۱۳۸۴/۰۴/۰۹

روشنگری و فرهنگ

روشنگري همواره انديشيدن است در مسائلي که مربوط به يک جامعه مي‌شوند. بنابراين کالا يا ابزار نيست که از غرب وارد کنيم تا مشکلات ما را حل کند. آن هم به اين يک دليل قاطع که هيچ‌گونه خويشاوندي و مشابهتي ميان فرهنگ ما و فرهنگ غرب وجود ندارد. کار کردن براي راهبان مسيحي از هر فرقه اي که بوده باشند تکليفي بوده است ديني و روحانيت ما در عوض، به‌معناي اعمش، جز برخي از طلبه ها که سرشان در کار درس خودشان بوده، يکسره انگل بوده است و مردم را يا سرکيسه و تحميق مي‌کرده، يا در حماقت خود نگه مي‌داشته است.اين حرفه و تکليف ديني از آن روحانيت اسلامي است. از روضه خوان محله گرفته تا گردانندگان توليت‌ها. اين است که با آموختن راه جستجو و انديشيدن، از غربي‌ها، بايد زمين فرهنگ دين خودمان را بکاويم، شخم بزنيم تا درونش آشکار گردد.طبعا جدايي دين و دولت، گام بسيار مهمي است براي حرکت بسوي دمکراسي و آزادي شخصي و اجتماعي. اما باورمان نشود، که اين کار از طريق گفتگو و مباحثه تحقق مي يابد. هيچ چيزي سخت جان‌تر از دين در آدمي وجود ندارد. بنا بر اين، اين وظيفه روشنفکران است که فرهنگ ديني ما را زير و رو کنند و هر روز و هر بار بيشتر اعماق آنرا بيرون ريزند. تا چشم مردم باز شود و يکي بر شمار بينايان بي‌افزايد. هيچ اشکالي ندارد که بتوان دين را با قهر از دولت جدا ساخت و آنرا به جاي خود نشاند. اين کار را با قاطعيت نسبي و بصورتي نيم‌بند به ترتيب در دوره رضاشاه و محمد رضا شاه صورت دادند.اما هيچ‌چيز جاي روشنگري را نمي گيرد. حکومت دوره پهلوي بدون منکر شدن ارزش هاي آن، گواه زنده آن است. طرف روشنگري ما، نه روحانيان‌اند و باصطلاح آنها که نام مضحک ملي، مذهبي، را بر خود گذاشته اند. طرف روشنگري ما فرهنگ ماست. که ما را پديد آورده و هم‌چنان پديد مي‌آورد و مي‌پروراند. بگونه‌اي که هريک از ما، بدون آن، تهي و بي محتوي مي شويم. مشکلي که نهايتا مشکل ماست، مشکل جدايي دين و دولت نيست، مشکل ما مشکل جدايي خودمان از خودمان است! يعني از درونمان و از بيرونمان، از فرهنگ ديني مان.
[آرامش دوستدار؛ برگرفته از سايت گويا]

۱۳۸۴/۰۴/۰۷

برداشتی نارسا از نارسايی!

جک استرا، نخستين مقام ديپلماتيک کشورهای اروپايی بود که نسبت به نُهمين دور از انتخابات رياست جمهوری واکنش نشان داد و روند آن را از لحاظ معيارهای بين‌المللی، «نارسا» توصيف کرد.
نخستين بار نيست که انتخابات در ايران، از نظر نوع و چگونگی برگزاری، تحميل نظرات، سازماندهی تقلب و دست برد و تغيير آمار، و مهم‌تر محروم ساختن ملت از ابتدايی‌ترين حقوقی که در جهان به‌رسميت شناخته شده‌اند، برگزار می‌گردد. در ربُع قرن گذشته و حتا در اولين دور از انتخابات مجلس شورای اسلامی، که به باور من آزاد‌ترين انتخابات در جمهوری اسلامی بود، همواره نارسايی‌هايی وجود داشته و از اين زاويه سخن «جک استرا»، سخن تازه‌ای نيست.
آن‌چه در اين ميان حائز اهميت است که اين روند نارسا و غير استاندارد در شرايط کنونی جهان و فرآيند جهانی شدن، به‌سهم خود چه تأثيری بر آينده تحولات خاورميانه خواهد گذاشت. محصول يک انتخاب نارسا، در بهترين حالت می‌تواند يک دولت ناقص‌الخلقه‌ای باشد که بيش و پيش از هر چيز، به حجيم‌تر کردن دستگاه دولتی و افزايش قدرت نهادهای وابسته به حکومت می انديشد. مابه‌ازای چنين تفکری، به‌نوعی چوب لای چرخه سيستم جهانی گذاشتن و يا حداقل، سد راه تحولات در خاورميانه شدن است.
نه تنها جک استرا، بل‌که ديپلمات‌های کشورهای اروپايی ـ خصوصن دو کشور فرانسه و آلمان، در ارتباط با مضمون نارسايی و نتايجی که جز بازگشت به عقب معنی ندارند، سکوت کرده‌اند و تنها به شکل و چگونگی برگزاری انتخابات بسنده می‌کنند. در پس چنين سياستی، چه اهدافی پنهان است؟

۱۳۸۴/۰۴/۰۵

وبلاگ‌ها و مسئله‌ تجدد

به نظر من، یکی از مهم‌ترین جنبه‌های تجدد که اتفاقاً در ایران کمبود اساسی‌اش وجود داشته و شاید بشود گفت که تا همین چهل-پنجاه سال اخیر این کمبود به‌طور جدی محسوس بوده این است که توجهی به مسائل آرکایوکردن (ضبط و بایگانی‌کردن) زندگی نمی‌شد. یعنی در تجدد غرب، فوکو مثلاً به تفصیل در این مورد نوشته که یکی از وجوه تجدد این است که تجدد متوجه می‌شود که زندگی روزمره‌ی مردم جایی است که جامعه، قدرت را شکل می‌دهد. اتفاقات اصلی جامعه در راس هرم قدرت نیست؛ در بطن جامعه است و تا وقتی که این روابط بطن را نشناسیم، آن بالا را هم نخواهیم شناخت. این آگاهی در ایران واقعاً تا قرن بیستم پیدا نشد. عدم رشد رمان مثلا یکی دیگر از مصادیق همین است، برای این‌که رمان هم تلاشی است در آرشیوکردن به شکل ادبی همین زندگی روزمره. رمان تاریخ زندگی روزمره است به روایتی. یک دلیل دیگری که این کار نمی‌شد به خاطر این بود که برای آرشیوکردن شما محتاج یک تشکیلات منضبط و منظم نهادینه‌شده‌ای هستید، ولی تکنولوژی جدید به شما این امکان را می‌دهد که هر کسی برای خودش یک آرشیو درست کند؛ هر کسی هم به آرشیوهای دیگر دسترسی پیدا بکند و هم خودش برای خودش یک آرشیویست بشود. کار محققین آینده را این وبلاگ‌ها هم آسان می‌کنند و هم دوچندان دشوار، برای اینکه اگر کسی صد سال دیگر بخواهد تاریخ این زمان را بنویسد، یک مسئله‌اش وفور بیش از اندازه‌ی مطلب است. یعنی الان اگر شما بخواهید وضع امروز ایران را بنویسید، به لحاظ این هفتاد و پنج هزار وبلاگ -و شاید هم بالاتر است که شما بهتر می‌دانید-، واقعاً باید به این‌ها یک‌جوری تسلط داشته باشد. نبض جامعه‌ی شهرنشین ایران الان در این است. اگر به آن رجوع نکنید، جامعه را نخواهید شناخت، اگر بخواهید بهش رجوع بکنید کارتان دوچندان دشوار می‌شود ولی غنایش شگفت‌انگیز است. به همین خاطر به نظر من، هم کمک به آرشیو می‌کند و هم کمک می‌کند به این‌که جامعه‌ی ایرانیان مهاجر بتواند بخشی از جامعه‌ی سیاسی و مدنی ایران بشود. به گمان من مهم‌ترین تاثیری که این تکنولوژی ارتباطی گذاشته است این بوده که جامعه‌ی مدنی ایران را دیگر از حوزه‌ی جغرافیایی خارج کرده و تبدیل ا‌ش کرده به یک عرصه‌ی فرهنگی که هر کسی می‌تواند به آن دسترسی پیدا کند.
گفت‌وگوی مجید زهری با دکتر عباس میلانی

۱۳۸۴/۰۴/۰۳

نقطه کور

احمدی‌نژاد يکی از دو نامزد پست رياست جمهوری، می گويد: آبادگران حزب نيست، يک انديشه است!
ساده‌ترين مفهوم و برداشتی را که می‌توان از اين سخن ارائه داد، انديشه آبادگران، انديشه ضد حزبی است. در واقع رئیس جمهور آينده ايران می خواهد بگويد من مخالف جامعه سیاسی هستم. يا به زبانی ديگر، مخالف چند صدایی و تکثر آرا. از آن‌جايی‌که احمدی‌نژاد سرباز است، نه سیاست‌مدار؛ همان‌گونه که فرمان‌ها را مو به مو اجرا می‌کند، مفاد دستورات را واژه به واژه طوطی‌وار تکرار هم می‌کند و بی‌نياز از دانستن مفاهيم، که آبادانی مورد نظر او، عليه پيشرفت و تحول است.
وانگهی، وقتی می‌گوئيم آبادگران يک انديشه است ـ انکارش هم نمی‌توان کرد ـ انديشه مخالف پيشرفت و تحول، زمانی ماديّت می‌يابد که ديگر صدايی از درون جامعه بلند نگردد و شنيده نشود. آبادکردن خانه بی‌صدا، تنها می‌تواند يک معنا را برساند که رئيس جمهور آينده کشور، می‌خواهد ايران را به قبرستانی بزرگ و سراسری تبديل کند!
دست مريزاد! ای بندگان دربار ولايت و ای به‌ظاهر آراسته‌گان و به ‌باطن کاسته‌گان. مَثَل شما، مَثَل ستاره قبل از صبح است، که در ظاهر دُری و روشن است و در باطن، سبب اضمحلال و هلاکت کاروان‌های پيشرفت و تمدن است.

۱۳۸۴/۰۴/۰۱

به اعتصاب عذای خود خاتمه دهيد!


به فرزندان گرامی‌مان ناصر زرافشان و اکبر گنجی
ما بسیاری قربانی در راه آزادی مردم ایران نثار کرده‌ایم، دیگر بس است. ما تحمل مصیبتی دیگر را نداریم. هر چند ما عمیقاً به تصمیم فرزاندنمان احترام می‌گذاریم، اما فکر می‌کنیم که اگر فرزندانمان زنده بودند می‌توانستند منشاء اثراتی به مراتب بیشتر باشند. ما از فرزندان شهیدمان نخواستیم که به اعتقادات انسانی‌شان پشت کنند، از شما نیز نمی‌خواهیم. ما در کنار شما برای تحقق این اهداف ایستاده‌ایم. ما تنها از شما می‌خواهیم به اعتصاب غذای خود خاتمه دهید. ما انتظار داریم تا دستان گرم شما را در دستانمان بفشاریم و شما را در کنار خودمان داشته باشیم.ناصر عزیز ما روزشماری می‌کنیم که از زندان رها شوی و در دادخواهی فرزندانمان وکیل ما باشی. در محاکمه‌ای که از عدالت در آن خبری نیست، و اکبر عزیز تو را نیاز داریم تا همراه با ما، دردهای ناگفته‌مان را بگویی. این‌ها را از ما دریغ نکنید.با قلبی سرشار از محبت
مادر بهکیش ، مادر لطفی ، مادر معینی

[متن کامل و نام حمايت کنندگان را در اينجا بخوانيد]

۱۳۸۴/۰۳/۳۱

ندای آغاز

............
بوی هجرت می‌آيد:
بالش من پُرِ آوازِ پَرِ چلچله‌هاست
صبح خواهد شد
و به اين کاسه آب
آسمان هجرت خواهد کرد.
بايد امشب بروم
من که از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه
صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنيدم.
هيچ چشمی عاشقانه به زمين خيره نبود
کسی از ديدن يک باغچه مجذوب نشد
هيچ‌کس زاغچه‌ای را سر يک مزرعه جدی نگرفت.
من به اندازه يک ابر دلم می‌گیرد
وقتی از پنجره می‌بينم «حوری»
ـ دختر بالغ همسايه ـ
پای کمياب‌ترين نارون روی زمين
فقه می‌خواند.
سهراب سپهری

۱۳۸۴/۰۳/۲۷

قبل از رأی دادن بخوانيد!

وقتي از موقعيت ايران صحبت مي‌کنيم، به نظر من بايد يکي موقعيت ايران به صورت "جامعه‌" باشد و يکي هم ايران به صورت "حاکمان". به نظر من، ايندو کاملاً از هم متفاوت هستند. ايران به عنوان پديده‌اي تاريخي-جغرافيايي، به نظر من يکي از فعال‌ترين، پوياترين و از بالقوه‌ آماده‌ي دموکراسي‌ترين کشورهاي جهان است. من در خاورميانه هيچ کشوري را نمي‌شناسم که به اندازه‌ي ايران به آينده‌اش بشود اميد داشت؛ به اندازه‌ي ايران امکانات يک جامعه‌ي پويا را داشته باشد، چه در داخل و چه در خارج. ببينيد! ترکيبي که الان در ايران هست، يک جامعه‌ي متحول تحصيل‌کرده‌ي پوياي ثروتمند در داخل و يک جامعه‌ي ثروتمندتر در خارج است. ايراني‌ها الان در آمريکا فقط بر اساس مطالعه‌اي که گروه ايران‌شناسي دانشگاه ام‌آي‌تي کرده، نزديک به هشتصد ميليارد دلار ثروت دارند يا ثروت کنترل مي‌کنند. من مي‌توانم الان حداقل پنج تا از بزرگ‌ترين شرکت‌هاي کامپيوتري دنيا را به‌تان بگويم که ايراني يا در راسش است يا معاون اولش:
E Bay,Google, ETNT, Sysco System, Bell, Yahoo.
اين‌ها سرمايه‌هاي ايران هستند در خارج. اين‌ها خيلي نقش مهمي مي‌توانند براي کمک به گذار به دموکراسي و پوياکردن اين جامعه داشته باشند. دليلي که چين اينقدر اقتصادش موفق است و اين‌که چرا "معجزه‌ي چيني" دارد اتفاق مي‌افتد اين است که چند ميليون چيني در همه‌ي دنيا هستند و کمک مي‌کنند به اين قضيه. خوب اين در مورد ايران به طريق اولا صدق مي‌کند. ايران به عنوان يک جامعه به‌غايت آينده‌ي خوشي دارد.
حکومت ايران به‌عنوان رژيم تکليفش جداست به نظر من. اين رژيم ايران را در آستانه‌ي يک مرحله‌ي بسيار خطرناکي گذاشته است. هم خودش را و لاجرم ايران را در جهان منفرد کرده است. يعني الان شايد تنها کشوري که متحد جدي ايران در جهان باشد سوريه است. به‌غير از اين هم اگر پولي در کار نباشد، به شرط‌ها و شروط‌ها با اين رژيم ارتباط برقرار مي‌کنند. اين رژيم دارد تصميماتي مي‌گيرد که شايد براي صدسال آينده‌ي ايران هم تاثيرگذار خواهد بود. ايران از زمان صفويه به بعد، يک چشم‌انداز رو به غرب داشته است، يعني متحد استراتژيک خودش ار غرب مي‌دانسته است. اين‌ها دارند امروز به هند و چين آينده‌ي ايران را وصل مي‌کنند! قضيه‌ي اتمي اين‌ها را در موقعيتي قرار داده که نه راه پس دارند، نه راه پيش؛ ملت ايران نيز همي نطور. به همين خاطر، آن رژيم ايران را به جايي کشانده که اجازه نمي‌دهد وجه اول يعني آن ايران واقعي نه رژيم حاکم بر ايران، آن امکانات خودش را متحول کند.
[مصاحبه دکتر عباس ميلانی]

۱۳۸۴/۰۳/۲۶

شعله، تويی!

۱
شعله، تويی!
شعر، من
شبکده را
نور، من
طور، تويی!
شور، من
شعله، به خرمن، بزن!
۲
چشم، فرو می نهم
عطر ِ تو در چشم ِ من.
صبحدمان
- شعله ور –
باز تويی در نظر

۳
شعله، ترا
دل، مرا
حاصل ِ مشکل، مراست
باز من و اين شب و
خاطره ی چاک چاک
از کتاب «نفس نازک نيلوفر» رضا مقصدی

۱۳۸۴/۰۳/۲۵

معترضان زندانی را آزاد کنيد!



● سازمانهای بين‌المللی مدافع حقوق بشر روز چهارشنبه ٢٥ خرداد با انتشار بيانيه‌ای مشترک از جمهوری اسلامی ايران خواستند که زندانيان سياسی - عقيدتی، به ويژه آنان که نياز به درمان پزشکی دارند را فورا آزاد کند.
● ديده‌بان حقوق بشر، عفو بين‌الملل، فدراسيون بين المللی حقوق بشر، گزارشگران بدون مرز به همراهی شيرين عبادی مقامات ايران را مسئول امنيت و سلامت همه‌ی زندانيان سياسی و عقيدتی به ويژه اکبر گنجی و ناصر زرافشان می‌داند.
● ضرب و شتم و بازداشت تحصن كنندگان مقابل اوين توسط نيروی انتظامی
Iran: Jailed Dissidents Denied Medical Care Human Rights Groups Protest Ill-Treatment of Rights Defenders, Journalists
(New York, June 15, 2005) -- The Iranian judiciary should immediately release prisoners of conscience, particularly those in urgent need of medical treatment, a group of leading international human rights organizations said today.
Akbar Ganji, Nasser Zarafshan, Reza Alijani, Taqi Rahmani and Hoda Saber have been imprisoned solely because of their political views and peaceful activities, the organizations said. The authorities should release them immediately and unconditionally.
[اصل گزارش را در اينجا بخوانيد]

۱۳۸۴/۰۳/۲۳

فراخوان کانون نویسندگان ایران

برای گردهمایی در برابر زندان اوین در دفاع از ناصر زرافشان

مردم آزاده‌ی ایران
سازمان‌های مدافع حقوق بشر!
ناصر زرافشان هشتمین روز اعتصاب غذای دردناک خود را می‌گذراند و در خطر جدی مرگ قريب‌الوقوع است. ناصر زرافشان مبتلا به بیماری حاد کلیوی است و هر لحظه بر وخامت بیماری او افزوده می‌شود. ما از همه‌ی مردم، نهادهای فرهنگی و اجتماعی درخواست می‌کنیم که درگردهمایی اعتراضی تحصن کنندگان، از ساعت چهار تا شش بعد از ظهر روز سه شنبه بيست و چهارم خرداد هشتاد و چهار در برابر در بزرگ زندان اوین شرکت کنند.
کانون نويسندگان ایران - ٢٢/٠٣/٨٤

۱۳۸۴/۰۳/۲۲

حمايت از فراخوان زنان

امروز دنیا بیش از پیش متوجه شده است که علیرغم اینکه زنان ایران در عرصه‌های مختلف دانشگاهی، علمی، هنری و فرهنگی درخشیده‌اند، عده‌ای کهنه‌اندیش و جنسیت‌گرا با تکیه بر قوانینی عقب مانده که نمایانگر دوران مناسبات قبیله‌ای و عشیره‌ای است، زنان را در عرصه‌های مختلف خانوادگی، اجتماعی و سیاسی ناقص‌العقل، نیمه شهروند و نیمه‌بشر تلقی می‌کنند و حتی از نشستن بر سر یک میز مذاکره و مجادله انتخاباتی با زنان ابا و اکراه دارند. بسیاری از مردم دنیا شاهد این رفتارها، سیاست‌ها و قوانین توهین آمیز و حقارت بار علیه زنان ایران هستند و لذا از تجمع مسالمت آمیز شما زنان دلیر و حق‌طلب در اعتراض به نقض حقوق‌تان با صدای بلند حمایت می‌کنند.
[قسمتی از نامه شخصيت‌های ايرانی مقيم خارج از کشور]

۱۳۸۴/۰۳/۲۱

دموکراسی همین‌جاست

مجيد زُهَری با قلم شيوايش، همه گفتنی‌های امروز را، با زبانی گويا و زيبا در چند جمله گفته است، که نمی‌دانم چرا بی‌اختیار به ياد سُخن هگل افتادم که می‌گفت:«‌گُل همين‌جاست، همين‌جا تو به‌رقص!‌». با هم بخوانيم:
این روزها این‌قدر مسئله‌ برای پرداختن هست، این‌قدر جامعه در تب و تاب است که هرجای کار را بگیری، سمت دیگرش ول می‌شود! از ماجرای اعتصاب ناصر زرافشان و تحصن حامیان‌اش، حبس همکار وبلاگ‌نویس‌مان مجتبا سمیع‌نژاد و فراخوان زنان بگیرید تا دلاوری اکبر گنجی و اخیراً نامه‌ی تکان‌دهنده‌اش ... این عرق‌ریزان روح و جسم و فکر جامعه‌ی آزاداندیشان را که می‌بینی، تردید به دل راه نمی‌دهی که دموکراسی همین کنار دست، سر کوچه یا آن‌طرف خیابان به‌انتظار ایستاده است؛ مانده که بروی و او را در آغوش بکشی.

۱۳۸۴/۰۳/۱۸

ميراث فرهنـگی

در سال ۱۸۵۶ و در سرآغاز سلطنت ناصرالدين‌شاه ‌«کنت‌دو گوبينو‌» درباره ايران که دوست‌شان هم داشت به داوری نشست و نوشت: اين «‌ايرانيان کوچک‌ترين احساس ميهن‌گرائی ندارند. نه همانند ترکان می توانند برغرور برتریِ نظامی تکيه زنند ... و نه همچون فاتحانِ عرب، بر غرور مذهبی‌». به مثل اگر در عثمانی دولت است که «‌در پی تقليد از فرنگی است‌»، برعکس در ايران، در نبود هويت ملی ‌«تمامی ملت» به دنبال فرنگی دوان است.
به سخن ديگر، ايرانی آواره‌ايست که نه ترکان از خود می دانند و نه اعراب بر می شناسند. ايرانی نمی داند که کيست! از اين رو تا ورقی بر‌می‌گردد و روزگاری می‌چرخد يکباره همه گنجينه هنری و ادبی اين سرزمين رنگ می‌بازد. منطق هستی ملت، ميراث فرهنگی‌اش، گذشته‌اش سر بسر زير پرسش می‌رود. تاجائی که ديگر به سختی بتوان اصل را از بدل باز شناخت. بدينسان راه برای دستبردها و تفسيرهای من در آوردی از گذشته و حال، که ميرزا آقاخان کرمانی «‌بخارات شکم‌» می‌ناميد، هموار می‌شود.
هما ناطق / حافظ؛ خُنياگری، می و شادی

۱۳۸۴/۰۳/۱۵

هويت و بحث‌های تازه

پرسش از پی هويت پرسش بوداری است. منظور از آن، معمولاً آن چيزهايی نيست که در دايرةالمعارف‌ها و کتاب‌های راه‌نمای جهان‌گردان در مورد کشور و فرهنگ آن می‌نويسند. با اين پرسش به دنبال چيزی ناپيدا می‌گرديم که گمان می‌رود در نهايت توضيح‌ دهنده‌ بسياری از پيدايی‌ها باشد.
اگر هويت را چيزی دررديف ماهيت و جوهر و ذات بدانيم، جستجوی آن در مورد ايرانی يا هر "ملت" و "فرهنگ" ديگری بي‌هوده است. عرضی‌ها و عارضی‌ها و عارضه‌های بسياری وجود دارند که می‌توان آنها را با صفت "ايرانی" توصيف کرد و هنگامی که ما در ميان خود يا آشنايان با تاريخ و سير فرهنگ در سرزمينی که ايران خوانده می‌شود، بدانها اشاره می‌کنيم به سادگی درمی ‌يابيم منظور چيست. از آنها اما نمی‌توانيم به يک ذات برسيم. در نهايت شايد به محدوده ‌‌ای برسيم که چونان هسته‌ نسبتاً سفتی به نظر می‌آيد و به مثابه سرجمع مفهومی مجموعه‌ ‌ای از خصوصيت های پايدار عمل می‌کند.
اگر اين نقش هويت ما باشد و زمانی برسد که ما نيازی به اين بازی عادت‌شده نداشته باشيم، ديگر از چند و چون آن نخواهيم پرسيد. پرسش از پی هويت پرسش دوران درماندگی است. به سبب تنگنای امروزين است که برای ما تاريخ شده است، حديث امتناع و انحطاط. در دوران درماندگی اما نقش اصلی را پنهان می‌کنند، پس پرسش از پی هويت که پرسشی است به قصد آشکارسازی، نابجاست و راه به جايی نخواهد برد. در دوران گشودگی و حرکت هم که کسی از پی هويت نمی‌پرسد. پس به هر حال اين پرسش بی‌ فايده است.
وجود بر ماهيت مقدم است. "چه کنيم" پرسشی جالبتر از "چه هستيم" است. در نهايت با "چه کنيم" به "چه هستيم" پاسخ خواهيم داد. هويت موضوع انتخاب است.
[محمد رضا نيکفر: پرسش در پی نقش نا آشکار هويت]
*ـ برای اطلاع بيشتر، به سايت فارسی بی‌بی‌سی مراجعه کنيد.

۱۳۸۴/۰۳/۱۴

خَرَد و خُرداد

تجربۀ [دو] دهۀ گذشته بايد ثابت کرده باشد که می توان سدها سال جهل خانه زاد را چنان در ژرفا و پهنای جامعه رماند که همه چيز را بر سرراه خود تارومار کند. اما هرگز نبايد انتظار داشت که زخم و درد اين آسيب ما را از خواب کُهن و سنگين مان به پراند و منجر به بيداری فرهنگی و تاريخی مان شود. آدم های ساده خواه و ساده گير ترديد ندازند که اين کابوس خود به خود ما را می پالايد و تندرست می سازد. به اين اميد کسانی از هم اکنون افقی روشن و باز برای آينده پيش بينی می کنند و نويد آن را در اين می بينند که مردم عادی نيز از دين و ايمان برگشته اند. انگار مردم عادی چاره سازند و چاره در برگشتن آن ها از دين و ايمان است.
در واقع هيچ چيز ايجاب نمی کند که اين يا آن جامعه به قياس واکنش های اندامی و ارگانيک بتواند از زهری که در آن توليد يا تزريق شده پادزهر سازد، به ويژه جامعه ای که سراسر عمر فرهنگی اش را در مسموميت دينی سپری کرده و در اعتياد به آن زيسته است. مگر می شود از آغاز تاکنون بهيمۀ الهی بود و از امروز به فردا دانا، آزاد و سرفراز گشت! فقط آدم خوش باور و يا در نقطۀ مقابلش، شياد خيال می کند تبديل نام صديقه به آتوسا، يا رجبعلی به خشايار ماهيتی را تغيير می دهد، يا دهاتی به شهر آمده و يا شهری به اروپا رسيده پس از چند سال به ترتيب شهری و اروپايی می شوند. تا همين سد و اندی سال پيش، ما نه ميان عوام بلکه در سطح عالی جامعه نيز رسمن از همان دريچۀ بندگی الهی امور را می ديديم، می شناختيم و می خواستيم. يعنی حالا جز اين شده است؟
برگرفته از کتاب درخشش های تيره، آرامش دوستدار

۱۳۸۴/۰۳/۱۳

حلوای اصلاحات

شب جـمعه مـن بـدون ريا
پختم از بهر مردگان حلوا
نيمه شب، وقتی که خوابيدم
خواب هرگز نديده ای ديدم
خواب ديدم که ناگهان پدرم
زنده گشت و مشت زد بسرم
گفتم آخر پدر گناهم چيست؟
گو تو برمن که اشتباهم چيست؟
گفت: حلوای تو عليلم کرد
خوار و پژمرده و ذليلم کرد
جنگ اينجا بر سر حلواست
آن قرائت که پخته ای دعواست
طعم اصلاح و مايه رانتی بود
بوی آن روح مردگان افسرد
ای پسر بعد اين مکن خيرات
کار اصلاح تو، نيست راه نجات

بايگانی وبلاگ