ديالتيک فرآيند فرهنگ و اخلاق و آگاهی از يک سوی و عقلانيت اجتماعی و اقتصادی از سوی ديگر در جهان زيست آشکار می گردد. پس کل تحول جامعه به معنی عقلانی شدن جهان زيست، يعنی هم فرهنگ و هم ساختار است. با پيشرفت فرآيند عقلانی شدن جهان زيست، ارزيابی انتقادی بتدريج جای عناصر جزمی فرهنگ سنتی را می گيرد و امکان تفاهم عقلانی بيشتر فراهم می آيد و در نتيجه فرآيند عقلانيت فرهنگی پيش می رود. البته در قرن بيستم فرآيند فرهنگی به علت سلطه قدرت سياسی و اقتصادی با موانع بزرگی مواجه بود و تأثير غيرعقلايی و سرکوبگر فرآيند عقلانيت ساختاری به پيدايش «آگاهی و فرهنگ ابزاری» انجاميده است.
در آن عصر شيوه فکر اثباتی، نگرش تفهيم و تفاهم و ارتباط عقلانی را تضعيف می کرد و آگاهی ابزاری هرچه بيشتر به درون «جامعه مدنی»، که بايد حيطه ارتباط و تفاهم و رابطه ذهنی عقلانی باشد، هجوم می برد. روابط قدرت، شبکه اجتماعی ارتباط و عقلانيت تفاهمی را مورد تهديد قرار می داد. اعمال زور، دستکاری جهان بين ها و تغيير اجتماعی اجبارآميز همگی به ساخت های ارتباطی و تفاهمی جامعه آسيب می رساندند، در حاليکه شرط جامعه سالم و عقلايی، قوت ساخت های مشترک ارتباط و تفهيم و تفاهم است. هـابـرمـاس
[نقل از کتاب: دولت عقل / دکترحسين بشيريه]
۱۳۸۴/۰۲/۲۸
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر