنيت است. در اولين هفته گذشته، آمار فروش فروشگاه‌های بزرگ کشور نشان می‌دهند که در مقايسه با سال گذشته يا دو سال پيش، مردم احساس امنيت بيش‌تری می‌کنند و با آسودگی و دست و دل‌بازی بيش‌تر، در استقبال از سال جديد، هزينه می‌گذارند. تعامل منطقی دو حزب بزرگ کشور، بعد از دو ماه چانه‌زنی و نگرانی‌ای که پيش از اين برجامعه سايه انداخته بود؛ اکنون با تشکيل يک دولت ائتلافی، نور اميدی را در دل‌های مردم شعله‌ور ساخت، که در ارگان‌های مديريت و رهبری، کم نيستند انسان‌هايی که دل‌شان برای مردم و آينده کشور می‌تپد. اميدی که به‌سهم خود، پشتوانه‌ای‌ست برای دولت و امنيت‌شان را تضمين می‌کند. و شايد هم درسی است برای ما ايرانيان.

۱۳۸۴/۰۹/۰۸

خبــــر






خطر و گسترش بيماری ايدز را در ايران جدی بگيريم!

هم پيمان دربرابر گسترش ايدز
از همه آنان كه به مبارزه با گسترش ايذر در زمينه‌های فقر، نابرابری جنسيتی، خشونت عليه زنان و كودكان و همچنین رفع انگ و تبعيض از افراد مبتلا به ايدز و حمايت از حقوق اجتماعی و دسترسی آنان به امكانات بهداشتی‌ـ‌درمانی متعهد هستند، دعوت مي كنيم روز پنج‌شنبه 10 آذرماه ساعت 1 بعداز ظهر در مقابل تئاتر شهر به ما بپيوندند.

انجمن تلاشگران سلامت
انجمن حمايتی فرهنگی کودکان کار
انجمن پرسپوليس (کاهش خسارات اعتياد) – کميته رنگين كمان
نشريه دانشجويی رستا
کانون هستيا انديش
مركز فرهنگی زنان

۱۳۸۴/۰۹/۰۶

وطن

وطن ويرانه از يار است یا اغيار يا هر دو؟
مصيبت از مسلمان‌هاست يا کفار يا هر دو؟
وطن را فتنه‌ی مسند نشينان داد بر دشمن
و يا اين مردم بی‌دانش بازار يا هــر دو؟
همه داد وطن‌خواهی زنند، اما نمی‌دانم
وطن‌خواهی به گفتارست يا کردار يا هر دو؟

«ابوالقاسم لاهوتی»

۱۳۸۴/۰۹/۰۲

خصلت فرهنگی

ادبيات ما تبلور باورها، ارزش‌ها، هنجارها و گرايش‌های فرهنگ ديرينه‌ی ماست. ادبيات ما، در يک نگاه کلی، در دو عرصه کاملن قابل تشخيص، دو رويکرد معرفتی به انسان و زندگی را باز می‌شناساند. اما آنچه از اين گرايش‌ها بر می‌آيد اين است که در يک چيز مشترک‌اند. و آن عدم دخالت در وضع موجود، برای دگرگون کردن ريشه‌های آن است. هر دو گرايش، همواره حرمت «تابويی» آن را حفظ و محافظت کرده است، و اصل «شبان‌ـ‌رمگی» را، که مبنای روابط اجتماعی است، پاس داشته است.
اين خصلت فرهنگی، هم خصلت افراد است، و هم خصلت جامعه است. هم در يک واحد کوچک اجتماعی، ساری و جاری است؛ و هم رابطه‌ی انسان و جهان را می‌نماياند. هم در رابطه‌ی فرد با فرد برقرار است؛ و هم در رابطه‌ی فرد با گروه، يا رابطه‌ی گروه با گروه. حتا در رابطه‌ی فرد با درونش نيز متصور است. جالب توجه اين است که هم روابط دوستانه از آن مايه می‌گيرد، و هم روابط دشمنانه. هم کسی که از وفاداری به «وضع موجود» سخن گفته، بر همين مبنا سخن گفته است؛ هم کسی که از وضع موجود ناخشنود بوده، و از آن اعراض کرده، يا بر آن تاخته، يا برافتادن آن را طلبيده است، باز جايگزينی بر همين مبنا و روال پيشنهاد کرده است. و اين امر اخير تراژيک‌ترين جنبه‌ی تاريخی «تناقض» ديرينه‌ی فرهنگی ماست.
نقل از کتاب: تمرين مُدارا؛ اثر زنده ياد محمد مختاری

۱۳۸۴/۰۸/۲۹

شکار نی

منوچهر آتشی، يکی از شاعران بزرگ معاصر ايران، عصر امروز بر اثر ايست قلبی در سن ۷۴ سالگی جان سپرد. يادش گرامی باد! در زير، شعر "شکارنی" او را باهم بخوانيم:

تصوير ماهتاب،
وحشی‌تر از گوزن گرفتاری بود
در آب.
نيزار سبز ساحل «موند»
با های‌هوی ما
خالی شد از گرازان
و قوچ‌های کوهی
از آب‌خور رميده
باز آمدند.
با بانگ آشنايی بوی ما.
صيادهای چابک
هرساله
سالروز نخستين آواز کومه را
به شکار نی می‌آيندو
اينک اجاق‌های‌شان
ـ که دشت را مشبک کرده ـ
آواز زندگی را
برپهنه بيابان
مرموز می‌سرايند.

۱۳۸۴/۰۸/۲۵

يک پرسش

هم‌وطن عزيز و آينده‌نگر! اگر شما در نهمين دوره انتخابات رياست‌جمهوری ايران شرکت کرديد، جدا از اين‌که به آقايان معين، رفسنجانی، کروبی و ديگران رأی داده‌ايد يا به احمدی‌نژاد؛ يا فرض کنيم که در دور دوم، بعنوان فردی معترض شرکت نداشته‌ايد؛ در هرحال، قانون و سيستم انتخابات را در عمل پذيرفته‌ايد و مجبوريد به رغم عدم انتخاب نامزد دل‌خواه شما، يعنی معين، به آن وفادار بمانيد.
کاری که اين روزها بعضی از جوانان اصلاح‌طلب از طريق ايميل و مسنجر، عکس‌های مضحکی از رئيس‌جمهور را برای ديگران ارسال می‌کنند، معنايی جز بی‌پرنسيبی ندارد. مگر رئيس‌جمهور رجايی کدام برتريی را نسبت به احمدی‌نژاد داشت که آن را خودی و اين يکی را بيگانه می‌بينيد؟
مادامی‌که تفکر و گرايش‌های خود و غيرخودی، دسته‌بندی‌های طايفه‌ای، رانتی‌ـسياسی و قومی و قبيله‌ای برجامعه ما حاکم است، انتخابات ايران، به‌تر از اين نمی‌شود و نخواهد شد. آمار دور اول انتخابات، نشانگر آن است که مردم، هنوز منافع قومی را برمنافع ملی برتری می‌دهند. از سوی ديگر، قصدم اين نيست دوستان اصلاح‌طلب را نا اميد سازم و بگويم از آن سيستم نبايد بيش از اين انتظار داشت. اما يک پرسش: در هشت سالی که شما در قدرت بوديد، چقدر و در کدام عرصه‌ها کار فرهنگی کرديد يا مردم و جامعه را آموزش داديد که اکنون انتظار داريد بطرف شايسته‌سالاری و ايران‌سالاری گام بردارند؟

۱۳۸۴/۰۸/۲۲

پينگی و بنگی

گوشی تلفن را برداشتم. صدای مهربان دوستی بود که با خنده می‌گفت: "باز هم پينگی شدی؟".
گفتم چه می‌شود کرد؟ همانطوری که در جهان حقيقی گروهی از مردم بنگی می‌شوند، گويا مُد شده در جهان مجازی نيز، تعدادی هم پينگی شوند.
گفت: وجه مشترک اين دو گروه در کجاست؟
گفتم: بی‌زاری مردم و دوری گزينی آنان.
يکی از بلاگرهای باسابقه و اهل فن، هفته پيش به من گفت که مشکل از بلاگ رولينگ است. اما من در مطالعه‌ای که داشتم، ديدم بيش‌تر تعدادی اسامی مشخص‌‌اند که بطور مداوم پينگ می‌شوند. حالا چرا بلاگ رولينگ روی اين نام‌ها حساسيت پيدا کرده، به‌نظر سوژه جالبی است برای مطالعه.
پ.ن: برای اين‌که بلاگ رولينگ شرمنده گردد، بعد از آبديت پينگ نمی‌کنم.

۱۳۸۴/۰۸/۱۹

شب‌های پاريس

وقتی ميزان‌الحراره سياسی درون جامعه، وضعيت التهاب‌آور و به مفهوم واقعی متشنج را نشان می‌دهد. يعنی ورود به فازی تازه و شرايطی که ملت متعارض عمل‌کرد غلط دولت است و هر دو، عليه يک‌ديگر صف‌آرائی کرده‌اند؛ در چنين شرايطی تنها دولت‌مردان نيستند که مرتکب خبط و خطاء می‌گردند، بل‌که واکنش های مردم نيز عصبی، خشن و شتاب زده‌اند.
اگر التهاب به حد نهايی شدت خود برسد که حکومت به خشونت و سرکوب متوسل گردد، مردم نيز در پاسخ، به تخريب و ضربه‌زدن روی خواهند آورد. در اين تقابل، آن‌چه‌که نابود می‌شوند، ثروت‌های ملی و معنوی است؛ آن‌چه باقی می‌ماند فقر و فاقه و فاقعه‌اند؛ و مهم‌تر، آن‌چه مورد کم توجهی قرار می‌گيرند، سرنوشت آيندگان و کودکانی است که در مخالفت با اين درگيری‌ها، نمی‌توانند تأثيرگذار باشند.
شب‌های پاريس به سهم خود بستر مناسبی را آماده می‌سازد تا درباره معنا، مفهوم و نقش دولت‌های مُدرن بيش‌تر بی‌انديشيم. دولت‌ها را نيز وامی‌دارد تا به آتش زير خاکستر جامعه خود توجه کنند که مبادا همين فردا، شعله‌ور گردند. اما مهم‌تر از همه، شب‌های پاريس حقيقت تلخی را باز می‌تاباند که زندگی و حضوری ساده در يک مکان، علت و عاملی برای تغيير ذهنيت انسان‌ها نيست. حافظه تاريخی، هميشه با مدنيت پيوند خورده و ارتباط می‌يابد!

۱۳۸۴/۰۸/۱۶

درسی از تاريخ

تحليل دقيق و ريشه‌يابی آشوب‌های ده روز اخير فرانسه، دست‌کم کتابی خواهد شد قطور و در برگيرنده بيست‌سال مسائل و معضلات ناشی از ندانم‌کاری‌ها، عقب‌ماندگی‌ها و بی‌تفاوتی‌هايی که برنامه‌ريزان و سياست‌گذاران آن کشور مرتکب شده‌اند: چه سوسيالیست‌ها و چه گُليست‌ها.
اما از زاويه ديگر، يعنی بُعد بين‌المللی، حادثه اخير يادآور دو درس و تجربه تاريخی است:
نخست اين‌که، روشنفکران، صاحب‌نظران و سياست‌مداران فرانسوی، مفهوم پايان جهان دو جبهه‌ای و آغاز روند جهانی‌شدن را خوب درک و لمس نمی‌کردند. برداشت‌های مکانيکی و سطحی‌نگری از جهان‌شهروندی که بيش‌تر بر نيروی کار و بازوان جهان سومی‌ها نظر دارد، تنها می‌تواند حاشيه‌نشينان شهرهای بزرگ را بنا، تقويت و مستحکم سازد. وقتی تفکر مسلط، بی‌توجه به فرهنگ، تجدد و مدنيت، همه‌ی تلاش خود را برمبنای جامعه موزائيکی سازماندهی می‌کند، و مهاجرين را، چون زائده کارخانه‌ها، به بيرون و حاشيه شهرها می‌راند؛ ديگر، چه تفاوتی است ميان کودکی که بطور مثال در مراکش زاده شده یا در حاشيه پاريس متولد می‌گردد؟
دوم اين‌که، آشوب دو هفته اخير فرانسه، به سهم خود افشاءگر سياستی است که مخالفت ژاک شيراک، عليه سرنگونی صدام؛ نه اين‌که او دلی برای مردم خاورميانه داشت، بل‌که ترسش از بل‌گرفتن آتشی بود که اين روزها شعله‌ور شده‌اند.

۱۳۸۴/۰۸/۱۴

جایزه شهامت در روزنامه‌ نگاری

امسال در شانزدهمین ضیافت سالیانه ... که در هتل ریجنت بورلی هیلز در لس آنجلس برگزار شد، برای نخستین بار جایزه شهامت در روزنامه نگاری به ژورنالیست ایرانی و سردبیر مجله زنان در ایران خانم شهلا شرکت اهدا شد.
این جایزه که هرساله به چند تن از پرشهامت‌ترین روزنامه نگاران زن در سراسر جهان اهدا می‌شود، به اعتقاد برگزارکنندگان می‌تواند دشمنان واقعی آزادی مطبوعات را بخصوص در کشورهای استبداد زده به جهانیان بشناساند. پایه‌گذاران و حامیان انجمن فرهنگی و غیر‌‌انتفاعی ... برخی از سرشناس‌ترین روزنامه نگاران و شخصیت‌های آمریکایی تشکیل می‌دهند. خانم کتلین کیوری از اعضای کمیته برگزاری این برنامه در غرب آمریکا در مصاحبه با رادیو فردا می گوید:
"فعالیت‌های شهلا شرکت مدت‌ها مورد توجه ما بود و ما امیدواریم با اهدای این جایزه به او بتوانیم توجه ایران و آمریکا را به مشکلات زنان روزنامه‌نگار جلب کنیم."
پ . ن: خانم شرکت از گفت‌وگو با خبرنگاران و روزنامه‌های فارسی‌زبان در جلسه از جمله رادیو فردا خودداری کرد.

۱۳۸۴/۰۸/۱۲

آری آغاز دوست‌داشتن است!

هر پديده‌ای را آغاز و فرجامی است.
اما، آغاز و فرجام وبلاگ‌شهرها، به يک معناست.
ذات وبلاگ‌شهر از تکنولوژی‌ست
يعنی مولود و مولدش يکی‌ست.
محتوا، هويت فردی
بازتابش، زبان و فرهنگ‌اند
شکل با محتوا، به يک رنگ‌اند
يعنی باعصر خويش هم‌آهنگ‌اند.
شهر سرريز واژه‌هاست، وبلاگ‌شهر
خود زبانِ سازه‌هاست، وبلاگ‌شهر
مرکز سوژه‌هاست، وبلاگ‌شهر.
ما که با واژه‌ها، زاده می‌شويم
و به روزيم و آماده می‌شويم
نه که فرجام کار ناپيداست
دور، دورِ بلاگر و راز بقاست
بل‌که خودسوژه‌ايم، در اين ميان
که درون را می‌کنيم عريان
تکيه بر واژه‌ها روال کار ماست
دوست‌داشتن، هميشه سوژه ماست.
آری! آغاز دوست‌داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نی‌انديشم
که همين دوست‌داشتن امروز
سوژه‌ای دلنشين و بس زيباست.

۱۳۸۴/۰۸/۱۱

سخن روز

جایی‌که اندیشه و فرهنگ دموکراتیک نهادینه شده باشد الهام علی‌اف سهل ترین جانشین حیدر علی‌اف نخواهد بود. این‌که بشار اسد به راحتی بعد از حافظ اسد رهبر می‌شود، این‌که جمال مبارک دارد جای حسنی مبارک را می‌گیرد؛ این‌که در آن طرف دنیا کیم جونگ ایل خیلی راحت و "طبیعی" جای کیم ایل سونگ می‌نشیند همه و همه به دلیل فقر فرهنگ دموکراسی و نحیف بودن جامعه مدنی است. ایران ما البته از این کشورها خیلی فاصله گرفته. اما هنوز به هیچ‌وجه از این گروه از کشورها نبریده است. یک دلیلش همین‌که، حتی در سطح روشنفکران ما، هوس تکیه بر "قدرت جهل" در مبارزه سیاسی هنوز خفقان نگرفته است. فعالان اتحاد جمهوری‌خواهان ایران هم در گفتارها و نوشتارهای خود، هم در اسناد رسمی اتحاد مستمرا رهبری موروثی و دینی را نقد کرده و می‌کنند. اما آنها در عین حال توهم مردم نسبت به رهبران دینی و موروثی، را هم نادیده نمی‌گیرند. هنوز ایران به آنجا نرسیده است که قدرت تاثیر گذاری دین و وراثت بر رقابت‌های سیاسی و در تلاش برای تکوین قدرت سیاسی ناچیز شده باشد. تجربه عراق و قانون اساسی تازه تدوین شده آن نشان داد که حتی با سرگونی صدام به زور ٢٠٠ هزار سرباز امریکایی (با ادعاهای بسیار مدرن، فوق دموکرات و سوپر حقوق بشری) باز هم قدرت دین، توهم قومی و فقر فرهنگ دموکراتیک از چهره نظام سیاسی و قانون اساسی زدوده نشد. ماجرای انتخاب احمدی نژاد و پدیده‌هایی مثل جمکران باید به روشنفکران ایرانی هشدار دهد که درجه بلوغ سیاسی قشرهای معینی از مردم را واقع بینانه اندازه گیری کنند. گرچه شناخت نسبت به حکومت سلطنتی و حکومت ولایی تا حد معین در جامعه گسترش یافته اما وضع اصلا از این نظر حتی با کشور ترکیه قابل مقایسه نیست. ترکیه را خطر بازگشت عثمانی یا خلافت دیگر اصلا تهدید نمی‌کند. اما ایران، اگر فضای گفتگوی ملی بسته شود، هنوز هم بشدت آسیب‌پذیر است. هنوز هم "به خیابان ریختن" توده وار "توده‌ها" با شعارهای "جاوید شاه" یا با "کفن پوشان چاله میدانی" بسیار سهل‌تر و ممکن‌تر از سازمان دهی"نافرمانی مدنی" تحت رهبری روشنفکران جمهوری‌خواه است.
برگرفته از مقاله: اتحاد جمهوری‌خواهان بدیل رهبری فقهی و موروثی، به قلم فرخ نگهدار.

۱۳۸۴/۰۸/۱۰

مُشت نمونه خروار است

نااميدی جوانان امروز ايران، حاصل يک‌سری واقعيت‌های تلخ و جان‌سوزاند.
چه خوش‌مان بيايد و چه نيايد، آنان ميان فشار دو سنگ آسياب خانواده و دولت، در حال خرد و نابود شدن‌اند. آيا وقت آن نرسيد تا لحظه‌ای بخود آييم و ببينيم که چگونه با دست‌های خود، زندگی فرزندان و آينده‌سازان‌مان را، سرمايه‌های ملی و معنوی‌مان را، به آتش می‌کشيم و به باد فنا می‌دهيم؟
لحظه‌ای به تصوير «مثلث برمودا» خيره شويد، تا گوشه‌ای از حقيقت را عيان ببينيد!

پ. ن : لطفن روی قسمت پائينی سمت‌راست تصوير کليک کنيد، تا همه چیز روشن و واضح ديده شوند.

۱۳۸۴/۰۸/۰۶

گفتن و گفتگو

«گفتن» راه و شیوة خوشامدگویی به دیگری‌ست. لیکن خوشامدگویی به دیگری بدان معناست که من از قبل پاسخگوی او هستم [... در حضورِ دیگران] سخن گفتن ضروری‌ست، دربارة هوا، باران، یا هر موضوعی، مهم حرف زدن است؛ یعنی پاسخ دادن به او و از قبل پاسخگو بودن برای او.
- امانوئل لویناس، در گفتگو با فیلیپ نمو
(۱) معلّم‌ها – حتّا بهترین‌هایشان – به یادگیری‌های ما جهت می‌دهند. اصولاً وقتی صحبت از آموزش و یادگیری می‌شود، فوراً معلّم یا استادی را به‌خاطر می‌آوریم که می‌داند و تعیین می‌کند چه باید یاد بگیریم و چه کتاب‌هایی بخوانیم و ما موظّفیم آن‌چه را در برنامه آمده – خواه بمیل یا به غیر آن – فرابگیریم. ما – آموزندگان – به‌ردیف می‌نشینیم و بیشتر گوش می‌دهیم و اوست که در جلوی کلاس بر بلندای سکّو قرار می‌گیرد و بیشتر، سخن می‌رانَد و کمتر، گوش می‌دهد. این میان، معلّمی دوست‌داشتنی‌تر است که اختیارات بیشتری به آموزندگان بدهد یا روش‌های جذّاب‌تری برای جهت‌دهی، برگزیند.
(۲) از سوی دیگر، سنّت آن بوده که یادگیری‌های‌مان در کلاس درس، بر مبنای مونولوگ باشد و نه دیالوگ. حال آن‌که در دنیای واقعی، آن‌چه می‌آموزیم تنها از طریقِ گفتگو و تعامل با دیگران، کسب می‌شود. گفتگوی واقعی، گفتگویی آزاد و برابر است و کمک می‌کند افراد در جریان تعامل، شخصیّت ویژة خود را بسازند. چیزی که هیچ‌وقت هدفِ آموزش رسمی نبوده است.
يادداشت گشايش پويان در سايت پيش‌خوان‌نت.
* ـ آغاز به کار سايت پيش‌خوان‌نت را به دست‌اندرکاران سايت تبريک می‌گويم و برای همه آنان، بهترین­ها را آرزو دارم.

۱۳۸۴/۰۸/۰۲

من طربم، طرب منم



من طربم، طرب منم ـ زُهر زند نوای من
عشق ميان عاشقان ـ شيوه کند برای من
بهر خدای ساقيا ـ آن قدح شگفت را
برکف پير من بنه ـ از جهت رضای من
باده تويی، صبوح منم ـ راه تويی، جو منم
مست ميانِ کوه منم ـ ساقی من، سوای من
اگر مايل به شنيدن آهنگ "من طربم" با صدای گرم استاد مجيد درخشانی هستيد، لطفا اینجا را کلیک کنید و در ضمن، اگر گذرتان به سرای اسد علی‌محمدی افتاد، آن‌جا نيز می‌توانيد مصاحبه آقای درخشانی را هم بخوانيد.

۱۳۸۴/۰۸/۰۱

خودکُشی دانشجويی

افسردگی و پيامدهای ناشی از آن از جمله مهمترين عوامل خودکشی در جوانان هستند. در سال‌های اخير آمار خودکشی در قشر خاصی از جوانان يعنی دانشجويان هم رشد قابل توجهی داشته است. کسانی که چند سالی را دانشجو بوده‌اند خصوصا آنهايی که زندگی خوابگاهی را تجربه کردند حتما با انواع بحران‌های دانشجويی آشنا هستند. يکی از اين بحران‌ها که بيشتر در محيط خوابگاه‌ها و برای دانش‌جويانی که دور از محيط خانواده هستند اتفاق می‌افتد خودکشی است.
آمار غير رسمی حاکی از بالا بودن تعداد خودکشی و گسترش افکار خودکشی در بين دانشجويان است. با وجود اينکه به نظر می‌رسد آمار خودکشی در سطح دانشگاه‌ها به شکل قابل توجه‌ای در حال افزايش است دانشگاه‌ها از ارائه آمار دقيقی در مورد خودکشی خودداری‌ می‌کنند و سعی در پنهان کردن موضوع دارند و از طرح مسئله در رسانه‌ها جلوگيری می‌کنند.
اين در حالی است که همه ساله بودجه عظيمی در اختيار مراکز مشاوره دانشگاهی قرار می‌گيرد که به نظر می‌رسد اين مراکز نتوانسته‌اند تاثير قابل توجهی در کنترل بحران داشته باشند و آمار همچنان رو به افزايش است.شکست در امور تحصيلی، ناتوانی در تامين شهريه دانشگاه و فشارهای عصبی ناشی از زندگی در محيط خوابگاه از جمله مهم‌ترين عواملی است که ميل به خودکشی را در دانشجويان افزايش می‌دهد.
نقل از نشريه ۷سنگ

۱۳۸۴/۰۷/۳۰

باز هم بی‌نظمی

می‌گويند زندگی هرگز بر محور دل‌ها، خواست‌ها و تمايلات آدم‌ها نمی‌گردد. اما احتمال عکس چنين تعريفی را بعيد نمی‌دانم. گاهی همان چيزی را که هميشه بد داشتی و ازش فرار می‌کردی، ممکن است روزی گريبان‌گير شوند. و حالا حکايت بی‌نظمی کار من و وبلاگم شد. توضيحات اضافی را غيرضروری می‌بيننم ولی، اميدوارم اين تلاش دوباره، ادامه داشته باشد.

دو خط متوازی
من و تو،
چون دو مسیر متوازی
دیریست یار و همره شده ایم،
به امیدی که پس از کم شدن فاصله ها،
عاقبت هر دو به یک جاده خواهیم رسید.
کاش میدانستی،
که دو خط متوازی هرگز،
میل دیدار تلاقی نکنند.
از سروده‌های جوانی ابوسعيد

۱۳۸۴/۰۷/۱۹

آثار خوب و مشروب تُند

رُمان "دريا" جان بن‌ويل (John Banville) نويسنده ايرلندی، روزگذشته برنده معتبرترين جايزه ادبی بريتانيا، يعنی "بوکر" گرديد. جايزه بوکر که اهدای آن از سال 1968 آغاز شده، به‌خاطر به شهرت رساندن نويسندگان بريتانيايی، ايرلندی يا نويسندگانی که عضوی از کشورهای مشترک‌المنافع به زبان انگليسی هستند، شهره جهان ادبيات گرديد.
اما آن‌چه که بيش از همه توجه مرا در اين رويداد ادبی بخود جلب کرد، سخنان آقای جان بن‌ويل (John Banville) بود. وی به پرسش خبرنگارانی که می‌خواستند بدانند پول 80 هزار دلاری اين جايزه را صرف چه کاری خواهد کرد، چنين پاسخ گفت: آثار خوب و مشروب تُند!
من از اين سخن دو‌منظوره، چنين استنباط می‌کنم که ايرلندی‌های کلاسيک، همان رفتارها و خصوص‌ياتی را دارا هستند که ايرانيان هم‌نسل‌من، عمری گرفتار آن‌اند. فضای عاميانه، وجود قدرت‌مند شارلاتانيسم و شانتاژ و فرهنگی که هنوز ديدن عکس "مار" را برخواندن نام "مار" ترجيح می‌دادند؛ بسياری از انسان‌های دانا و سرد و گرم چشيده به‌معنی واقعی را مجبور به سکوت ساخته بود. ممکن است بعضی‌ها، اين خصوص‌يات را نشانه ضعف بدانند، ولی من در اين عرصه‌ها وارد نمی‌شوم. بنظرم، حالا شايد سخن آقای جان بن‌ويل، نوعی پيش‌نهاد عملی و خطاب به همه کسانی باشد که تا اين لحظه لب بسته‌اند و سکوت کرده‌اند. نمی‌خواهم بگويم مستی، يعنی رُک‌گويی و راستی! اما يکی‌ـ‌دو استکان بالا انداختن که ضرری ندارد، دارد؟

۱۳۸۴/۰۷/۱۷

سفيدی رنگِ پرچم

از پدرم پرسيدم که سفيدی رنگِ پرچم ما به چه معناست؟ و برچه اساسی آن را در ميانه‌ی دو رنگ سبز و قرمز جای داده‌اند؟
در پاسخ گفت:
يعنی اين‌که ما ايرانيان در برابر زندگی و مرگ بی‌تفاوت‌ايم؛
يعنی اين‌که مهار و سرنوشت خودمان را به دست قضا و قدر سپرده‌ايم؛
يعنی اين‌که باد از هرطرف به‌وزد، ما بدان‌سوی روی برمی‌گردانيم؛
يعنی اين‌که ... .
بعد از مکث کوتاهی ادامه داد و گفت: پسرم! در پس رنگ پرچم‌های جهان، داستان‌های تاريخی مختلفی قرار گرفته‌اند. آن‌هايی که اين رنگ‌ها را برای پرچم ما انتخاب نموده‌اند، حتمن ايده‌هايی در سر داشتند و هدف‌هايی را دنبال می‌کردند. اما وقتی سيستم آموزشی جامعه منطبق بر هدف‌ها، نيازها و برنامه‌ها نيست، و ميان مردم‌اش و دولت، فرسنگ‌ها فاصله وجود دارد؛ بديهی است که مردم بی‌اطلاع از همه‌جا، پرچم را، نه نشانه ملی‌-‌ميهنی، بل آن‌را نشانی از حکومت و قدرت او می‌بينند.

۱۳۸۴/۰۷/۱۵

سلام و سپاس!

سلامی گرم و صميمانه به همه شما عزيزانی که با حضور پُر مهر و محبت‌تان، اين سرای خاموش و تاريک را با کامنت‌های زيبا، دل‌نشين و اميد دهنده‌تان آراستيد! سلام به همه دوستان، ياران و همکارانی که از طريق ايميل‌ها، ارسال کارت‌ها و تماس‌های تلفنی، پرتوی از اميد و شوق دوباره‌نويسی را در درونم زنده و شعله‌ور ساختيد! بی‌تعارف، شرمنده‌ام از اين‌که با تأخير پاسخ را می‌نويسم. و سپاس‌گزارم، از آن همه مهرورزی، دوست‌داشتن و عشق‌ورزيدن!
چه دُرهای درخشانی‌اند،
اين جوانان!
اين دوستان!
چون خورشيد
بآرامی طلوع می‌کنند
و تمامی وبلاگ‌شهرها را
با حضور عاشقانه خود،
گرم و روشن می‌سازند!

*ـ با پوزش از دوست اديب و ارجمندم محُسن بافکر، که ناخنکی بر شعر «حضور» او زده‌ام!

۱۳۸۴/۰۶/۲۳

با مـا چـــرا؟

جمعه شب گذشته دوستی تماس گرفت و گفت: " داشتم توی وبلاگ‌شهرهای شما گشتی می‌زدم که قرار گرفتن نام تو در رديف‌های بالای ستون لينک‌ها، توجه‌ام را جلب کرد. خوش‌حال از اين‌که خطر رفع گرديد و دوباره به جمع دوستانت پيوستی، شتابان سری به وبلاگت زدم. اما وقتی صفحه باز شد، مطلب تازه‌ای را نيافتم؟"
مانده بودم که چه بگويم. پيش از اين، ما با ايميل‌ها، کامنت‌ها و حتا وبلاگ‌های هرز روبرو بوديم که با نام‌های جعلی عليه اين و آن مطلب می‌نوشتند و هنوز هم می‌نويسند ولی، "پينگ" هرز و الکی نداشتيم. مفهوم واقعی اين عمل -‌حتا فرض کنيم که فردی به شوخی و يا بنا به دلايلی ديگر و خاص دست به چنين کاری زد‌- نوعی جنگ روانی و در ادامه و تکميل فعل فيلترينگ است. سياستی که می‌خواهد ستون پيوندگاه‌ها را بی‌خاصيت کند.
اين‌جا ديگر صحبت اعتمادهاست. من چنين کاری نکرده‌ام! هنوز انگيزه‌ و علتی را که ديگری با نام و نشانی‌ام پينگ می‌کند، نه دقيقا می‌دانم و نه دوست دارم که پيشاپيش، انگی به فعل او [اگرچه مفهوم روشن است] بچسبانم. اما در باره اين بازی عاشقانه‌ای که کسی از پشت پرده، نام تو را آواز می‌دهد، تنها می‌توانم بگويم که:
ما از اين نازها فراوان ديده‌ايم
"با جوانان ناز کُن، با ما چرا؟"

۱۳۸۴/۰۶/۱۵

خاموشی

بخاطر تو می‌نويسم که بدانی! این روزها داستان زندگی‌ام، تاحدودی شبيه رُمان "کوری" است. مردی که در يک لحظه احساس می‌کند قدرت بينايی‌اش را از دست داده و برای هميشه، از ديدن زيبايی‌ها محروم گشته است. می‌دانی که مرا با خيال‌بافی‌ها کار و ميانه‌ای نيست! اما نمی‌دانم چرا دلم می‌خواهد که اين روزها، درِ پهن‌دشت خيال را تنها به روی تو بگشايم و با تو سخن بگويم؟
يادت هست آن روزی را که می‌گفتم: من نيز نقاشم که با قلم‌موی زبان، زيبايی‌ها را به تصوير می‌کشم؟ نقاشی که بيگانه با خاموشی است!
می‌گفتی: انسان می‌تواند به ميل خود مدتی را در خاموشی بسر برد.
الان زمان خاموشی‌ من فرارسيد. اما، به اجبار و برخلاف خواست و تمايلم. فکر می‌کنم نيازی به توضيح و اضافه‌گويی نباشد تا اين‌که بدانی تحمل چنين خاموشی‌ای، چقدر سخت و طاقت‌فرسا است!

۱۳۸۴/۰۶/۱۳

يگانه مرد راست‌گو

در ميان اهالی حکومت، آقای خامنه‌ای يگانه سياست‌مداری است که به سختی می‌توان ميان گفتارها و رفتارهای او مرزی کشيد و آن‌ها را از هم‌ديگر تفکيک نمود. چند سال پيش وقتی در ميان جمعی موضوع اختلافات رهبر‌ـ‌رئيس‌جمهور را برمی‌رسيدم و صادقانه بر صداقت رهبری و گفتارهای او انگشت نهادم؛ تعدادی آن مقايسه را بحساب شوخی و طنز گذاشتند.
اکنون درويش بی‌نوا، هم‌نام خودم به کمک آمد و در اثبات صداقت رهبری، سندی را ارائه داد. برخلاف گفتارهای رئيس‌جمهور اسبق و بعد از رُبع قرن تجربه، که راه و انديش‌های خمينی، نه تأمين‌گر منافع ملی بود و نه‌-‌ آن‌گونه که صاحب‌نظران دينی‌ اثبات می‌کنند- حافظ دين؛ اما خاتمی، عوام‌فريبانه اصرار داشت تا آن انديشه را بعنوان يگانه راه خوش‌بختی و سعادت ايرانيان دوباره قالب کند، سند زير، صادقانه علت اصلی دفاع رهبری از امام را بخوبی نشان می‌دهد.
در دفاع رهبری از امام، نه سخن برسر منافع ملی و سعادت ملت است و نه بحث دين. او با ساده‌گی وصف‌ناپذيری توضيح می‌دهد که دفاع از انديشه‌های امام، چگونه روحانیان را به ثروت (خُم)، مکنت (می) و نوا (نی) رسانده است. باور نمی‌کنید؟ نگاهی به شعر پائين بی‌اندازيد:
ساكن بُت‌خانه را مقصد می‌است
عارفان را شور و مستی از نی‌است
من خميني را ستايم چون‌كه او
هم خُم‌است و هم می‌است و هم نی‌است
«مقام معظم رهبری»

۱۳۸۴/۰۶/۰۹

خبرچين، در ايستگاه آخر

لوکوموتيو خبرچين، در آخرين دقايق عصر روز گذشته و بعد از شش‌ماه گشت‌و‌گذار در وبلاگ‌شهرهای ايرانی، سرانجام به ايستگاه پايانی رسيد. برای هميشه متوقف و مسافرانش پياده شدند.
شايد در فرصتی ديگر، درباره تلاش همکارانم و نقش خبرچین در وبلاگ‌شهرها و تأثیری که در اين مدت کوتاه برجای گذاشت، به‌طور ويژه بنویسم. اما امروز، فقط اشاره می‌دهم به شرايطی که همه نالان از بالا رفتن هزينه‌ها و گرانی هستند، دوستان ما [خصوصا همکاران ساکن ايران] بی‌هيچ چشم‌داشتی، ساعت‌ها در وبلاگ‌شهرها گشت می‌زدند تا به‌ترين‌ها، زيباترين‌ها و دل‌نشين‌ترين‌ها را برای خوانندگان خبرچين انتخاب کنند. اين تلاش‌ها بدون هدف نبود و چه زيبا و ساده، نتيجه کارها را در برگ پايانی آوردند:
" سعی خبرچين، آگاهی‌رسانی در حوزه‌ی وبلاگ‌شهر بود. خبرچين شايد تنها وبلاگ گروهی باشد که در تاریخ عمر وبلاگ فارسی توانسته به اين وسعت مسائل وبلاگ‌شهر را بازتاب دهد. در اين راه، گذشته از ايجاد پيوند با نوشته‌های خواندنی، وبلاگ‌های خواندنی در حوزه‌های مختلف را نيز معرفی کرد تا دسترسی اهل مطالعه را به خواندنی‌ها آسان کند و ظرفيت وبلاگ‌شهر فارسی را بالا ببرد. خبرچین با توليد مخاطب برای وبلاگ‌ها کوشید جو تک‌قطبی در وبلاگ‌شهر را بشکند تا عمده‌ مراجعه‌کنندگان به وبلاگ‌شهر، وبلاگ‌های بیش‌تری را بشناسند و بخوانند."
[ادامه را در به پايان آمد اين دفتر بخوانيد]

۱۳۸۴/۰۶/۰۸

خبرچین تعطیل می‌شود

خُب خبرچین هم رسماً اعلام کرد که روز 31 آگوست -یعنی فردا- تعطیل می‌کند. کار واقعاً طاقت‌فرسايی است لینک‌گذاری و نگهداری از چنین وبلاگی که می‌خواهی هم حرمت انسان‌ها حفظ شود، هم عقاید مختلف پوشش داده شوند.به هر حال، انسان تا حدی می‌تواند از خودش مایه بگذارد و همکاران خبرچین نیز -با وجود گرفتاری‌های فراوان در زندگی شخصی خود- حتا بیش از حد معقول از وقت و کار و زندگی خودشان هزینه کردند که به جامعه‌ی ایرانی در اینترنت خدمتی بشود. اميد که مشابه این کار جمعی باز هم در ميان وبلاگ‌شهری‌های عزیز پابگیرد. سپاس فراوان از اعضای محترم خبرچین.

۱۳۸۴/۰۶/۰۶

سخنِ روز

خبرنگار: شما از رای گيری دموکراتيکی می‌فرماييد که مردم در آن دست به يک "انتخاب" زدند. اما صحت اين انتخابات [رياست جمهوری]، حتی توسط شيوخ متنفذ نظام، چون هاشمی‌رفسنجانی و مهدي کروبی نيز مورد سوال قرار گرفت.

حميدرضا ترقی: اين‌ها که حرف‌های بچه‌گانه است. حرف يک نامزد شکست‌خورده که ملاک نمی شود! آنچه که مسلم است، اين انتخابات زير دوربين شش‌صد خبرنگار جهان برگزار شد و کسی نمي تواند سلامت آن را زير سئوال ببرد. اصلا خود اصلاح‌طلبان بر سلامت اين انتخابات مُهر تائيد زدند!
[منبع خبر: روز، یک‌شنبه، ۶ شهریور ۱۳۸۴]

۱۳۸۴/۰۶/۰۳

کلاغ پَر! ... پَر؟

انداختن بار گناهان خويش به گردن ديگران، نوعی فرهنگ است! فرهنگی که آشکارا از بررسی و ريشه‌يابی خطاها و کم کاری‌ها گريزان است و نمی‌خواهد تسليم منطقی گردد که در تحليل نهايی، به‌هيچ‌وجه مطلوب او نيست. يکی از مصداق‌های بارز اين سخن، افراد و گروه‌هايی هستند که تحت تأثير شوک انتخابات و نتايج آن، از يک‌سو اين پديده را به‌عنوان رُخ‌دادی بی‌سابقه وغيرمنتظره ارزيابی می‌کنند و اما از سوی ديگر، عدم راه‌يابی نامزد مورد نظر خويش را به مرحله دوم، يا عدم پيروزی هاشمی را در دور دوم، ناشی از عمل‌کرد تحريم گروهی از ايرانيانی می‌دانند که در انتخابات شرکت نکرده‌اند.
اصلاح‌طلبان دولتی اولين گروه سياسی ايرانی بودند که شرکت يا عدم شرکت خود را در انتخابات، موکول به تأييد صلاحيت معين می‌دانستند. امروز ديگر همه به اين حقيقت واقف‌اند که معين، چه عدم تأييد صلاحيت می‌شد و چه نمی‌شد، در نتايج انتخابات تأثيری نداشت. از اين نظر طغيان کنونی آنان علیه تحريم‌کنندگان، نه تنها بی‌معنی است، بل‌که بيش‌تر نمايش بازی کلاغ‌پر را بخاطر می‌آورد.
دوستان ما چه راه خود را از تحريم‌کنندگان جدا سازند و چه نسازند، يک پرسش هنوز بی‌پاسخ مانده است: اگر شما به سيستم انتخاباتی ايران باور داشتيد و برای نامزدهای خود ذره‌ای ارزش و اعتبار قائل بوديد، دليل چيست که پس از اثبات تقلب، بجای اعتراض و دفاع از نامزدهای محبوب‌تان، راه سکوت و خاموشی را در پيش گرفته‌ايد؟

۱۳۸۴/۰۶/۰۲

جشن تولد وبلاگ فارسی

شانزدهم شهریور 1380 برابر با هفتم سپتامبر 2001 نخستین صفحه‌ی وبلاگ فارسی بدست سلمان متولد شد. پارسا صائبی با پیشنهاد بهنگام و بدیعی، وب‌نگاران را به بزرگداشت این روز به عنوان "روز تولد وبلاگ فارسی" فراخوانده است. پیشنهاد خلاقانه‌ی او چند حُسن بزرگ دارد. نخست اینكه روزی را به عنوان نقطه‌ی آغاز وبلاگ فارسی معرفی می‌كند كه هیچ پیش‌داوری ذهنی و پیش‌بینی عینی در پدید آمدن آن وجود نداشته است. اتفاقی بوده كه راهی را پیش پای همه‌ی ما گشوده تا امروز همگی ساكنان این وبلاگ‌شهر و همسایگان این دهكده‌ی شیشه‌ای باشیم. دوم این حركت در ذات خود بی‌مركز و داوطلبانه و با حضور همه علاقمندان وبلاگ فارسی‌ست و این حس همكاری و هم‌آوایی را نباید دست‌كم گرفت. سوم این حركت ذات بی‌مركز و بی‌قیم وبلاگستان را بار دیگر عیان می‌سازد و با پیش كشیدن نام سلمان نشان می‌دهد نخستین وبلاگ فارسی نه توسط مدعیان پُرگو كه توسط یك ایرانی باذوق متولد شد، آری متولد شد و در كاربرد این كلمه اصرار دارم كه اگر به جای آن بنیان‌گذاری را بگذاریم باز یك مدعی دیگر آفریده‌ایم. آن‌هم مدعی‌ای كه خود ادعایی ندارد!پس‌نوشت:وب‌نگاران عزیز در حال رد و بدل كردن ایمیلی هستند تا نظر همه‌ی دوستان، برای بزرگداشت نیكوتر این روز جمع‌آوری شود. من خود سه پیشنهاد را مطرح كردم:
نخست، درج شمارنده‌ای معكوس در وبلاگ‌ها از یك هفته مانده به روز تولد تا آن روز تا با نشان دادن تعداد روزهای باقیمانده بر ماندگاری و انگیزش و فراگیری این حركت افزوده شود.
دوم، تهیه لوگو یا توافق بر سر یك عبارت مورد قبول همگان تا در روز شانزده شهریور همگی آن را در سردر وبلاگ‌هایمان حك كنیم.
سوم، تهیه یادداشت‌هایی با موضوع «وبلاگ‌نویسی چه دستاوردهای مثبت و منفی برای من ِ وب‌نگار به همراه داشته است؟».
[نقل از وبلاگ: پيام ايرانيان / مسعود بُرجيان]

۱۳۸۴/۰۵/۲۷

نقش فرد

مسئله‌ی نقد و بررسی سيستم‌ها، مديريت‌ها و ديگر مقولاتی که به امور اداره کشور مربوط می‌شوند، موضوعی است خاص، و اما مسائلی که می‌خواهد نقش و موقعيت تک‌تک انسان‌هايی را بررسد که در درون آن سيستم مسئوليت‌های کليدی يا عادی دارند؛ موضوعی است خاص ديگر و جدا. بعنوان مثال، وقتی ما سيستم قضايی ايران را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهيم، اين بدان معنا نيست که همه قضات، دادستان‌ها، داديارها و بازپرس‌ها، انسان‌های بی‌وجدان و غير مسئول‌اند.
اگر می‌بينيد که بلاگرهای معترض، هرازگاهی اعمال غيرانسانی افرادی مانند مرتضوی را مورد نقد و شماتت قرار می‌دهند، به همان نسبت [و شايد هم بيش‌تر] برخورد منطقی امثال آقای جوادی‌نيا، قاضی شعبه 107 دادگاه استان گيلان را که صبح امروز آرش سيگارچی را با قرار کفالت آزاد ساخت، مورد توجه و تشويق‌ قرار خواهند داد. در واقع آنان با اتکا به چنين شيوه‌ای، نشان می‌دهند که برخورد انتقادی‌شان با نظام‌حقوقی‌ـ‌سياسی و شخص ولی‌فقيه، برخوردی شخصی و غرض‌ورزانه نيست.
بحث برسر ديکتاتور توتاليتر و نيازش به افراد غيراخلاقی و بی‌وجدانی امثال فلاحيان، سعيد امامی و سعيد مرتضوی است که از هيچ‌کاری حتا جنايت، ابا ندارند. اصلاح‌طلبان و محافظه‌کارانی که تا امروز متوجه اين مهم نشده‌اند، به قول فردريش فون‌هايک: "هنوز پهنای شکاف بين توتاليتاريسم و رژيم‌های ليبرال، يا فرق اساسی ميان جّو اخلاقی نظام‌های جمع‌گرا و تمدن ذاتا فردگرای غرب را درست درک نکرده‌اند".

۱۳۸۴/۰۵/۲۶

راه‌ميانه

در يکی‌ـ‌دو روز گذشته، اصلاح‌طلبان تنها جريانی بودند که بيش‌ترين سر و صدا را درباره کابينه‌ احمدی‌نژاد به‌راه انداخته‌اند. چرا؟ به‌نظر من، مخاطبين اين همه قيل‌و‌قال، نه مردم، بل‌که خود اصلاح‌طلبان دولتی هستند. در واقع آنان در حال انديشيدن در باره ديدگاه‌های توهّم‌آميزی هستند که پيش از اين بدان پای‌بند بودند. و از آن‌جايی‌که عادت دارند بلند بلند بی‌انديشند، هياهو راه انداخته‌اند.
در دوم خرداد، روزی که ولی‌فقيه در برابر امواجی از خواست‌های اصلاح‌طلبانه مردم سر فرود آورد و به ناچار تسلیم گرديد؛ آقايان اين عمل ولی‌فقيه را بحساب علّيت وجودی بافت نظام ايدئولوژيک گذاشتند. وقتی هم هُشدار داديم که اين نحوه برخورد تنها نتيجه‌اش، توهّمی را ايجاد می‌کند که گويا نظام‌اسلامی از همان آغاز، اين‌گونه تقويت‌کننده‌ها را با خود حمل می‌کرد؛ پاسخ دادند ما راه ميانه‌ای را برگزيده‌ايم.
وقتی همه‌ی تجاربی را که از زمان انقلاب مشروطيت تا امروز وجود داشتند، آقايان اصلاح‌طلب ناديده می‌گيرند، به اين نکته هم توجه نخواهند کرد که راه‌ميانه نيز، بايد بربنيانی استوار باشد.
حال اگر اين هياهو در جهت فهم مسائل‌اند، بديهی است که توجه و بررسی علت اصلی حرکت مردم در مقطع انتخابات رياست جمهوری نُهم، تجربه مهم و مفيدی است برای همه ما؛ اما اگر اصلاح‌طلبان بخواهند اين هياهو را وسيله‌ای برای کسب آرای مردم قرار بدهند، در اين‌صورت، صادقانه و عاشقانه هم به مردم مراجعه کنند و راه چاره بجوئند که: بوسه از سر خوش است يا از پا؟ پاسخ همان است که بمدت هشت‌سال از شما شنيده‌اند: خيرالاموره اوسط‌ها !

۱۳۸۴/۰۵/۲۱

تفاهم و اقدام ملی

اعضای آژانس بين‌المللی انرژی اتمی، بعد از رايزنی‌ها و چانه‌زنی‌های زياد و حتا بعد از به تعويق انداختن جلسه‌ی تصميم‌گيری، سرانجام قطع‌نامه‌ای را عليه دولت ايران صادر کردند.
اگر توجه خود را معطوف به خصلت استراتژيکی بحران هسته‌ای کنيم و ماهيت خانمان‌برانداز و تهديدآميزش را بطور منطقی و عقلانی بررسيم؛ آن‌وقت درک و پذيرش بعضی نکات آسان خواهند بود که: نگرانی در زمينه‌های توليد و گسترش سلاح‌های‌هسته‌ای، تنها مختص و محدود به کشور ايران نيست. هريک از کشورهای جهان، ممکن است مانند ايران، در مظان اتهام توليد پنهانی قرار بگيرند و اين امری‌است کاملا طبيعی و پذيرفتنی. اين اتهام، تنها از طريق مذاکرات، بازرسی‌ها و تعهدات اخلاقی و حقوقی، قابل حل و رفع و چاره‌انديشی است.
اگر می‌بينيم که بحران هسته‌ای ايران، هم‌واره در مداری خاص و معين می‌چرخد، علت‌اش را نخست، مجبوريم در ذات و ماهيت ايدئولوژيکی رژيم جست‌وجو کنيم؛ دوم، بايد کارنامه‌سياسی حکومت را بطور دقيق مورد بررسی قرار دهيم؛ و خلاصه سوم، خلق‌وخوی و خصلت تهاجمی دولت‌مردان را که عالم و آدم را دشمنان اسلام می‌پندارند، در اين پيچيده‌گی دخيل بدانيم. سياست‌گذاران رژيم، از شرايط کنونی ناراضی نيست‌اند. سياست تبليغی حکومت حاکی از برانگيختن غرور ملی و ناسيوناليسم در عرصه داخلی است؛ اما فرجام چنين تلاشی، می‌تواند بحران ساده و قابل حل را، به نتايجی تراژديک و سرشکسته‌گی غرور ملی ايرانيان مبدل سازد و آينده اسف‌باری را برای ما رقم بزند.
راه حل منطقی بحران هسته‌ای و ديگر بحران‌های تهديدکننده، چيست؟ برای چاره‌انديشی و برون رفت از اين بحران‌ها، راهی جز انديشيدن، تفاهم و اقدام ملی، وجود ندارد!

۱۳۸۴/۰۵/۱۸

بازگشت به نقطه اوّل

از آن پائيز دل‌انگيزی که حسن روحانی با چهره‌ی منوّر اتمی‌ خود در مقابل دوربين‌های تلويزيونی قرار گرفت و يادآوری کرد که: دولت ايران داوطلبانه چرخه غنی‌سازی اورانيوم را متوقف می‌سازد؛ نزديک به دو سالی است که گذشت. بعد 650 روز، بازگشت به نقطه اوّل و برباد دادن آن همه سرمايه و زمان، و مهم‌تر، راکد ساختن بسياری از امورات ضروری کشور و قرار گرفتن در بورس اخبار منفی جهان؛ بارديگر اثبات همان سخنی است که گفته‌ام: چرخه هسته‌ای ايران بر مدار خاصی می‌گردد و نبايد آن‌را براساس گردش زمان، آن‌گونه که سال‌نامه‌های ايرانی نشان می‌دهند، محاسبه نمود.
موضوع پيچيده و سراپا مبهم برنامه هسته‌ای، هم‌راه با اظهارات متناقض و تصاميم نوسانی و به روز شده دولت‌مردان، مبنی بر ادامه يا متوقف ساختن چرخه‌ی غنی سازی اورانيوم در ايران، بيش از هر چيز به ماجرای مشتاقان کشف راز «کتيبه»، همان شعر زيبا و بيادماندنی «اخوان ثالث» شباهت پيدا کرده است:
کسی راز مرا داند، که از اين‌سو به آن سويم بگرداند!
و آن راز يعنی، همه شعارهايی که زير پوشش فناوری، و در ارتباط با شکوفايی اقتصادی و صنعتی شدن کشور در جامعه طرح می‌گرديدند، ناگهان و يک‌شبه به ابزار عملی ساختن يک رشته گام های سياسی‌ـ‌تضمينی مبدل شده‌اند که مهم‌ترين آن‌ها تضمين براى حفظ وضعيت نظام سياسی كنونى در ايران است.
[کل داستان را می‌توانيد در اينجا بخوانيد]

۱۳۸۴/۰۵/۱۶

عدالت اجتماعی با کدام نگاه؟

احمدی‌نژاد، روز گذشته با شعار تحقق عدالت‌اجتماعی، برکرسی رياست‌جمهوری نشست.
عدالت و مفهوم آن که اصل سوم از اصول دموکراسی است، هميشه با پرسش به‌ترين رژيم سياسی، ارتباطی تنگاتنگ داشت. در اين ستون تنگ و حاشيه‌ای، نه نيازی برای ورود به حوزه فلسفه سياست است و نه قصد دارم مفهوم عدالت را به يک مفهوم منحصرن سياسی و يا تا سطح يک مفهوم مبهم قضايی تنزل دهم. اما ناگزيرم پرسشی را طرح کنم که عدالت اجتماعی مورد نظر رئيس‌جمهور را، بايد از کدام دريچه و نگاه تفسير کرد؟
ارتباطات و دست‌رسی مردم به رسانه‌های صوتی، تصويری و خبری، يکی از مهم‌ترين اجزای عدالت اجتماعی در عصر حاضر است. اطلاع يافتن از مسائل جهان، به يک معنا، از نان شب هم واجب‌تر است. بدون اطلاع و آگاهی، نمی‌شود با فقر و بدبختی مبارزه کرد. وقتی رئيس‌جمهور جديد ايران، تا اين لحظه کلمه‌ای درباره فيلترينگ نگفته است، جدا از اين‌که چنين شيوه برخوردی را ما ضد‌اخلاقی می‌دانيم، مع‌ذالک، او با سکوت خويش چگونه می‌تواند مدافع عدالت اجتماعی باشد؟

۱۳۸۴/۰۵/۱۵

آينه‌گردان

اتهامات تکراری چپ­های قدیمی به اکبر گنجی، انتقادات عجولانه­ی چپ­های جدید از لیبرالیسم ذاتی آثار او و فاصله­ی تقلیل­ناپذیر آن­ها با نگرش­های چپ، حمایت بخش­هایی از اپوزیسیون داخل و خارج از کشور، بیانیه­های روشنفکران غربی در کنار اعتراض اروپا و آمریکا، سکوت روسیه و چین و شرقی­ها در کنار خاموشی روشنفکران عرب، موضع گیری نهایی خاتمی، ناحشنودی مضاعف مشارکتی­ها از گنجی (هم از بابت مخالفت او با کاندیداتوری آن­ها در انتخابات ریاست جمهوری و هم از بابت منحرف کردن توجهات نهادهای سیاسی دنیا از اعتراض به نحوه­ی برگزاری انتخابات)، مواضع محتاطانه­ی منتقدان مستقل، همراهی برخی از روشنفکران و ناهمراهی بسیاری از هنرمندان و نویسندگان، رفتار متفاوت رسانه­های داخلی و خارجی (از وبلاگ و سایت و روزنامه تا رادیو و تلویزیون) ... و البته انبوه طفره ­روی­ها از موضع گیری درباره­ی گنجی و موج مسلط مشغولیت به مباحث معمول: گنجی اگر هدف­اش دگرگون­سازی روحیه­ی روشنفکران ایرانی در کوتاه ­مدت یا ایجاد چرخش گفتمان همگانی در درازمدت بوده از همین حالا شکست­ خورده است، اما اگر هدف­اش قرار دادن ما در موضع قضاوتی فکری - فرهنگی در قبال وضعیت خود، یعنی وا داشتن تا - حد - امکان - ما به اندیشه کردن در اندیشه­یی دیگرگونه باشد هم­اینک به آن دست یافته. از این مهم­تر: بزنگاه گنجی مشخص­کننده­ی آرمان­ها، التزامات، و در نهایت انتخاب اخلاقی ما است: بلاگردان ما آینه­گردان ما هم هست.
[وبلاگ پيام يزدانجو ]

۱۳۸۴/۰۵/۱۳

آزادی و اختيار

عصری سازی، مقتضای اصل آزادی و اختيار است. بدين معنا که اقتضائات وجدانِ [آزاد فردی] بر اقتضائات و مصالح نظم و سامان جمعی غلبه يابد، يعنی ما چنين می‌انديشيم که اين نهاد دينی است که بايد امروزه به دنبال دلايل توجيهی حضور خود و در پی کيفيت‌های جديد و نو شونده سامان‌دهی توده مؤمنان باشد و اين سامان‌دهی ديگر از طريق اجبار و الزام و تکفير نخواهد بود. اين اولين اصل و اساس.
اما مبنا و اساس دوم، مسئوليت فردی و آزادی و اختيار است. چرا مسئوليت فردی؟ زيرا وقتی معتقد باشم که قرآن مرا به عنوان يک شخص ـ‌و نه به عنوان عضوی از جمع که در آن ذوب شده‌ام‌ـ مخاطب قرار می‌دهد، در اين صورت آزاد خواهم بود که از اين نّص چيزی را بفهمم که چه بسا با فهم ديگران فرق داشته باشد. جرا که خود من مسئول هستم و اين نّص مرا مستقيما مورد خطاب قرار داده است و اين مسئوليت، مسئوليت شيخ و استادی نيست که مرا تعليم داده يا برايم فتوا صادر کرده يا به جای من اجتهاد کرده است. اين مسئوليت فردی چه‌بسا در دوران گذشته ممکن نبوده است. چرا که در گذشته نظم و نظام قبيله‌ای برقرار بوده و حل شدن فرد در جمع در چنين نظم و نظامی يک قاعده بوده است. اما امروزه ارزش‌های جديدی که از فرآورده‌های مدرنيته است پديد آمده که بر ارج و منزلت «فرد» تأکيد می‌کند.
[برگرفته از کتاب: عصری‌سازی انديشۀ‌دينی؛ عبدالمجيد شرفی، صص: 40 ـ 39]

۱۳۸۴/۰۵/۰۹

با نام گنجی، به‌يادِ همه!




من، به عنوان وکيل اکبر گنجي، و به عنوان کسي که اين روزها، به خاطر انجام وظايف وکالت در مورد اين روزنامه نگار زنداني، در معرض انواع اتهامات و پرونده سازي ها قرار گرفته ام، مايلم در اينجا، خطاب به فعالان حقوق بشر، هشداري را مطرح کنم. هشدار در مورد فراموش کردن ساير زندانيان سياسي – عقيدتي که به اندازه گنجي مشهور نيستند. زندانيان فراموش شده اي که در زندان هاي مختلف، اعم از اوين، رجايي شهر، يا ديگر زندان هاي شهرستان هاي دور و نزديک، روزگار بسيار سختي را مي گذرانند. زندان هايي پر از مشکلات و مصيبت هاي انساني، که موارد ذکر شده در گزارش اخير رئيس دادگستري تهران به رياست قوه قضاييه در مورد وضعيت زندانيان [که در نشريات کشور بازتاب فراوان داشت] تنها بخشي بسيار ناچيز از واقعيت هاي آنها را بازگو مي کند.
[خانم شيرين عبادی؛ نقل از نشريه روز ]

۱۳۸۴/۰۵/۰۸

گل‌های رنگارنگ



اکـــــبر گنجـی، خواهان حذف کامل ولايت‌فقيه است و می‌گويد خامنه‌ای بايد برود.
سعيد حجاريان، خواهان محدود کردن رهبری در چارچوب قانون اساسی و در صدد استقرار مشروطه است.
هاشمی رفسنجانی، خواهان تقويت جبهه ضد اقتدارگرايی است.
مُحسن سازگارا، پاسخ می‌دهد که اين حرف ها هيچ ضمانت اجرايي ندارد، یک‌بار هشت سال وقت ملت را تلف كرده، باز هم تلف خواهد كرد؛ و به خصوص با اين روش‌ها می‌خواهند دموكراسی را بعنوان مقوله‌ای دست نايافتنی تا سطح يك امر ارزشی تنزل دهند كه كسی نتواند به آن دسترسی پيدا كند. اين حرکات حاصلي ندارد جز اين كه مردم ما را بيش‌تر دلسرد كنند.
*************************
ديروز وقتی می‌گفتم که اين انتقاد از خود شرمگينانه حجاريان، چيزی بيش از تعويض خامنه‌ای از مقام ولايت و جايگزين ساختن آقای منتظری بجای او معنی نمی‌دهد؛ دوستان اصلاح‌طلب ما ناراحت شدند و زيربار نرفتند.

۱۳۸۴/۰۵/۰۴

پازولِ ناقص

می‌گفت: رنج و شکنجی را که نسل‌ما متحمل شده‌اند، به آسانی قابل توصيف نيست‌اند. البته نه از آن جهت که سختی روزگار، فشار زندگی و غم جامعه‌ای بی‌تبات و مردمی بی‌سامان؛ خسته و فرسوده و کله‌پای‌مان کرده باشند، نه! ما در برابر سختی‌ها آب‌ديده و مقاوم شده بوديم. اما به‌رغم تلاش‌های بسيار، پازول زندگی ما، هميشه ناقص بود و چندين سوراخ داشت. تّکه‌های اون سوراخ‌ها، حرف‌های دل‌مان بودند و همه هم می‌دانستيم که جای «مينا»ی ما در ميناکاری زندگی خالی است. حتا اگر شهامت نشان می‌داديم و به حرف‌های درونی و مکنونات قلبی خود، بيش‌تر از آن‌چه که در جامعه مرسوم بود، بهاء می‌داديم؛ منطق بيرونی و حاکم، به‌گونه‌ای بود که وادارمان می‌ساختند تا بار ديگر آن‌ها ‌را به بلع‌ايم و فرو ببريم. در نتيجه، ترس از نتيجه نامطلوب، پيش از اين‌که موجبی برای تقويت فرديت‌مان باشد، بيش‌تر بعنوان عاملی مؤثر در جهت تسليم و قربانی شدن در معابد جمع‌گرايان بودند.
در پاسخ به اين انديشه، نسل امروز می‌گويد: "من می‌گویم باید به حرف درون بها داد و با منطق پیش رفت! ترس از نتیجه نا مطلوب، پاسخ منفی و یا عکس‌العمل غیر عادی جز از دست رفتن انرژی مثبت هیچ سودی برای کسی ندارد. این‌جاست که مرزها شکسته می‌شود و هر کسی نسبت به خود و احساسش، احساس اعتماد و جرات می‌کند. اگر از خود مطمئن باشیم، هیچ مانعی بطور ابدی نمی‌تواند بر سر راه ما قرار بگیرد. زندگی هم می‌تواند مانند مومی در دست ما باشد! اگر قبول کنیم که ما قابلیت انجام هر کاری را داریم، باور کنید دنیای آدم از این رو به آن رو می‌شود.چه تفاوتی می‌کند قدم اول را چه کسی برداشت؟ اصل قدم برداشتن و پویا بودن هست، در هر جنبه‌ای از زندگی=)
Keep your spirit high; walk strong and steady and be sure that what you want in life will be achieved if you feel like reaching out and getting it up in the air!"

۱۳۸۴/۰۵/۰۳

ديروز و امروز

ديروز:
وقتی کسی راه برون رفت از بحران کنونی را پيش پا می‌نهاد و استدلال می‌آورد که چه بايد کرد؛ يا وقتی فردی از ايرانيان مقيم خارج از کشور توضيح می‌داد که برای رسيدن به دموکراسی و آزادی، بايد ذره‌ای مايه گذاشت و حداقل، هزينه‌ای را متقبل شد؛ فورا صدتا کامنت می‌گذاشتند که: «بيرون گودی می‌گی لنک‌ش کن؟».
امروز:
اکبر گنجی در نامه‌ای به آقای منتظری می‌نويسد: به گمان من نخبگان ما امروز بيش از هر زمان ديگری با فرهنگ دموكراتيك آشنا هستند. پيشگامان دموكراسی و آنان كه فرايند دموكراسی را در جوامع غيردموكراتيك پيش برده‌اند، به هيچ وجه تا حد نخبگان ما فيلسوف و تئوريسين نبوده‌اند. مشكل اصلی ما "فقدان دانش دموكراتيك" نيست، بلكه عدم آمادگی برای پرداخت هزينه است. دموكراسی به مردان عمل، زنان شجاع و جوانان ايستا نياز دارد. راهگشای آزادی و حقوق بشر، ايثار و از خودگذشتگی است، نه صرفا آشنايی با فرهنگ مدرن. بايد مدرنيته و نظام اجتماعی مدرن را شناخت، و بين نظر و عمل، پيوند برقرار كرد تا دموكراسی برپا گردد.

۱۳۸۴/۰۵/۰۲

باغ آينه

امروز، دوست‌داران فرهنگ و ادب برمزار احمد شاملو گرد می‌آيند تا ياد و خاطر او را گرامی بدارند. يادش، هميشه گرامی و زنده‌باد و روح‌اش، از غم زمانه‌ی ما آزاد‌باد.
چراغی به دستم، چراغی در برابرم:
من به جنگ سياهی می‌روم.
گهواره‌های خستگی
از کشاکش رفت و آمد‌ها
باز ايستاده‌اند،
و خورشيدی از اعماق
کهکشان‌های خاکستر شده را
روشن می‌کند.
...................
شادی تو بی‌رحم است و بزرگ‌وار،
نفست در دست‌های خالی من ترانه و سبزی است.
من برمی‌خيزم!
چراغی در دست.
چراغی در دلم.
زنگار روحم را صيقل می‌زنم.
آينه‌ای برابر آينه‌ات می‌گذارم
تا از تو
ابديتی بسازم.

۱۳۸۴/۰۵/۰۱

فرهنگ و تمدن

در ميان اهل انديشه و خرد، ضرب‌المثلی رايج است که می‌گويد: «بدون فرهنگ، هيچ تمدنی شکل نمی‌گيرد!».
در واقع می‌شود چنين استنباط کرد که ميان فرهنگ و تمدن، به لحاظ مضمون، تبيين و نحوه و سطح تأثير‌گذاری، ارتباطی تنگاتنگ، متقابل و ريشه‌دار وجود دارد که مولّد، در بستری که مولود برای او می‌گشايد، غنا می‌يابد. اگر بخواهيم تمدن بشری را به سه عصر‌کشاورزی، عصر‌صنعتی و عصر‌بعدصنعت تقسيم کنيم، هر عصری را، از طريق الگوهای‌رفتاری و ابزارهای فنی مختص به‌آن، می‌توانيم بطور مستقل و مشخص مورد شناسايی قرار دهيم و تفکيک کنيم.
وبلاگ، ابزاری است متعلق به عصرحاضر. بديهی است که بايد بستر مناسبی را برای بارور شدن فرهنگ مُدرن و پسا مُدرن مهيّا سازد و از اين‌طريق، راه رشد و تحول را برای ورود به جامعه‌ای باز، انسانی و مدافع آزادی، دموکراسی و حقوق‌بشری بگشايد. بلاگری که نسبت و رابطه متقابل اين دو را با هم‌ديگر تشخيص نمی‌دهد و لجوجانه و غيرعقلانی، می‌کوشد تا فرهنگ دوره جنگ‌سرد را بر ابزار عصر کنونی(وبلاگ) انطباق دهد و از اين‌راه، ديگران را از وبلاگ‌شهرها متورای و منزوی گرداند؛ اطمينان دارم که قبل از همه، ابتدا خود را به انزوا خواهد کشاند.

۱۳۸۴/۰۴/۳۱

دلی برای آينده

شاخک‌های اخلاقی‌ـ‌وجدانی ما، در برابر اعمال خشونت‌آميز، ضد انسانی و خلاف حقوق‌بشری در هر نقطه از جهان، تا چه سطح و ابعادی حساس‌اند و واکنش نشان می‌دهند؟ رندی می‌گفت: شاخک‌های ما ايرانی‌ها، مدت‌ها است که به شاخ‌های زُمخت، غيرحساس و آماده برای دريدن، تغيير جنس و ماهيت داده‌اند.
طنز تلخی است اما، غير واقعی هم نيست. واقعيت آن است که در برابر انواع خشونت‌ها، ترورها و اعدام‌ها، ما ايرانيان، به جای تعمق و ريشه‌يابی اين پديده‌های مشمئزکننده که فضای بهداشتی ميهن را شديدا آلوده نموده‌اند، عمدتا شيوه‌های تأسف‌باری را در پيش گرفته‌ايم. گروهی هم‌واره می‌خواست‌ تا از جنايت بهره سياسی برده و آن‌را درجهت پيش‌برد اهداف خويش بکارگيرند؛ گروهی ديگر با سکوت خويش نمی‌خواست جان خود را در معرض خطر بگذارند. در حالی‌که هر دو گروه، به روشنی می‌دانستند مادامی‌که ريشه‌های روانی اين‌گونه ترورها کاملا بررسی نگردند، و شهوت ويرانگری و تاروپود مرگ‌طلبی آن برای مردم برملا نشوند، حتا بعد از چند نسل، اين خطر هم‌واره مردم ما را تهديد خواهند کرد.
معضل جامعه ايران، زخم برداشتن دل‌ها و زوال انديشه‌ی انسان‌دوستانه است. از اين نظر، پيش و بيش از هرگروهی، ابتدا نيروهای وفادار به حکومت ناچارند تا حقيقتی را که بيش از رُبع قرن تجربه شده‌اند دريابند که: همه کسانی‌که طراحی قالب «اُمت» را برای اتحاد و اتفاق ملی پی‌ريخته‌اند، از همان ابتدا نيز مرزی میان مسلمان و غیرمسلمان نمی‌شناخت‌اند. آنان نيازمند عبوديت بودند و هرکسی که چنين مرزی را ناديده می‌انگاشت، به‌رغم اعتقاد به اسلام نيز، گرفتار همان سرنوشتی می‌شد که پيش از آن، دگرانديشان دچارش گرديدند.

۱۳۸۴/۰۴/۲۸

بهای يک اشتباه لفظی

ايرانيان مقيم خارج از کشور تعريف می‌کنند که در ايران، ميان چگونگی کاربرد زبان و نحوه بيان با اقتصاد و هزينه‌های پرداختی، رابطه‌ای مستقيم و پيوسته وجود دارند. اگر شما ناخواسته از کلماتی غير مرسوم بهره بگيريد و يا غيرارادی و طبق عادت، جمله‌ای را از زبان بيگانه به فارسی ترجمه کنيد، طرف مقابل شما با تيزهوشی و يا براساس تجاربی که از قبل کسب کرده است، در لحظه، نرخ اجناس را بالا می‌برد و تا آن‌جايی که امکان داشته باشد، جنس خود را به چند برابر قيمت قالب می‌کند.
يکی می گفت: من بجای تلفظ «سی دی»، طبق عادت «س . د» تلفظ کردم. فروشنده گفت: شما ساکن کشور آلمان هستيد؟ پاسخ به اين پرسش، يعنی بيش از چهار هزار تومان پرداخت اضافی. دومی می‌گفت: از راننده آژانسی که داشت ما را به مقصدی می‌رساند، نام منطقه‌ای را پرسيدم. اما بجای استفاده از جمله «اينجا کجاست و چه نام دارد؟»، ناخواسته، از ترجمه آلمانی «ما کجا هستيم؟» بهره گرفتم و راننده، با تيزهوشی‌ای که داشت پرسيد: شما از ايرانيان مقيم خارج از کشور هستيد؟ معنی اين پرسش، يعنی پرداخت پنج هزارتومان کرايه اضافی.
به زعم من، بايد اعتراف و تأييد کرد که چنين مناسباتی، بی‌آن‌که تنها ارتباطی با ايرانيان خارج از کشور بيابد، يک شيوه مسلط در مناسبات درون جامعه است. جامعه‌ای که به روابط لحظه‌ای و فرصت‌طلبانه می‌انديشد، هرگز توان جلب و تقويت صنعت توريسم را نخواهد يافت. بهای چنين اشتباهی را، پيش از اين‌که توريست‌ها بپردازند، بيش‌تر مردم همان جامعه پرداخت خواهند کرد که مهم‌ترين عامل کسب درآمد ارزی و ايجاد فرصت‌های شغلی تازه در کشور را از دست می‌دهند.
صدای هم‌وطن به اين بلندی
صدای خارجی؟ الله و اکبر!

۱۳۸۴/۰۴/۲۱

بازی‌ها

دفتر تحکيم وحدت، در بيانيه تحليلی و مفصل خود می‌نويسد: «حاکميت در رفتاری متفاوت با شيوه‌های کلاسيک و گذشته، توانست در سناريويی پيچيده و چند مرحله‌ای فرد دل‌خواه خود را بر کرسي رياست جمهوری به‌نشاند و غافل ازآن‌که بازی اصلي تازه شروع شده است».
در حکومت اسلامی، فقط در صورتی می‌توان در مورد خط‌مشی‌های احتمالی مسئولين کشور پيشگويی کرد يا به تدوين کنندگان و برنامه‌ريزان سياست توصيه‌های معقول نمود، که ابتدا به اين حقيقت واقف باشيم که آنان عملن کدام اهداف را در سياست‌گذاری خود دنبال می‌کنند. وقتی بازی‌های جناح‌های مختلف سياسی در ايران متضمن منافع متضادند و هر جناح به شرط باخت جناح مقابل می‌تواند برنده واقعی شود؛ شروع بازی اصلی مورد نظر دفتر تحکيم وحدت، معنايی جز شعله‌ور شدن جنگ خانگی را نمی‌رساند. شايد شعر زيبای بازی‌های مهرداد فلاح، بيان حال روز ما و گوياتر از هر نقدی باشد:
۱
بازی با هر دست بدهی بگيری باز با همان
هميشه هم که حال نمی‌دهد
گاهی اگر بدهی هی بدهی بدهی بدهی هی... کيفش بيشتر نيست؟
۲
بازی آهسته برو بيا که گربه شاخت نزند
بازی با چشم‌ها که باز هم نديدن
با گوش‌ها که بسته شنيدن
۳
بازی لو دادن هم‌بازی ( گنجشکک اشی مشی) به جناب آشپزباشی هم
به جای خودش
البته که زيباست.

۱۳۸۴/۰۴/۲۰

صدا

آيا، صدای تو نيست
که چون نسيم بهاری، به‌هرسوئی می‌وزد.
درختان را از خواب زمستانی بيدار و شريان‌هايم را،
ـ بی‌قرار می‌کند.
آری، صدای توست که سپيده‌دمان
درکوچه‌های محلّه، بآرامی
راه می‌رود
ـ چون نسيم نوازشگر
و عطر گل‌ها را باشبنم می‌آميزد
شبانگاهان برشاخه‌های درختان می‌آويزد
و مثل باران شب‌های بهار
از ناودان‌ها سرازير می‌شود
و هنگامی‌که قلم بدست می‌گيرم
و می‌خواهم از تو بنويسم
کنارم می‌نشيند و برگونه‌ام بوسه می‌زند
شعر: مُحسن بافکر ليالستانی؛ فواره‌ای به ارتفاع ساليانی که زيستم

۱۳۸۴/۰۴/۱۷

چراغ‌ها را روشن کنيم!

چهار سال پيش (2001) وقتی که تونی بلر می‌گفت: «وضعيت آفريقا داغی است بر وجدان بشريت!»، شايد تو نيز جزء آن گروه از انسان‌هايی بودی که می‌گفت: چراغی را که برخانه رواست، گذاشتن برسر کوچه و روشن کردن راه عابران، بی‌معنی و نارواست.
دنيا محل گذر است. اما نه آن گذری که کتاب‌های دينی تفسيرش می‌کنند، بل عينيت و واقعيتی که در همه جای جهان با نام و نشانه‌های مختلفی پديدار می‌گردند و حادثه می‌آفرين‌اند. ممکن است از آن کوچه تنگ و تاريک تو نيز، کسانی گذر کنند و دست به اعمالی به‌زنند و تو را به شگفتی و تعجب وادارند. چنان‌که بعد از پنج سال، بسياری به اين نتيجه رسيدند که قاره آفريقا، می‌تواند محل، مرکز و لانه‌ی بنيادگرايان اسلامی گردد. اين‌که جهان امروزين بيم آن دارد که فقر کنونی به بنيادگرايی و در نهايت به تروريسم بی‌حيا و ضد انسانی منجر شود، دلهره‌ای خيالی و دور از حقيقت نيست.
ما بارها ـ و حتا در انتخابات گذشته؛ شاهد چنين سرريزهايی بوديم که چه‌سان اقشار فقير و نيازمند، از کوچه و پس‌کوچه‌های شهرمان گذشتند و به تناسب سليقه و انتخاب خود، سرنوشت تلخی را برای ملتی رقم زدند. تازه، اين حرکت، عالی‌ترين، خردمندانه‌ترين و قانون‌مندترين واکنش‌ها بود. اگر تونی بلر می‌گفت:«جامعه جهانی توان خود را متمرکز کند، قادر به درمان اين داغ است». ما نيز به تناسب وسع خود، اين‌گونه می‌فهميم که چراغ را بايد برسر در خانه بگذاریم که هم خانه و کوچه را هم‌زمان روشن کند، و هم راه مشخص باشد و هم عابران قابل شناسايی. چرا که وجدان ايرانی، پيش از فقر، بيش‌تر از جهل و تاريکی داغ‌ديده است. وقتی چشم‌ها با تاريکی مأنوس شوند، ديگر حتا خورشيد نيز قابل لمس و شناسايی نيست. چراغ‌ها را، روشن کنيم، حتا اگر کورسويی باشد!

۱۳۸۴/۰۴/۱۶

سرکار خانم شيرين عبادی!

اکنون به‌خاطر وضعيت خطيری که زندانيان سياسی ايران و به‌خصوص آقای اکبر گنجی با آن دست بگريبان است لازم می‌بينيم نکته‌ای را با شما در ميان بگذاريم: شما نمی‌توانيد مقام وکالتی را، که از لحاظ حرفه‌ای داريد، از جايگاه رفيع خود بعنوان برنده‌ی جايزه‌ی نوبل صلح منفک کنيد. يعنی، شما ـ چه بخواهيد و چه نه ـ ديگر تنها يک وکيل ساده‌ی متهمان دادگستری ايران نيستيد و اعطای جايزه‌ی نوبل اعتباری دو چندان را برای شما فراهم ساخته است که می‌توانيد و بايد آن را در جهت کارا کردن مدافعاتتان از موکلينی که به ناحق و فقط به لحاظ بيان عقايد خود به زندان افتاده‌اند بکار بريد.
ما، بعنوان دو ايرانی معتقد به دموکراسی و حقوق بشر و کوشنده در راه تحقق آن، از شما بانوی بزرگوار تقاضا می‌کنيم که بيش از اين به وضعيت خطيری که برای موکل شما پيش آمده بيانديشيد و بياد آوريد که تنها شما قادريد تا از موکل خود در صحنه‌های بين‌المللی دفاع کرده و پرونده‌ی او را در مراجع حقوقی بين المللی مطرح سازيد. بياييد و برای اولين بار شما کسی باشيد که پرونده‌ای را به دليل نقض حقوق بشر از محدوده‌های بومی به عدالت خانه‌های جهانی می‌کشانيد. يقيناً اقدام شما نه تنها ماجرای اکبر گنجی را از بن بست جانکاه کنونی بيرون خواهد کشيد که، در عين حال، سابقه‌ی خجسته‌ای خواهد بود در زمينه‌ی عدالت خواهی بين المللی.
ما مشفقانه آرزومنديم که چنين شود و ما نخستين بانوی ايرانی برگزيده شده برای دريافت جايزه‌ی صلح نوبل را ببينيم که در اندازه‌های واقعی مقام بلند بين المللی خود ظاهر شده و، با اقدامی مؤثر و چشم گير، مورد بارزی از نقض حقوق بشر و سرکوب بيان آزاد را در پيش چشم همه‌ی جهانيان بنمايش در آورده است.
با تقديم بهترين درودها
شکوه ميرزادگی – اسماعيل نوری علا

۱۳۸۴/۰۴/۱۲

زن و شراب

داستان طنزآميز و توقع نابجای رئيس پارلمان ايران از همتای بلژيکی‌ خود که سرانجام و برخلاف عرف ديپلماسی، ميزبان را وادار ساخت تا يک ملاقات رسمی و از قبل برنامه‌ريزی شده‌ای را لغو کند؛ اکنون چند روزی است که سوژه اصلی بسياری از رسانه‌های اروپايی شده‌اند.
بنيادگرايی، مفهومی غير از اين را نمی‌رساند که گروهی می‌خواهند عقايد و سلايق‌شان را برديگران تحميل کرده و آنان را وادار و متابع خواست‌های خود سازند. حتا اگر در رأس اين هيئت فردی چون حداد عادل که مدعی اهل فلسفه است، قرار گرفته باشد. اين‌که در مقابل چنين معضل مسخره‌ای، به‌آسانی می‌شود ده‌ها راه‌حل فقهی ارائه داد و چاره‌جويی کرد، به‌جای خود اما، پرسش کليدی آن است که پس آن نهاد شورای مصلحت نظام، به‌درد چه کاری می‌خورد و اگر در چنين شرايطی نمی‌تواند چاره‌انديشی کند و راه بگشايد؛ چرا و به چه دليل و انگيزه‌ای، اين نهاد غيرقانونی را برمردم و جامعه تحميل کرده‌ايد؟
واقعيت اين است که معضل کنونی، ناشی از عدم وجود راه‌حل‌های فقهی و قانونی نيست، بل‌که به‌نوعی برگرفته از نگاه از خود بيگانه‌ای است و هراسان از اين‌که مبادا با زن و شراب، ناخواسته، به يگانگی برسد و اين جهانی گردد. اگر زن نبود، نه رهايی آدم ممکن بود و نه زندگی شکل می گرفت؛ و اگر شراب نبود، نه دلی روشن و نه عشقی جوانه می‌زد و شکوفا می‌شد.
اکنون رئيس پارلمان ايران که اهل فلسفه است، با نفی زن و شراب، به روشنی نشان‌داد که: عشق به زندگی را برنمی‌تابد.

۱۳۸۴/۰۴/۰۹

روشنگری و فرهنگ

روشنگري همواره انديشيدن است در مسائلي که مربوط به يک جامعه مي‌شوند. بنابراين کالا يا ابزار نيست که از غرب وارد کنيم تا مشکلات ما را حل کند. آن هم به اين يک دليل قاطع که هيچ‌گونه خويشاوندي و مشابهتي ميان فرهنگ ما و فرهنگ غرب وجود ندارد. کار کردن براي راهبان مسيحي از هر فرقه اي که بوده باشند تکليفي بوده است ديني و روحانيت ما در عوض، به‌معناي اعمش، جز برخي از طلبه ها که سرشان در کار درس خودشان بوده، يکسره انگل بوده است و مردم را يا سرکيسه و تحميق مي‌کرده، يا در حماقت خود نگه مي‌داشته است.اين حرفه و تکليف ديني از آن روحانيت اسلامي است. از روضه خوان محله گرفته تا گردانندگان توليت‌ها. اين است که با آموختن راه جستجو و انديشيدن، از غربي‌ها، بايد زمين فرهنگ دين خودمان را بکاويم، شخم بزنيم تا درونش آشکار گردد.طبعا جدايي دين و دولت، گام بسيار مهمي است براي حرکت بسوي دمکراسي و آزادي شخصي و اجتماعي. اما باورمان نشود، که اين کار از طريق گفتگو و مباحثه تحقق مي يابد. هيچ چيزي سخت جان‌تر از دين در آدمي وجود ندارد. بنا بر اين، اين وظيفه روشنفکران است که فرهنگ ديني ما را زير و رو کنند و هر روز و هر بار بيشتر اعماق آنرا بيرون ريزند. تا چشم مردم باز شود و يکي بر شمار بينايان بي‌افزايد. هيچ اشکالي ندارد که بتوان دين را با قهر از دولت جدا ساخت و آنرا به جاي خود نشاند. اين کار را با قاطعيت نسبي و بصورتي نيم‌بند به ترتيب در دوره رضاشاه و محمد رضا شاه صورت دادند.اما هيچ‌چيز جاي روشنگري را نمي گيرد. حکومت دوره پهلوي بدون منکر شدن ارزش هاي آن، گواه زنده آن است. طرف روشنگري ما، نه روحانيان‌اند و باصطلاح آنها که نام مضحک ملي، مذهبي، را بر خود گذاشته اند. طرف روشنگري ما فرهنگ ماست. که ما را پديد آورده و هم‌چنان پديد مي‌آورد و مي‌پروراند. بگونه‌اي که هريک از ما، بدون آن، تهي و بي محتوي مي شويم. مشکلي که نهايتا مشکل ماست، مشکل جدايي دين و دولت نيست، مشکل ما مشکل جدايي خودمان از خودمان است! يعني از درونمان و از بيرونمان، از فرهنگ ديني مان.
[آرامش دوستدار؛ برگرفته از سايت گويا]

۱۳۸۴/۰۴/۰۷

برداشتی نارسا از نارسايی!

جک استرا، نخستين مقام ديپلماتيک کشورهای اروپايی بود که نسبت به نُهمين دور از انتخابات رياست جمهوری واکنش نشان داد و روند آن را از لحاظ معيارهای بين‌المللی، «نارسا» توصيف کرد.
نخستين بار نيست که انتخابات در ايران، از نظر نوع و چگونگی برگزاری، تحميل نظرات، سازماندهی تقلب و دست برد و تغيير آمار، و مهم‌تر محروم ساختن ملت از ابتدايی‌ترين حقوقی که در جهان به‌رسميت شناخته شده‌اند، برگزار می‌گردد. در ربُع قرن گذشته و حتا در اولين دور از انتخابات مجلس شورای اسلامی، که به باور من آزاد‌ترين انتخابات در جمهوری اسلامی بود، همواره نارسايی‌هايی وجود داشته و از اين زاويه سخن «جک استرا»، سخن تازه‌ای نيست.
آن‌چه در اين ميان حائز اهميت است که اين روند نارسا و غير استاندارد در شرايط کنونی جهان و فرآيند جهانی شدن، به‌سهم خود چه تأثيری بر آينده تحولات خاورميانه خواهد گذاشت. محصول يک انتخاب نارسا، در بهترين حالت می‌تواند يک دولت ناقص‌الخلقه‌ای باشد که بيش و پيش از هر چيز، به حجيم‌تر کردن دستگاه دولتی و افزايش قدرت نهادهای وابسته به حکومت می انديشد. مابه‌ازای چنين تفکری، به‌نوعی چوب لای چرخه سيستم جهانی گذاشتن و يا حداقل، سد راه تحولات در خاورميانه شدن است.
نه تنها جک استرا، بل‌که ديپلمات‌های کشورهای اروپايی ـ خصوصن دو کشور فرانسه و آلمان، در ارتباط با مضمون نارسايی و نتايجی که جز بازگشت به عقب معنی ندارند، سکوت کرده‌اند و تنها به شکل و چگونگی برگزاری انتخابات بسنده می‌کنند. در پس چنين سياستی، چه اهدافی پنهان است؟

۱۳۸۴/۰۴/۰۵

وبلاگ‌ها و مسئله‌ تجدد

به نظر من، یکی از مهم‌ترین جنبه‌های تجدد که اتفاقاً در ایران کمبود اساسی‌اش وجود داشته و شاید بشود گفت که تا همین چهل-پنجاه سال اخیر این کمبود به‌طور جدی محسوس بوده این است که توجهی به مسائل آرکایوکردن (ضبط و بایگانی‌کردن) زندگی نمی‌شد. یعنی در تجدد غرب، فوکو مثلاً به تفصیل در این مورد نوشته که یکی از وجوه تجدد این است که تجدد متوجه می‌شود که زندگی روزمره‌ی مردم جایی است که جامعه، قدرت را شکل می‌دهد. اتفاقات اصلی جامعه در راس هرم قدرت نیست؛ در بطن جامعه است و تا وقتی که این روابط بطن را نشناسیم، آن بالا را هم نخواهیم شناخت. این آگاهی در ایران واقعاً تا قرن بیستم پیدا نشد. عدم رشد رمان مثلا یکی دیگر از مصادیق همین است، برای این‌که رمان هم تلاشی است در آرشیوکردن به شکل ادبی همین زندگی روزمره. رمان تاریخ زندگی روزمره است به روایتی. یک دلیل دیگری که این کار نمی‌شد به خاطر این بود که برای آرشیوکردن شما محتاج یک تشکیلات منضبط و منظم نهادینه‌شده‌ای هستید، ولی تکنولوژی جدید به شما این امکان را می‌دهد که هر کسی برای خودش یک آرشیو درست کند؛ هر کسی هم به آرشیوهای دیگر دسترسی پیدا بکند و هم خودش برای خودش یک آرشیویست بشود. کار محققین آینده را این وبلاگ‌ها هم آسان می‌کنند و هم دوچندان دشوار، برای اینکه اگر کسی صد سال دیگر بخواهد تاریخ این زمان را بنویسد، یک مسئله‌اش وفور بیش از اندازه‌ی مطلب است. یعنی الان اگر شما بخواهید وضع امروز ایران را بنویسید، به لحاظ این هفتاد و پنج هزار وبلاگ -و شاید هم بالاتر است که شما بهتر می‌دانید-، واقعاً باید به این‌ها یک‌جوری تسلط داشته باشد. نبض جامعه‌ی شهرنشین ایران الان در این است. اگر به آن رجوع نکنید، جامعه را نخواهید شناخت، اگر بخواهید بهش رجوع بکنید کارتان دوچندان دشوار می‌شود ولی غنایش شگفت‌انگیز است. به همین خاطر به نظر من، هم کمک به آرشیو می‌کند و هم کمک می‌کند به این‌که جامعه‌ی ایرانیان مهاجر بتواند بخشی از جامعه‌ی سیاسی و مدنی ایران بشود. به گمان من مهم‌ترین تاثیری که این تکنولوژی ارتباطی گذاشته است این بوده که جامعه‌ی مدنی ایران را دیگر از حوزه‌ی جغرافیایی خارج کرده و تبدیل ا‌ش کرده به یک عرصه‌ی فرهنگی که هر کسی می‌تواند به آن دسترسی پیدا کند.
گفت‌وگوی مجید زهری با دکتر عباس میلانی

۱۳۸۴/۰۴/۰۳

نقطه کور

احمدی‌نژاد يکی از دو نامزد پست رياست جمهوری، می گويد: آبادگران حزب نيست، يک انديشه است!
ساده‌ترين مفهوم و برداشتی را که می‌توان از اين سخن ارائه داد، انديشه آبادگران، انديشه ضد حزبی است. در واقع رئیس جمهور آينده ايران می خواهد بگويد من مخالف جامعه سیاسی هستم. يا به زبانی ديگر، مخالف چند صدایی و تکثر آرا. از آن‌جايی‌که احمدی‌نژاد سرباز است، نه سیاست‌مدار؛ همان‌گونه که فرمان‌ها را مو به مو اجرا می‌کند، مفاد دستورات را واژه به واژه طوطی‌وار تکرار هم می‌کند و بی‌نياز از دانستن مفاهيم، که آبادانی مورد نظر او، عليه پيشرفت و تحول است.
وانگهی، وقتی می‌گوئيم آبادگران يک انديشه است ـ انکارش هم نمی‌توان کرد ـ انديشه مخالف پيشرفت و تحول، زمانی ماديّت می‌يابد که ديگر صدايی از درون جامعه بلند نگردد و شنيده نشود. آبادکردن خانه بی‌صدا، تنها می‌تواند يک معنا را برساند که رئيس جمهور آينده کشور، می‌خواهد ايران را به قبرستانی بزرگ و سراسری تبديل کند!
دست مريزاد! ای بندگان دربار ولايت و ای به‌ظاهر آراسته‌گان و به ‌باطن کاسته‌گان. مَثَل شما، مَثَل ستاره قبل از صبح است، که در ظاهر دُری و روشن است و در باطن، سبب اضمحلال و هلاکت کاروان‌های پيشرفت و تمدن است.

۱۳۸۴/۰۴/۰۱

به اعتصاب عذای خود خاتمه دهيد!


به فرزندان گرامی‌مان ناصر زرافشان و اکبر گنجی
ما بسیاری قربانی در راه آزادی مردم ایران نثار کرده‌ایم، دیگر بس است. ما تحمل مصیبتی دیگر را نداریم. هر چند ما عمیقاً به تصمیم فرزاندنمان احترام می‌گذاریم، اما فکر می‌کنیم که اگر فرزندانمان زنده بودند می‌توانستند منشاء اثراتی به مراتب بیشتر باشند. ما از فرزندان شهیدمان نخواستیم که به اعتقادات انسانی‌شان پشت کنند، از شما نیز نمی‌خواهیم. ما در کنار شما برای تحقق این اهداف ایستاده‌ایم. ما تنها از شما می‌خواهیم به اعتصاب غذای خود خاتمه دهید. ما انتظار داریم تا دستان گرم شما را در دستانمان بفشاریم و شما را در کنار خودمان داشته باشیم.ناصر عزیز ما روزشماری می‌کنیم که از زندان رها شوی و در دادخواهی فرزندانمان وکیل ما باشی. در محاکمه‌ای که از عدالت در آن خبری نیست، و اکبر عزیز تو را نیاز داریم تا همراه با ما، دردهای ناگفته‌مان را بگویی. این‌ها را از ما دریغ نکنید.با قلبی سرشار از محبت
مادر بهکیش ، مادر لطفی ، مادر معینی

[متن کامل و نام حمايت کنندگان را در اينجا بخوانيد]

۱۳۸۴/۰۳/۳۱

ندای آغاز

............
بوی هجرت می‌آيد:
بالش من پُرِ آوازِ پَرِ چلچله‌هاست
صبح خواهد شد
و به اين کاسه آب
آسمان هجرت خواهد کرد.
بايد امشب بروم
من که از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه
صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنيدم.
هيچ چشمی عاشقانه به زمين خيره نبود
کسی از ديدن يک باغچه مجذوب نشد
هيچ‌کس زاغچه‌ای را سر يک مزرعه جدی نگرفت.
من به اندازه يک ابر دلم می‌گیرد
وقتی از پنجره می‌بينم «حوری»
ـ دختر بالغ همسايه ـ
پای کمياب‌ترين نارون روی زمين
فقه می‌خواند.
سهراب سپهری

۱۳۸۴/۰۳/۲۷

قبل از رأی دادن بخوانيد!

وقتي از موقعيت ايران صحبت مي‌کنيم، به نظر من بايد يکي موقعيت ايران به صورت "جامعه‌" باشد و يکي هم ايران به صورت "حاکمان". به نظر من، ايندو کاملاً از هم متفاوت هستند. ايران به عنوان پديده‌اي تاريخي-جغرافيايي، به نظر من يکي از فعال‌ترين، پوياترين و از بالقوه‌ آماده‌ي دموکراسي‌ترين کشورهاي جهان است. من در خاورميانه هيچ کشوري را نمي‌شناسم که به اندازه‌ي ايران به آينده‌اش بشود اميد داشت؛ به اندازه‌ي ايران امکانات يک جامعه‌ي پويا را داشته باشد، چه در داخل و چه در خارج. ببينيد! ترکيبي که الان در ايران هست، يک جامعه‌ي متحول تحصيل‌کرده‌ي پوياي ثروتمند در داخل و يک جامعه‌ي ثروتمندتر در خارج است. ايراني‌ها الان در آمريکا فقط بر اساس مطالعه‌اي که گروه ايران‌شناسي دانشگاه ام‌آي‌تي کرده، نزديک به هشتصد ميليارد دلار ثروت دارند يا ثروت کنترل مي‌کنند. من مي‌توانم الان حداقل پنج تا از بزرگ‌ترين شرکت‌هاي کامپيوتري دنيا را به‌تان بگويم که ايراني يا در راسش است يا معاون اولش:
E Bay,Google, ETNT, Sysco System, Bell, Yahoo.
اين‌ها سرمايه‌هاي ايران هستند در خارج. اين‌ها خيلي نقش مهمي مي‌توانند براي کمک به گذار به دموکراسي و پوياکردن اين جامعه داشته باشند. دليلي که چين اينقدر اقتصادش موفق است و اين‌که چرا "معجزه‌ي چيني" دارد اتفاق مي‌افتد اين است که چند ميليون چيني در همه‌ي دنيا هستند و کمک مي‌کنند به اين قضيه. خوب اين در مورد ايران به طريق اولا صدق مي‌کند. ايران به عنوان يک جامعه به‌غايت آينده‌ي خوشي دارد.
حکومت ايران به‌عنوان رژيم تکليفش جداست به نظر من. اين رژيم ايران را در آستانه‌ي يک مرحله‌ي بسيار خطرناکي گذاشته است. هم خودش را و لاجرم ايران را در جهان منفرد کرده است. يعني الان شايد تنها کشوري که متحد جدي ايران در جهان باشد سوريه است. به‌غير از اين هم اگر پولي در کار نباشد، به شرط‌ها و شروط‌ها با اين رژيم ارتباط برقرار مي‌کنند. اين رژيم دارد تصميماتي مي‌گيرد که شايد براي صدسال آينده‌ي ايران هم تاثيرگذار خواهد بود. ايران از زمان صفويه به بعد، يک چشم‌انداز رو به غرب داشته است، يعني متحد استراتژيک خودش ار غرب مي‌دانسته است. اين‌ها دارند امروز به هند و چين آينده‌ي ايران را وصل مي‌کنند! قضيه‌ي اتمي اين‌ها را در موقعيتي قرار داده که نه راه پس دارند، نه راه پيش؛ ملت ايران نيز همي نطور. به همين خاطر، آن رژيم ايران را به جايي کشانده که اجازه نمي‌دهد وجه اول يعني آن ايران واقعي نه رژيم حاکم بر ايران، آن امکانات خودش را متحول کند.
[مصاحبه دکتر عباس ميلانی]

۱۳۸۴/۰۳/۲۶

شعله، تويی!

۱
شعله، تويی!
شعر، من
شبکده را
نور، من
طور، تويی!
شور، من
شعله، به خرمن، بزن!
۲
چشم، فرو می نهم
عطر ِ تو در چشم ِ من.
صبحدمان
- شعله ور –
باز تويی در نظر

۳
شعله، ترا
دل، مرا
حاصل ِ مشکل، مراست
باز من و اين شب و
خاطره ی چاک چاک
از کتاب «نفس نازک نيلوفر» رضا مقصدی

۱۳۸۴/۰۳/۲۵

معترضان زندانی را آزاد کنيد!



● سازمانهای بين‌المللی مدافع حقوق بشر روز چهارشنبه ٢٥ خرداد با انتشار بيانيه‌ای مشترک از جمهوری اسلامی ايران خواستند که زندانيان سياسی - عقيدتی، به ويژه آنان که نياز به درمان پزشکی دارند را فورا آزاد کند.
● ديده‌بان حقوق بشر، عفو بين‌الملل، فدراسيون بين المللی حقوق بشر، گزارشگران بدون مرز به همراهی شيرين عبادی مقامات ايران را مسئول امنيت و سلامت همه‌ی زندانيان سياسی و عقيدتی به ويژه اکبر گنجی و ناصر زرافشان می‌داند.
● ضرب و شتم و بازداشت تحصن كنندگان مقابل اوين توسط نيروی انتظامی
Iran: Jailed Dissidents Denied Medical Care Human Rights Groups Protest Ill-Treatment of Rights Defenders, Journalists
(New York, June 15, 2005) -- The Iranian judiciary should immediately release prisoners of conscience, particularly those in urgent need of medical treatment, a group of leading international human rights organizations said today.
Akbar Ganji, Nasser Zarafshan, Reza Alijani, Taqi Rahmani and Hoda Saber have been imprisoned solely because of their political views and peaceful activities, the organizations said. The authorities should release them immediately and unconditionally.
[اصل گزارش را در اينجا بخوانيد]

۱۳۸۴/۰۳/۲۳

فراخوان کانون نویسندگان ایران

برای گردهمایی در برابر زندان اوین در دفاع از ناصر زرافشان

مردم آزاده‌ی ایران
سازمان‌های مدافع حقوق بشر!
ناصر زرافشان هشتمین روز اعتصاب غذای دردناک خود را می‌گذراند و در خطر جدی مرگ قريب‌الوقوع است. ناصر زرافشان مبتلا به بیماری حاد کلیوی است و هر لحظه بر وخامت بیماری او افزوده می‌شود. ما از همه‌ی مردم، نهادهای فرهنگی و اجتماعی درخواست می‌کنیم که درگردهمایی اعتراضی تحصن کنندگان، از ساعت چهار تا شش بعد از ظهر روز سه شنبه بيست و چهارم خرداد هشتاد و چهار در برابر در بزرگ زندان اوین شرکت کنند.
کانون نويسندگان ایران - ٢٢/٠٣/٨٤

۱۳۸۴/۰۳/۲۲

حمايت از فراخوان زنان

امروز دنیا بیش از پیش متوجه شده است که علیرغم اینکه زنان ایران در عرصه‌های مختلف دانشگاهی، علمی، هنری و فرهنگی درخشیده‌اند، عده‌ای کهنه‌اندیش و جنسیت‌گرا با تکیه بر قوانینی عقب مانده که نمایانگر دوران مناسبات قبیله‌ای و عشیره‌ای است، زنان را در عرصه‌های مختلف خانوادگی، اجتماعی و سیاسی ناقص‌العقل، نیمه شهروند و نیمه‌بشر تلقی می‌کنند و حتی از نشستن بر سر یک میز مذاکره و مجادله انتخاباتی با زنان ابا و اکراه دارند. بسیاری از مردم دنیا شاهد این رفتارها، سیاست‌ها و قوانین توهین آمیز و حقارت بار علیه زنان ایران هستند و لذا از تجمع مسالمت آمیز شما زنان دلیر و حق‌طلب در اعتراض به نقض حقوق‌تان با صدای بلند حمایت می‌کنند.
[قسمتی از نامه شخصيت‌های ايرانی مقيم خارج از کشور]

۱۳۸۴/۰۳/۲۱

دموکراسی همین‌جاست

مجيد زُهَری با قلم شيوايش، همه گفتنی‌های امروز را، با زبانی گويا و زيبا در چند جمله گفته است، که نمی‌دانم چرا بی‌اختیار به ياد سُخن هگل افتادم که می‌گفت:«‌گُل همين‌جاست، همين‌جا تو به‌رقص!‌». با هم بخوانيم:
این روزها این‌قدر مسئله‌ برای پرداختن هست، این‌قدر جامعه در تب و تاب است که هرجای کار را بگیری، سمت دیگرش ول می‌شود! از ماجرای اعتصاب ناصر زرافشان و تحصن حامیان‌اش، حبس همکار وبلاگ‌نویس‌مان مجتبا سمیع‌نژاد و فراخوان زنان بگیرید تا دلاوری اکبر گنجی و اخیراً نامه‌ی تکان‌دهنده‌اش ... این عرق‌ریزان روح و جسم و فکر جامعه‌ی آزاداندیشان را که می‌بینی، تردید به دل راه نمی‌دهی که دموکراسی همین کنار دست، سر کوچه یا آن‌طرف خیابان به‌انتظار ایستاده است؛ مانده که بروی و او را در آغوش بکشی.

۱۳۸۴/۰۳/۱۸

ميراث فرهنـگی

در سال ۱۸۵۶ و در سرآغاز سلطنت ناصرالدين‌شاه ‌«کنت‌دو گوبينو‌» درباره ايران که دوست‌شان هم داشت به داوری نشست و نوشت: اين «‌ايرانيان کوچک‌ترين احساس ميهن‌گرائی ندارند. نه همانند ترکان می توانند برغرور برتریِ نظامی تکيه زنند ... و نه همچون فاتحانِ عرب، بر غرور مذهبی‌». به مثل اگر در عثمانی دولت است که «‌در پی تقليد از فرنگی است‌»، برعکس در ايران، در نبود هويت ملی ‌«تمامی ملت» به دنبال فرنگی دوان است.
به سخن ديگر، ايرانی آواره‌ايست که نه ترکان از خود می دانند و نه اعراب بر می شناسند. ايرانی نمی داند که کيست! از اين رو تا ورقی بر‌می‌گردد و روزگاری می‌چرخد يکباره همه گنجينه هنری و ادبی اين سرزمين رنگ می‌بازد. منطق هستی ملت، ميراث فرهنگی‌اش، گذشته‌اش سر بسر زير پرسش می‌رود. تاجائی که ديگر به سختی بتوان اصل را از بدل باز شناخت. بدينسان راه برای دستبردها و تفسيرهای من در آوردی از گذشته و حال، که ميرزا آقاخان کرمانی «‌بخارات شکم‌» می‌ناميد، هموار می‌شود.
هما ناطق / حافظ؛ خُنياگری، می و شادی

۱۳۸۴/۰۳/۱۵

هويت و بحث‌های تازه

پرسش از پی هويت پرسش بوداری است. منظور از آن، معمولاً آن چيزهايی نيست که در دايرةالمعارف‌ها و کتاب‌های راه‌نمای جهان‌گردان در مورد کشور و فرهنگ آن می‌نويسند. با اين پرسش به دنبال چيزی ناپيدا می‌گرديم که گمان می‌رود در نهايت توضيح‌ دهنده‌ بسياری از پيدايی‌ها باشد.
اگر هويت را چيزی دررديف ماهيت و جوهر و ذات بدانيم، جستجوی آن در مورد ايرانی يا هر "ملت" و "فرهنگ" ديگری بي‌هوده است. عرضی‌ها و عارضی‌ها و عارضه‌های بسياری وجود دارند که می‌توان آنها را با صفت "ايرانی" توصيف کرد و هنگامی که ما در ميان خود يا آشنايان با تاريخ و سير فرهنگ در سرزمينی که ايران خوانده می‌شود، بدانها اشاره می‌کنيم به سادگی درمی ‌يابيم منظور چيست. از آنها اما نمی‌توانيم به يک ذات برسيم. در نهايت شايد به محدوده ‌‌ای برسيم که چونان هسته‌ نسبتاً سفتی به نظر می‌آيد و به مثابه سرجمع مفهومی مجموعه‌ ‌ای از خصوصيت های پايدار عمل می‌کند.
اگر اين نقش هويت ما باشد و زمانی برسد که ما نيازی به اين بازی عادت‌شده نداشته باشيم، ديگر از چند و چون آن نخواهيم پرسيد. پرسش از پی هويت پرسش دوران درماندگی است. به سبب تنگنای امروزين است که برای ما تاريخ شده است، حديث امتناع و انحطاط. در دوران درماندگی اما نقش اصلی را پنهان می‌کنند، پس پرسش از پی هويت که پرسشی است به قصد آشکارسازی، نابجاست و راه به جايی نخواهد برد. در دوران گشودگی و حرکت هم که کسی از پی هويت نمی‌پرسد. پس به هر حال اين پرسش بی‌ فايده است.
وجود بر ماهيت مقدم است. "چه کنيم" پرسشی جالبتر از "چه هستيم" است. در نهايت با "چه کنيم" به "چه هستيم" پاسخ خواهيم داد. هويت موضوع انتخاب است.
[محمد رضا نيکفر: پرسش در پی نقش نا آشکار هويت]
*ـ برای اطلاع بيشتر، به سايت فارسی بی‌بی‌سی مراجعه کنيد.

۱۳۸۴/۰۳/۱۴

خَرَد و خُرداد

تجربۀ [دو] دهۀ گذشته بايد ثابت کرده باشد که می توان سدها سال جهل خانه زاد را چنان در ژرفا و پهنای جامعه رماند که همه چيز را بر سرراه خود تارومار کند. اما هرگز نبايد انتظار داشت که زخم و درد اين آسيب ما را از خواب کُهن و سنگين مان به پراند و منجر به بيداری فرهنگی و تاريخی مان شود. آدم های ساده خواه و ساده گير ترديد ندازند که اين کابوس خود به خود ما را می پالايد و تندرست می سازد. به اين اميد کسانی از هم اکنون افقی روشن و باز برای آينده پيش بينی می کنند و نويد آن را در اين می بينند که مردم عادی نيز از دين و ايمان برگشته اند. انگار مردم عادی چاره سازند و چاره در برگشتن آن ها از دين و ايمان است.
در واقع هيچ چيز ايجاب نمی کند که اين يا آن جامعه به قياس واکنش های اندامی و ارگانيک بتواند از زهری که در آن توليد يا تزريق شده پادزهر سازد، به ويژه جامعه ای که سراسر عمر فرهنگی اش را در مسموميت دينی سپری کرده و در اعتياد به آن زيسته است. مگر می شود از آغاز تاکنون بهيمۀ الهی بود و از امروز به فردا دانا، آزاد و سرفراز گشت! فقط آدم خوش باور و يا در نقطۀ مقابلش، شياد خيال می کند تبديل نام صديقه به آتوسا، يا رجبعلی به خشايار ماهيتی را تغيير می دهد، يا دهاتی به شهر آمده و يا شهری به اروپا رسيده پس از چند سال به ترتيب شهری و اروپايی می شوند. تا همين سد و اندی سال پيش، ما نه ميان عوام بلکه در سطح عالی جامعه نيز رسمن از همان دريچۀ بندگی الهی امور را می ديديم، می شناختيم و می خواستيم. يعنی حالا جز اين شده است؟
برگرفته از کتاب درخشش های تيره، آرامش دوستدار

۱۳۸۴/۰۳/۱۳

حلوای اصلاحات

شب جـمعه مـن بـدون ريا
پختم از بهر مردگان حلوا
نيمه شب، وقتی که خوابيدم
خواب هرگز نديده ای ديدم
خواب ديدم که ناگهان پدرم
زنده گشت و مشت زد بسرم
گفتم آخر پدر گناهم چيست؟
گو تو برمن که اشتباهم چيست؟
گفت: حلوای تو عليلم کرد
خوار و پژمرده و ذليلم کرد
جنگ اينجا بر سر حلواست
آن قرائت که پخته ای دعواست
طعم اصلاح و مايه رانتی بود
بوی آن روح مردگان افسرد
ای پسر بعد اين مکن خيرات
کار اصلاح تو، نيست راه نجات

۱۳۸۴/۰۳/۰۹

رأی قلـندری

از همان دوران نوجوانی که برای اولين بار با افکار و اشعار طاهره، معروف به قرة العين آشنايی يافتم، تا لحظه حاضر، و در هر نقطه ای از خاک اين جهان، وقتی که سخن ها و درد دل ها هم چنان بر محور حقوق از دست رفته زنان ايرانی می چرخد، ناخواسته و بی مهابا، به ياد آن شير زن دانای ايرانی می افتم.
کسی که جُرعه ای از آن جويبار طبع لطيف و انسانی اش بنوشد، دست کم در می يابد که در هر زمانه ای، به مقضای شرايط، بايد حرف آخر را گفت. چنان که او، در وقت خود با ترک حجاب، حرف آخر را زد: که عدالت، آزادی و حقوق زنان، از همديگر تفکيک ناپذيرند. کار قرةالعين، درس بزرگی است برای زنان ما و اگر چنين نمی کرد، هرگز نمی توانست اين همه تحسين و ستايش دوست و دشمن را برانگيزاند. هرگز نمی توانست در جايگاهی قرار بگيرد که او را مادر زنان مُدرن امروز ايران به نامند.
می گويند ناصرالدين شاه، بعد از چند بار پيام فرستادن، سرانجام يکی از معتمدين خود را به نزد طاهره می فرستد و پيشنهاد می کند که اگر دست از این بازی ها برداری، رسمن از تو خواستگاری خواهم کرد. قرةالعين، در پاسخ به تقاضای شاه، دو بيتی زير را می فرستد که:

تو و آن مُلک و جای و سکندری
من و اين رسم و رأی قلندری
اگرش نکوست، تو در خوری
و گر بد است، مرا سزا

۱۳۸۴/۰۳/۰۸

ديـن و وطـن

اين روزها مسئولين کشور، نهمين انتخابات رياست جمهوری را آن چنان سفت و محُکم به تنِ دين و وطن دوخته اند و حضور صف های طويل و دشمن شکنِ مردم را طالب اند، که بی اختيار به ياد اشعار نغز و با معنای ايرج ميرزا افتادم که چندين دهه پيش، با زبانی شيرين وبُرّای طنز و با ديدی نو، چنين تفکری را مورد انتقاد قرار می داد:
فتنه ها بر سر دين و وطن است
اين دو لفظ است که اصل فتن است
صحبت دين و وطن يعنی چه؟
دين تو موطن من يعنی چه؟
همه عالم همه کس را وطن است
همه جا موطن هر مرد و زن است
چيست در کلّه تو اين دو خيال
که کند خون مرا بر تو حلال؟

۱۳۸۴/۰۳/۰۵

آرزوهـا و مـوانــع

مشارکت فعال مردم در امورات مختلف را، نمی توانيم بی ارتباط و جدا از رسيدن به يک زندگی خوب معنا کنيم و بررسيم. در جهان مُدرن امروز، که پيچيدگی، تغيير، شتاب و ارتباط سريع و لحظه ای از جمله ويژگی های آن است، سطح بالای زندگی (چه رفاهی و چه مصرفی)، قدرت برای مشارکت در پروسه های مختلف تصميم گيری سياسی و اثر گذاشتن بر آن و احساس وابستگی به يک جامعه بزرگ بعنوان يک قدرت قابل اتکاء، از هر چيز ديگر برای بهره مندی از يک زندگی «خوب» مهم تر می نمايد. اين ها شرايطی است که به انسان مُدرن اجازه می دهد آنچه را خود راه زندگی خوب می داند، در دوران بشّدت متحولِ کنونی دنبال کند. از اين رو، انسان های امروز تمايل دارند در جوامعی زندگی کنند که از پويايی و پيشرفت اقتصادی بهره جويند، از دموکراسی سياسی برخوردار باشند و به چنان يگانگی اجتماعی مجهز باشند که کار کرد نهادهای گوناگون را در هماهنگی با يکديگر به خوبی فراهم سازند.
بديهی است که ديگر دوران گفتارهای آرمانی و شعارگونه که: «ما برای خربزه انقلاب نکرده ايم»، سپری شده اند. بدون خربزه، نايی برای مشارکت نمی ماند. اين حقيقت را هم ملت و هم دولت، به روشنی می دانند. اما چرا مردم ما در رسيدن به اين آرزوها محروم گشته اند، خود داستانی است دراز دامن: برسر راه تحقق اين آرزوها، مانعی به نام سازمان دولتی، قانون اساسی و نظام ولايت فقيه قرار گرفته اند که نه در ظرف جهان مُدرن امروزی می گنجدند و نه تعلق به عصر خلافت صدر اسلام را دارند. ساخت دولت در ايران، بعد از صد سال از انقلاب مشروطه، همچنان سنتی است و تجربه نشان ميدهد که اگر عنصر مخالفت و ممانعت دولت در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی، اقتصادی و سياسی به طور کلی حذف شوند، مردم می توانند مشارکت ورقابت فعال داشته باشند.

۱۳۸۴/۰۳/۰۳

بار کج به مقصد نمی‌رسد!

دانستن نظرات آينده سازان، يکی از مهمترين وظايفی است که دولت های مُدرن، مراکز مهم تحقيقی ـ استراتژيک و آکادميک همواره به آن توجه دارند. مسئله مهمی که در جامعه جوان ما، به دليل تسلط نگرش های سنتی ـ مذهبی، هنوز نتوانسته جايگاه و ارزش مناسب خود را بيابد. گيلدا، دختر خانم جوان بيست و يک ساله و نويسنده وبلاگ « سایه آبی»، يکی از ميليون ها آينده سازان ايرانی است که نظرات خود را کوتاه و مختصر، اما عميق و مستدلل، در باره نهمين انتخابات رياست جمهوری، در ستون حاشيه وبلاگ «بيلی و من»، چنين می نويسد:
در انتخابات شرکت نخواهم کرد! شخصا با اساس و ریشه سیستم حکومتی در کشور مشکل دارم و معتقدم که رای دادن حتی به فرشته آسمانی، اما تحت پوشش این حکومت، در نفس عمل به معنی موافقت با اصول هست چرا که کاندیداها بر قانون اساسی همین سیستم قسم خواهند خورد. بسیار بعید می‌دانم که ماهیت سیستمی بیمار با تغییرهای "سطحی"- حضور کاندیداهای ظاهرفریب و غیره- دگرگون بشود.
در درجه اول، شرکت نکردن در این انتخابات به نظر من نه تنها نشانه بی‌تفاوتی نیست، بلکه بیانگر آگاهی ما از سیستم حاکم بر زندگی ما، و مخالفت با اصول آن هست؛
دوم، هشت سال تجربه ریاست جمهوری آقای خاتمی فکر می‌کنم گویای این امر باشد که راه حل مشکلات به دست رئیس‌جمهور- با اختیارات محدودش در سیستم فعلی- نیست. راه حل مشکل در دست اتحاد از دست رفته جامعه ایرانی است که بایستی بازیافت بشود؛ سوم، چرا آمالهای‌مان را در ریاست یک شهروند مانند خودمان جستجو می‌کنیم وقتی که واقفیم اختیارات درعمل در دست ولایت فقیه، شورای نگهبان و مشتقاتش هست؟
در آخر هم یک یادآوری مختصر می‌کنم: بار کج به مقصد نمی‌رسد.

۱۳۸۴/۰۲/۳۱

من شرکت نخواهم کرد!

من در انتخابات شرکت نخواهم کرد. اما، اين بدان معنا نيست که خود را درگير مسائل و مقولاتی چون تحريم سازم. بعد از طرح رفراندوم، سطح انتظارات و برداشت ها و خواست ها در جامعه ما، بالاتر از دلمشغولی تحريم است. تحريم انتخابات اگر برگرفته از يک نظريه و براساس محاسبه گذشته ـ خصوصن گذشته نزديک و بررسی وضعيت دولت غير کارآمد خاتمی طرح شده باشد؛ پاسخ يک پرسش الزامی است: اگر همه نامزدها [حتی افراد غير خودی] از فيلتر شورای نگهبان عبور کنند و حکومت راضی به رقابتی تقريبن آزاد گردد، آيا تحريم کنندگان، در انتخابات شرکت خواهند کرد؟
وظيفه يک نظريه نه تنها محاسبه گذشته و توضيح زمان حال است بل که يک نطريه بايد بتواند حداقل بستر رخدادهای آينده را نيز از پيش ترسيم کند. در درون آن ساختار حقوقی و قوانين ضد توسعه، با شبکه های پيچيده و ملوک الطوايفی سياسی و حضور قدرتمند روحانيت؛ رئيس جمهور منتخب، چه قدرتی می تواند داشته باشد؟ آيا مجموعه مسائل بنيانی و بحران زا را می توانيم با انتخاباتی آزاد حل کنيم؟
دوستداران تحول، اگر بخواهند مجموعه مسائل را از طريق فرمول ساده: شهروندان ـ سازمان دولتی ـ نظام جهانی، مورد بررسی قرار دهند، آن وقت متوجه خواهند شد که ميان توان سيستم سياسی حاکم، با سرعت پيشرفت جهان و سطح تقاضای [البته معوقه] مردم ايران، نه تنها کوچک ترين امکانی برای برقراری و ايجاد تناسبی منطقی و عقلايی وجود ندارند، بل که همين عدم تناسب [بی نظمی] خود موجب بروز بحران ها و تهديدهای تازه ای در آينده می گردند.
راه منطقی، نه تحريم انتخابات، بل سازماندهی رفراندم، تغيير سيستم عقب مانده و ضد توسعه است.

۱۳۸۴/۰۲/۳۰

يک فرمول ساده

تحريم انتخابات اگر برگرفته از يک نظريه و براساس محاسبه گذشته ـ خصوصن گذشته نزديک و بررسی وضعيت دولت غير کارآمد خاتمی طرح شده باشد؛ پاسخ يک پرسش الزامی است: اگر همه نامزدها [حتی افراد غير خودی] از فيلتر شورای نگهبان عبور کنند و حکومت راضی به رقابتی تقريبن آزاد گردد، آيا تحريم کنندگان، در انتخابات شرکت خواهند کرد؟
وظيفه يک نظريه نه تنها محاسبه گذشته و توضيح زمان حال است بل که يک نطريه بايد بتواند حداقل بستر رخدادهای آينده را نيز از پيش ترسيم کند. در درون آن ساختار حقوقی و قوانين ضد توسعه، با شبکه های پيچيده و ملوک الطوايفی سياسی و حضور قدرتمند روحانيت؛ رئيس جمهور منتخب، چه قدرتی می تواند داشته باشد؟ آيا مجموعه مسائل بنيانی و بحران زا را می توانيم با انتخاباتی آزاد حل کنيم؟
دوستداران تحول، اگر بخواهند مجموعه مسائل را از طريق فرمول ساده: شهروندان ـ سازمان دولتی ـ نظام جهانی، مورد بررسی قرار دهند، آن وقت متوجه خواهند شد که ميان توان سيستم سياسی حاکم، با سرعت پيشرفت جهان و سطح تقاضای [البته معوقه] مردم ايران، نه تنها کوچک ترين امکانی برای برقراری و ايجاد تناسبی منطقی و عقلايی وجود ندارند، بل که همين عدم تناسب [بی نظمی] خود موجب بروز بحران ها و تهديدهای تازه ای در آينده می گردند.
راه منطقی، نه تحريم انتخابات، بل تغيير سيستم عقب مانده و ضد توسعه است.

۱۳۸۴/۰۲/۲۸

ارتباط، تفهيم و تفاهم

ديالتيک فرآيند فرهنگ و اخلاق و آگاهی از يک سوی و عقلانيت اجتماعی و اقتصادی از سوی ديگر در جهان زيست آشکار می گردد. پس کل تحول جامعه به معنی عقلانی شدن جهان زيست، يعنی هم فرهنگ و هم ساختار است. با پيشرفت فرآيند عقلانی شدن جهان زيست، ارزيابی انتقادی بتدريج جای عناصر جزمی فرهنگ سنتی را می گيرد و امکان تفاهم عقلانی بيشتر فراهم می آيد و در نتيجه فرآيند عقلانيت فرهنگی پيش می رود. البته در قرن بيستم فرآيند فرهنگی به علت سلطه قدرت سياسی و اقتصادی با موانع بزرگی مواجه بود و تأثير غيرعقلايی و سرکوبگر فرآيند عقلانيت ساختاری به پيدايش «آگاهی و فرهنگ ابزاری» انجاميده است.
در آن عصر شيوه فکر اثباتی، نگرش تفهيم و تفاهم و ارتباط عقلانی را تضعيف می کرد و آگاهی ابزاری هرچه بيشتر به درون «جامعه مدنی»، که بايد حيطه ارتباط و تفاهم و رابطه ذهنی عقلانی باشد، هجوم می برد. روابط قدرت، شبکه اجتماعی ارتباط و عقلانيت تفاهمی را مورد تهديد قرار می داد. اعمال زور، دستکاری جهان بين ها و تغيير اجتماعی اجبارآميز همگی به ساخت های ارتباطی و تفاهمی جامعه آسيب می رساندند، در حاليکه شرط جامعه سالم و عقلايی، قوت ساخت های مشترک ارتباط و تفهيم و تفاهم است. هـابـرمـاس
[نقل از کتاب: دولت عقل / دکترحسين بشيريه]

۱۳۸۴/۰۲/۲۴

آسيب شناسی جريان روشنفکری

« به نظر من ما تاريخ را نمی توانيم با آه و ناله يا اما و اگر بنويسيم. يا بگوييم اگر چنين می شد بهتر می شد و درست می شد و مانند آن. برای اينکه تاريخ چيزی است که اتفاق افتاده و ما بعد از آن اتفاقات داريم آن را بررسی می کنيم. در واقع ما بعد از تاريخ داريم درباره تاريخ داوری می کنيم. ما بايد بپذيريم که تاريخ همين طور اتفاق افتاده که افتاده است. ولی بايد ببينيم چرا اين جوری اتفاق افتاده است و حاصل اين اتفاق چه بوده است. ... فقط می خواهم بدانم حاصل اين اجبار چه بوده است. چه مشکلاتی برای ما پديد آورده است. اين به نظر من مختص ايرانی هاست که تجدد را گرفته اند و بعد گفته اند روحانيون بايد بيايند حکومت کنند. تنها در تفکر ميرزا ملکم خان نيست که آن را می بينيم. ميرزا آقاخان کرمانی، روشنفکری که در "صد خطابه" اش می گويد همه بدبختی های ما از اسلام و روحانيون است، در جای ديگر به ميرزا ملکم خان می نويسد که به روحانيون تامينات بدهيد و بگوييد اگر دو ماه حکومت را به دست بگيرند از لرد ساليسبوری هم گوی سبقت را خواهند ربود. اين ديگر پديده خاص ما ايرانی هاست. البته دوستان در ايران از اين به عنوان بومی کردن تجدد ياد می کنند. اين هم يک بد فهمی ديگر است. مفهومی را از غرب می گيرند بی آنکه درست بفهمند از معنی تهی می کنند و به حساب بومی کردن تجدد می گذراند که از نقد فرار بکنند. بومی کردن اين نيست که بگوييد آقايان روحانيون شما بياييد حکومت را به دست بگيريد يا ميرزا ملکم خان با آن صراحت لهجه اش در روزنامه قانون بگويد ميرزای شيرازی بايد فائق بر همه امرای عرفی باشد.
بحث اين است که اگر آسيب شناسی تجدد درست انجام نگيرد ما مشکلات و مسائل خودمان را نخواهيم فهميد. مثلا همين که می گوييم روشنفکران مشروطه مفاهيم را تقليل دادند بايد بپرسيم چرا تقليل دادند. آن وقت است که به قدرت مخوف آخوندها پی خواهيم برد. اينها باعث می شود جامعه خود را بهتر بشناسيم. به هر حال پروسه تقليل به نظر من همچنان ادامه دارد و نمونه بارز آن آقای خاتمی است که اول از جامعه مدنی سخن می گفت، به محض آنکه آخوندها فشار آوردند سر از مدينه النبی در آورد. اين سرنوشت دردناک ماست و اگر ما نتوانيم با خود عريان برخورد کنيم به جايی نخواهيم رسيد. »
[بخشی از گفتگوی مهم و خواندنی سيروس علی نژاد با دکتر ماشاءالله آجودانی]

۱۳۸۴/۰۲/۱۸

توتاليتاريسم

بدون شک، نظام «فاشيستی» انگليسی با مدلهای ايتاليايی يا آلمانی آن بسيار تفاوت خواهد داشت؛ و بدون شک، اگر انتقال به چنين نظامی بدون خشونت صورت گيرد، می توان انتظار آمدن رهبر بهتری را داشت؛ و باز بدون شک، اگر خود من قرار بود در نظامی فاشيستی زندگی کنم، ترجيح می دادم نظامی باشد که به دست انگليسی ها داده شود نه کسان ديگر. ولی هيچ يک از اين ها بدين معنا نيست که اگر با معيارهای کنونی داوری کنيم، حتی نظام فاشيستی انگليسی سرانجام چندان متفاوت يا تحمل پذيرتر از نخستين نمونه های آن از کار درآيد. دلايل قوی براين اعتقاد وجود دارد که آنچه به نظر ما بدترين خصوصيات نظام های توتاليتر به شمار می رود، نه محصولات فرعی عارضی، بلکه پديده هايی است که توتاليتاريسم دير يا زود به يقين به بار می آورد. همچنانکه سياستمدار دموکراتی که شروع به برنامه ريزی حيات اقتصادی کند بزودی با انتخاب يکی از دو شق روبرو می شود که يا برنامه ها را کنار بگذارد يا با اختيارات ديکتاتوری وارد عمل شود، ديکتاتور توتاليتر نيز هنوز ديری نگذشته بايد از ناديده گرفتن اخلاق متعارف يا شکست، يکی را برگزيند. به اين دليل است که در جامعه ای که بسوی توتاليتاريسم می رود، افراد غير اخلاقی و بی وجدانی که از هيچ کاری ابا ندارند، احتمالاً موفق ترند. کسی که متوجه اين امر نشده باشد، هنوز معنای شکاف بين توتاليتاريسم و رژيم های ليبرال، يا فرق اساسی ميان جّو اخلاقی نظام های جمع گرا و تمدن ذاتاً فردگرای غرب را درست درک نکردنده است.
فريدريش فون هايک
(کتاب سنگر آزادی ـ ترجمه عزت الله فولادوند)

۱۳۸۴/۰۲/۱۷

گل اميد

هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب
به خنده خند بنوشيم جرعه جرعه شراب
در اين پياله ندانم چه ريختی، پيداست
که خوش بجان هم افتاده اند آتش و آب
فرشته روی من، ای آفتاب صبح بهار
مرا به جامی ازين آب آتشين درياب!
به جام هستی ما، ای شراب عشق بجوش!
به بزم ساده ما، ای چراغ ماه بتاب!
گل اميد من امشب شکفته در برمن
بيا و يک نفس ای چشم سرنوشت بخواب!
مگر نه خاک ره اين خرابه بايد شد
بيا که کام بگيريم از اين جهان خراب
فريدون مشيری

۱۳۸۴/۰۲/۱۳

ديانت مسکويۀ رازی

ديانت مسکويه رازی، ديانتی مدنی است و او ديانت را همچون شريعتنامه نويسان، در اصالت و استقلال آن، بررسی نمی کند، بلکه از ديدگاه «انس طبيعی» يا «جامعه پذيری طبيعی» انسان، به تفسير احکام شريعت می پردازد. اين تفسير فلسفی و مدنی از ديانت در دوره ای از تاريخ ايران زمين امکان پذير شد که فلسفه، داير مدار همه دانش ها و خرد، ضابطه سنجش همه امور بود و در اين راه، ديانت نمی توانست استثنايی خلاف قاعده باشد. بدين سان، مسکويه به نوعی ديانت را ويژه کسانی ميداند که هنوز به بلوغی نرسيده اند که بتوانند به اسباب و علل معرفت پيدا کرده و به مطالعه حکمت مشغول شوند.
زوال انديشه سياسی در ايران / دکتر سيدجواد طباطبايی

۱۳۸۴/۰۲/۰۹

حرف تلخ

تب حريفم نيست
فقط تنم را به آتش می کشد
بعد هم سرد می شود و بيرون می رود.
اما، نمی دانم با حرف های تلخ تو چه کنم؟
تلخی کلامت، تلخی زيتون کال را می ماند
در ته دل می نشيند و آسان هم بيرون نمی رود
ميدانم که حرف های تلخت،
آخر مرا می کُشد!

ترجمه شعر گيلکی: «زَرخ گب» ـ از اباذر غلامی

۱۳۸۴/۰۲/۰۸

کَلَ گَب

« آفتابِ دَتاو سُوچومهَ ماِنه
........
وابايم ئی پيچه تی ورجا سُوقه دار
بَزَنمَ تی سايه اَمرَ کَلَ گَپ »
از کتاب شعر: سَل کول توسه دار ـ اباذر غلامی
ترجمه:
تابش آفتاب همانند ساچمه است
که از تفنگ شليک کنند
نه يکی ـ نه دوتا، هزار هزار
به تن آدمی اصابت کنند، بجای خون عرق می ريزد
درميان تابستانی اينگونه گرم
که در هوا حتی يک حشره حرکت نمی کند
برگ سپيدار هم خود را تکان نمی دهد
بايد اندکی پيش تو بيايم درخت آزاد
با سايه ات گپ دوستانه بزنم

خانه

خانه!
آنجائی!
با دالان هائی از نور
و صداهائی كه از تو می گذرند
برای ديدار تو
چه طاقتی از من عبور می كند!
پاهايم
پرواز پرندگان را
می جويند
تا بسوی تو آيم
آه...
خانه!
تو دور نيستی
اينجائی
در من
با پايه هائی از آتش...
مهدی اخوان لنگرودی

بايگانی وبلاگ