بدون شک، نظام «فاشيستی» انگليسی با مدلهای ايتاليايی يا آلمانی آن بسيار تفاوت خواهد داشت؛ و بدون شک، اگر انتقال به چنين نظامی بدون خشونت صورت گيرد، می توان انتظار آمدن رهبر بهتری را داشت؛ و باز بدون شک، اگر خود من قرار بود در نظامی فاشيستی زندگی کنم، ترجيح می دادم نظامی باشد که به دست انگليسی ها داده شود نه کسان ديگر. ولی هيچ يک از اين ها بدين معنا نيست که اگر با معيارهای کنونی داوری کنيم، حتی نظام فاشيستی انگليسی سرانجام چندان متفاوت يا تحمل پذيرتر از نخستين نمونه های آن از کار درآيد. دلايل قوی براين اعتقاد وجود دارد که آنچه به نظر ما بدترين خصوصيات نظام های توتاليتر به شمار می رود، نه محصولات فرعی عارضی، بلکه پديده هايی است که توتاليتاريسم دير يا زود به يقين به بار می آورد. همچنانکه سياستمدار دموکراتی که شروع به برنامه ريزی حيات اقتصادی کند بزودی با انتخاب يکی از دو شق روبرو می شود که يا برنامه ها را کنار بگذارد يا با اختيارات ديکتاتوری وارد عمل شود، ديکتاتور توتاليتر نيز هنوز ديری نگذشته بايد از ناديده گرفتن اخلاق متعارف يا شکست، يکی را برگزيند. به اين دليل است که در جامعه ای که بسوی توتاليتاريسم می رود، افراد غير اخلاقی و بی وجدانی که از هيچ کاری ابا ندارند، احتمالاً موفق ترند. کسی که متوجه اين امر نشده باشد، هنوز معنای شکاف بين توتاليتاريسم و رژيم های ليبرال، يا فرق اساسی ميان جّو اخلاقی نظام های جمع گرا و تمدن ذاتاً فردگرای غرب را درست درک نکردنده است.
فريدريش فون هايک
(کتاب سنگر آزادی ـ ترجمه عزت الله فولادوند)
۱۳۸۴/۰۲/۱۸
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر