۱۳۸۴/۰۶/۰۹

خبرچين، در ايستگاه آخر

لوکوموتيو خبرچين، در آخرين دقايق عصر روز گذشته و بعد از شش‌ماه گشت‌و‌گذار در وبلاگ‌شهرهای ايرانی، سرانجام به ايستگاه پايانی رسيد. برای هميشه متوقف و مسافرانش پياده شدند.
شايد در فرصتی ديگر، درباره تلاش همکارانم و نقش خبرچین در وبلاگ‌شهرها و تأثیری که در اين مدت کوتاه برجای گذاشت، به‌طور ويژه بنویسم. اما امروز، فقط اشاره می‌دهم به شرايطی که همه نالان از بالا رفتن هزينه‌ها و گرانی هستند، دوستان ما [خصوصا همکاران ساکن ايران] بی‌هيچ چشم‌داشتی، ساعت‌ها در وبلاگ‌شهرها گشت می‌زدند تا به‌ترين‌ها، زيباترين‌ها و دل‌نشين‌ترين‌ها را برای خوانندگان خبرچين انتخاب کنند. اين تلاش‌ها بدون هدف نبود و چه زيبا و ساده، نتيجه کارها را در برگ پايانی آوردند:
" سعی خبرچين، آگاهی‌رسانی در حوزه‌ی وبلاگ‌شهر بود. خبرچين شايد تنها وبلاگ گروهی باشد که در تاریخ عمر وبلاگ فارسی توانسته به اين وسعت مسائل وبلاگ‌شهر را بازتاب دهد. در اين راه، گذشته از ايجاد پيوند با نوشته‌های خواندنی، وبلاگ‌های خواندنی در حوزه‌های مختلف را نيز معرفی کرد تا دسترسی اهل مطالعه را به خواندنی‌ها آسان کند و ظرفيت وبلاگ‌شهر فارسی را بالا ببرد. خبرچین با توليد مخاطب برای وبلاگ‌ها کوشید جو تک‌قطبی در وبلاگ‌شهر را بشکند تا عمده‌ مراجعه‌کنندگان به وبلاگ‌شهر، وبلاگ‌های بیش‌تری را بشناسند و بخوانند."
[ادامه را در به پايان آمد اين دفتر بخوانيد]

۱۳۸۴/۰۶/۰۸

خبرچین تعطیل می‌شود

خُب خبرچین هم رسماً اعلام کرد که روز 31 آگوست -یعنی فردا- تعطیل می‌کند. کار واقعاً طاقت‌فرسايی است لینک‌گذاری و نگهداری از چنین وبلاگی که می‌خواهی هم حرمت انسان‌ها حفظ شود، هم عقاید مختلف پوشش داده شوند.به هر حال، انسان تا حدی می‌تواند از خودش مایه بگذارد و همکاران خبرچین نیز -با وجود گرفتاری‌های فراوان در زندگی شخصی خود- حتا بیش از حد معقول از وقت و کار و زندگی خودشان هزینه کردند که به جامعه‌ی ایرانی در اینترنت خدمتی بشود. اميد که مشابه این کار جمعی باز هم در ميان وبلاگ‌شهری‌های عزیز پابگیرد. سپاس فراوان از اعضای محترم خبرچین.

۱۳۸۴/۰۶/۰۶

سخنِ روز

خبرنگار: شما از رای گيری دموکراتيکی می‌فرماييد که مردم در آن دست به يک "انتخاب" زدند. اما صحت اين انتخابات [رياست جمهوری]، حتی توسط شيوخ متنفذ نظام، چون هاشمی‌رفسنجانی و مهدي کروبی نيز مورد سوال قرار گرفت.

حميدرضا ترقی: اين‌ها که حرف‌های بچه‌گانه است. حرف يک نامزد شکست‌خورده که ملاک نمی شود! آنچه که مسلم است، اين انتخابات زير دوربين شش‌صد خبرنگار جهان برگزار شد و کسی نمي تواند سلامت آن را زير سئوال ببرد. اصلا خود اصلاح‌طلبان بر سلامت اين انتخابات مُهر تائيد زدند!
[منبع خبر: روز، یک‌شنبه، ۶ شهریور ۱۳۸۴]

۱۳۸۴/۰۶/۰۳

کلاغ پَر! ... پَر؟

انداختن بار گناهان خويش به گردن ديگران، نوعی فرهنگ است! فرهنگی که آشکارا از بررسی و ريشه‌يابی خطاها و کم کاری‌ها گريزان است و نمی‌خواهد تسليم منطقی گردد که در تحليل نهايی، به‌هيچ‌وجه مطلوب او نيست. يکی از مصداق‌های بارز اين سخن، افراد و گروه‌هايی هستند که تحت تأثير شوک انتخابات و نتايج آن، از يک‌سو اين پديده را به‌عنوان رُخ‌دادی بی‌سابقه وغيرمنتظره ارزيابی می‌کنند و اما از سوی ديگر، عدم راه‌يابی نامزد مورد نظر خويش را به مرحله دوم، يا عدم پيروزی هاشمی را در دور دوم، ناشی از عمل‌کرد تحريم گروهی از ايرانيانی می‌دانند که در انتخابات شرکت نکرده‌اند.
اصلاح‌طلبان دولتی اولين گروه سياسی ايرانی بودند که شرکت يا عدم شرکت خود را در انتخابات، موکول به تأييد صلاحيت معين می‌دانستند. امروز ديگر همه به اين حقيقت واقف‌اند که معين، چه عدم تأييد صلاحيت می‌شد و چه نمی‌شد، در نتايج انتخابات تأثيری نداشت. از اين نظر طغيان کنونی آنان علیه تحريم‌کنندگان، نه تنها بی‌معنی است، بل‌که بيش‌تر نمايش بازی کلاغ‌پر را بخاطر می‌آورد.
دوستان ما چه راه خود را از تحريم‌کنندگان جدا سازند و چه نسازند، يک پرسش هنوز بی‌پاسخ مانده است: اگر شما به سيستم انتخاباتی ايران باور داشتيد و برای نامزدهای خود ذره‌ای ارزش و اعتبار قائل بوديد، دليل چيست که پس از اثبات تقلب، بجای اعتراض و دفاع از نامزدهای محبوب‌تان، راه سکوت و خاموشی را در پيش گرفته‌ايد؟

۱۳۸۴/۰۶/۰۲

جشن تولد وبلاگ فارسی

شانزدهم شهریور 1380 برابر با هفتم سپتامبر 2001 نخستین صفحه‌ی وبلاگ فارسی بدست سلمان متولد شد. پارسا صائبی با پیشنهاد بهنگام و بدیعی، وب‌نگاران را به بزرگداشت این روز به عنوان "روز تولد وبلاگ فارسی" فراخوانده است. پیشنهاد خلاقانه‌ی او چند حُسن بزرگ دارد. نخست اینكه روزی را به عنوان نقطه‌ی آغاز وبلاگ فارسی معرفی می‌كند كه هیچ پیش‌داوری ذهنی و پیش‌بینی عینی در پدید آمدن آن وجود نداشته است. اتفاقی بوده كه راهی را پیش پای همه‌ی ما گشوده تا امروز همگی ساكنان این وبلاگ‌شهر و همسایگان این دهكده‌ی شیشه‌ای باشیم. دوم این حركت در ذات خود بی‌مركز و داوطلبانه و با حضور همه علاقمندان وبلاگ فارسی‌ست و این حس همكاری و هم‌آوایی را نباید دست‌كم گرفت. سوم این حركت ذات بی‌مركز و بی‌قیم وبلاگستان را بار دیگر عیان می‌سازد و با پیش كشیدن نام سلمان نشان می‌دهد نخستین وبلاگ فارسی نه توسط مدعیان پُرگو كه توسط یك ایرانی باذوق متولد شد، آری متولد شد و در كاربرد این كلمه اصرار دارم كه اگر به جای آن بنیان‌گذاری را بگذاریم باز یك مدعی دیگر آفریده‌ایم. آن‌هم مدعی‌ای كه خود ادعایی ندارد!پس‌نوشت:وب‌نگاران عزیز در حال رد و بدل كردن ایمیلی هستند تا نظر همه‌ی دوستان، برای بزرگداشت نیكوتر این روز جمع‌آوری شود. من خود سه پیشنهاد را مطرح كردم:
نخست، درج شمارنده‌ای معكوس در وبلاگ‌ها از یك هفته مانده به روز تولد تا آن روز تا با نشان دادن تعداد روزهای باقیمانده بر ماندگاری و انگیزش و فراگیری این حركت افزوده شود.
دوم، تهیه لوگو یا توافق بر سر یك عبارت مورد قبول همگان تا در روز شانزده شهریور همگی آن را در سردر وبلاگ‌هایمان حك كنیم.
سوم، تهیه یادداشت‌هایی با موضوع «وبلاگ‌نویسی چه دستاوردهای مثبت و منفی برای من ِ وب‌نگار به همراه داشته است؟».
[نقل از وبلاگ: پيام ايرانيان / مسعود بُرجيان]

۱۳۸۴/۰۵/۲۷

نقش فرد

مسئله‌ی نقد و بررسی سيستم‌ها، مديريت‌ها و ديگر مقولاتی که به امور اداره کشور مربوط می‌شوند، موضوعی است خاص، و اما مسائلی که می‌خواهد نقش و موقعيت تک‌تک انسان‌هايی را بررسد که در درون آن سيستم مسئوليت‌های کليدی يا عادی دارند؛ موضوعی است خاص ديگر و جدا. بعنوان مثال، وقتی ما سيستم قضايی ايران را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهيم، اين بدان معنا نيست که همه قضات، دادستان‌ها، داديارها و بازپرس‌ها، انسان‌های بی‌وجدان و غير مسئول‌اند.
اگر می‌بينيد که بلاگرهای معترض، هرازگاهی اعمال غيرانسانی افرادی مانند مرتضوی را مورد نقد و شماتت قرار می‌دهند، به همان نسبت [و شايد هم بيش‌تر] برخورد منطقی امثال آقای جوادی‌نيا، قاضی شعبه 107 دادگاه استان گيلان را که صبح امروز آرش سيگارچی را با قرار کفالت آزاد ساخت، مورد توجه و تشويق‌ قرار خواهند داد. در واقع آنان با اتکا به چنين شيوه‌ای، نشان می‌دهند که برخورد انتقادی‌شان با نظام‌حقوقی‌ـ‌سياسی و شخص ولی‌فقيه، برخوردی شخصی و غرض‌ورزانه نيست.
بحث برسر ديکتاتور توتاليتر و نيازش به افراد غيراخلاقی و بی‌وجدانی امثال فلاحيان، سعيد امامی و سعيد مرتضوی است که از هيچ‌کاری حتا جنايت، ابا ندارند. اصلاح‌طلبان و محافظه‌کارانی که تا امروز متوجه اين مهم نشده‌اند، به قول فردريش فون‌هايک: "هنوز پهنای شکاف بين توتاليتاريسم و رژيم‌های ليبرال، يا فرق اساسی ميان جّو اخلاقی نظام‌های جمع‌گرا و تمدن ذاتا فردگرای غرب را درست درک نکرده‌اند".

۱۳۸۴/۰۵/۲۶

راه‌ميانه

در يکی‌ـ‌دو روز گذشته، اصلاح‌طلبان تنها جريانی بودند که بيش‌ترين سر و صدا را درباره کابينه‌ احمدی‌نژاد به‌راه انداخته‌اند. چرا؟ به‌نظر من، مخاطبين اين همه قيل‌و‌قال، نه مردم، بل‌که خود اصلاح‌طلبان دولتی هستند. در واقع آنان در حال انديشيدن در باره ديدگاه‌های توهّم‌آميزی هستند که پيش از اين بدان پای‌بند بودند. و از آن‌جايی‌که عادت دارند بلند بلند بی‌انديشند، هياهو راه انداخته‌اند.
در دوم خرداد، روزی که ولی‌فقيه در برابر امواجی از خواست‌های اصلاح‌طلبانه مردم سر فرود آورد و به ناچار تسلیم گرديد؛ آقايان اين عمل ولی‌فقيه را بحساب علّيت وجودی بافت نظام ايدئولوژيک گذاشتند. وقتی هم هُشدار داديم که اين نحوه برخورد تنها نتيجه‌اش، توهّمی را ايجاد می‌کند که گويا نظام‌اسلامی از همان آغاز، اين‌گونه تقويت‌کننده‌ها را با خود حمل می‌کرد؛ پاسخ دادند ما راه ميانه‌ای را برگزيده‌ايم.
وقتی همه‌ی تجاربی را که از زمان انقلاب مشروطيت تا امروز وجود داشتند، آقايان اصلاح‌طلب ناديده می‌گيرند، به اين نکته هم توجه نخواهند کرد که راه‌ميانه نيز، بايد بربنيانی استوار باشد.
حال اگر اين هياهو در جهت فهم مسائل‌اند، بديهی است که توجه و بررسی علت اصلی حرکت مردم در مقطع انتخابات رياست جمهوری نُهم، تجربه مهم و مفيدی است برای همه ما؛ اما اگر اصلاح‌طلبان بخواهند اين هياهو را وسيله‌ای برای کسب آرای مردم قرار بدهند، در اين‌صورت، صادقانه و عاشقانه هم به مردم مراجعه کنند و راه چاره بجوئند که: بوسه از سر خوش است يا از پا؟ پاسخ همان است که بمدت هشت‌سال از شما شنيده‌اند: خيرالاموره اوسط‌ها !

۱۳۸۴/۰۵/۲۱

تفاهم و اقدام ملی

اعضای آژانس بين‌المللی انرژی اتمی، بعد از رايزنی‌ها و چانه‌زنی‌های زياد و حتا بعد از به تعويق انداختن جلسه‌ی تصميم‌گيری، سرانجام قطع‌نامه‌ای را عليه دولت ايران صادر کردند.
اگر توجه خود را معطوف به خصلت استراتژيکی بحران هسته‌ای کنيم و ماهيت خانمان‌برانداز و تهديدآميزش را بطور منطقی و عقلانی بررسيم؛ آن‌وقت درک و پذيرش بعضی نکات آسان خواهند بود که: نگرانی در زمينه‌های توليد و گسترش سلاح‌های‌هسته‌ای، تنها مختص و محدود به کشور ايران نيست. هريک از کشورهای جهان، ممکن است مانند ايران، در مظان اتهام توليد پنهانی قرار بگيرند و اين امری‌است کاملا طبيعی و پذيرفتنی. اين اتهام، تنها از طريق مذاکرات، بازرسی‌ها و تعهدات اخلاقی و حقوقی، قابل حل و رفع و چاره‌انديشی است.
اگر می‌بينيم که بحران هسته‌ای ايران، هم‌واره در مداری خاص و معين می‌چرخد، علت‌اش را نخست، مجبوريم در ذات و ماهيت ايدئولوژيکی رژيم جست‌وجو کنيم؛ دوم، بايد کارنامه‌سياسی حکومت را بطور دقيق مورد بررسی قرار دهيم؛ و خلاصه سوم، خلق‌وخوی و خصلت تهاجمی دولت‌مردان را که عالم و آدم را دشمنان اسلام می‌پندارند، در اين پيچيده‌گی دخيل بدانيم. سياست‌گذاران رژيم، از شرايط کنونی ناراضی نيست‌اند. سياست تبليغی حکومت حاکی از برانگيختن غرور ملی و ناسيوناليسم در عرصه داخلی است؛ اما فرجام چنين تلاشی، می‌تواند بحران ساده و قابل حل را، به نتايجی تراژديک و سرشکسته‌گی غرور ملی ايرانيان مبدل سازد و آينده اسف‌باری را برای ما رقم بزند.
راه حل منطقی بحران هسته‌ای و ديگر بحران‌های تهديدکننده، چيست؟ برای چاره‌انديشی و برون رفت از اين بحران‌ها، راهی جز انديشيدن، تفاهم و اقدام ملی، وجود ندارد!

۱۳۸۴/۰۵/۱۸

بازگشت به نقطه اوّل

از آن پائيز دل‌انگيزی که حسن روحانی با چهره‌ی منوّر اتمی‌ خود در مقابل دوربين‌های تلويزيونی قرار گرفت و يادآوری کرد که: دولت ايران داوطلبانه چرخه غنی‌سازی اورانيوم را متوقف می‌سازد؛ نزديک به دو سالی است که گذشت. بعد 650 روز، بازگشت به نقطه اوّل و برباد دادن آن همه سرمايه و زمان، و مهم‌تر، راکد ساختن بسياری از امورات ضروری کشور و قرار گرفتن در بورس اخبار منفی جهان؛ بارديگر اثبات همان سخنی است که گفته‌ام: چرخه هسته‌ای ايران بر مدار خاصی می‌گردد و نبايد آن‌را براساس گردش زمان، آن‌گونه که سال‌نامه‌های ايرانی نشان می‌دهند، محاسبه نمود.
موضوع پيچيده و سراپا مبهم برنامه هسته‌ای، هم‌راه با اظهارات متناقض و تصاميم نوسانی و به روز شده دولت‌مردان، مبنی بر ادامه يا متوقف ساختن چرخه‌ی غنی سازی اورانيوم در ايران، بيش از هر چيز به ماجرای مشتاقان کشف راز «کتيبه»، همان شعر زيبا و بيادماندنی «اخوان ثالث» شباهت پيدا کرده است:
کسی راز مرا داند، که از اين‌سو به آن سويم بگرداند!
و آن راز يعنی، همه شعارهايی که زير پوشش فناوری، و در ارتباط با شکوفايی اقتصادی و صنعتی شدن کشور در جامعه طرح می‌گرديدند، ناگهان و يک‌شبه به ابزار عملی ساختن يک رشته گام های سياسی‌ـ‌تضمينی مبدل شده‌اند که مهم‌ترين آن‌ها تضمين براى حفظ وضعيت نظام سياسی كنونى در ايران است.
[کل داستان را می‌توانيد در اينجا بخوانيد]

۱۳۸۴/۰۵/۱۶

عدالت اجتماعی با کدام نگاه؟

احمدی‌نژاد، روز گذشته با شعار تحقق عدالت‌اجتماعی، برکرسی رياست‌جمهوری نشست.
عدالت و مفهوم آن که اصل سوم از اصول دموکراسی است، هميشه با پرسش به‌ترين رژيم سياسی، ارتباطی تنگاتنگ داشت. در اين ستون تنگ و حاشيه‌ای، نه نيازی برای ورود به حوزه فلسفه سياست است و نه قصد دارم مفهوم عدالت را به يک مفهوم منحصرن سياسی و يا تا سطح يک مفهوم مبهم قضايی تنزل دهم. اما ناگزيرم پرسشی را طرح کنم که عدالت اجتماعی مورد نظر رئيس‌جمهور را، بايد از کدام دريچه و نگاه تفسير کرد؟
ارتباطات و دست‌رسی مردم به رسانه‌های صوتی، تصويری و خبری، يکی از مهم‌ترين اجزای عدالت اجتماعی در عصر حاضر است. اطلاع يافتن از مسائل جهان، به يک معنا، از نان شب هم واجب‌تر است. بدون اطلاع و آگاهی، نمی‌شود با فقر و بدبختی مبارزه کرد. وقتی رئيس‌جمهور جديد ايران، تا اين لحظه کلمه‌ای درباره فيلترينگ نگفته است، جدا از اين‌که چنين شيوه برخوردی را ما ضد‌اخلاقی می‌دانيم، مع‌ذالک، او با سکوت خويش چگونه می‌تواند مدافع عدالت اجتماعی باشد؟

۱۳۸۴/۰۵/۱۵

آينه‌گردان

اتهامات تکراری چپ­های قدیمی به اکبر گنجی، انتقادات عجولانه­ی چپ­های جدید از لیبرالیسم ذاتی آثار او و فاصله­ی تقلیل­ناپذیر آن­ها با نگرش­های چپ، حمایت بخش­هایی از اپوزیسیون داخل و خارج از کشور، بیانیه­های روشنفکران غربی در کنار اعتراض اروپا و آمریکا، سکوت روسیه و چین و شرقی­ها در کنار خاموشی روشنفکران عرب، موضع گیری نهایی خاتمی، ناحشنودی مضاعف مشارکتی­ها از گنجی (هم از بابت مخالفت او با کاندیداتوری آن­ها در انتخابات ریاست جمهوری و هم از بابت منحرف کردن توجهات نهادهای سیاسی دنیا از اعتراض به نحوه­ی برگزاری انتخابات)، مواضع محتاطانه­ی منتقدان مستقل، همراهی برخی از روشنفکران و ناهمراهی بسیاری از هنرمندان و نویسندگان، رفتار متفاوت رسانه­های داخلی و خارجی (از وبلاگ و سایت و روزنامه تا رادیو و تلویزیون) ... و البته انبوه طفره ­روی­ها از موضع گیری درباره­ی گنجی و موج مسلط مشغولیت به مباحث معمول: گنجی اگر هدف­اش دگرگون­سازی روحیه­ی روشنفکران ایرانی در کوتاه ­مدت یا ایجاد چرخش گفتمان همگانی در درازمدت بوده از همین حالا شکست­ خورده است، اما اگر هدف­اش قرار دادن ما در موضع قضاوتی فکری - فرهنگی در قبال وضعیت خود، یعنی وا داشتن تا - حد - امکان - ما به اندیشه کردن در اندیشه­یی دیگرگونه باشد هم­اینک به آن دست یافته. از این مهم­تر: بزنگاه گنجی مشخص­کننده­ی آرمان­ها، التزامات، و در نهایت انتخاب اخلاقی ما است: بلاگردان ما آینه­گردان ما هم هست.
[وبلاگ پيام يزدانجو ]

۱۳۸۴/۰۵/۱۳

آزادی و اختيار

عصری سازی، مقتضای اصل آزادی و اختيار است. بدين معنا که اقتضائات وجدانِ [آزاد فردی] بر اقتضائات و مصالح نظم و سامان جمعی غلبه يابد، يعنی ما چنين می‌انديشيم که اين نهاد دينی است که بايد امروزه به دنبال دلايل توجيهی حضور خود و در پی کيفيت‌های جديد و نو شونده سامان‌دهی توده مؤمنان باشد و اين سامان‌دهی ديگر از طريق اجبار و الزام و تکفير نخواهد بود. اين اولين اصل و اساس.
اما مبنا و اساس دوم، مسئوليت فردی و آزادی و اختيار است. چرا مسئوليت فردی؟ زيرا وقتی معتقد باشم که قرآن مرا به عنوان يک شخص ـ‌و نه به عنوان عضوی از جمع که در آن ذوب شده‌ام‌ـ مخاطب قرار می‌دهد، در اين صورت آزاد خواهم بود که از اين نّص چيزی را بفهمم که چه بسا با فهم ديگران فرق داشته باشد. جرا که خود من مسئول هستم و اين نّص مرا مستقيما مورد خطاب قرار داده است و اين مسئوليت، مسئوليت شيخ و استادی نيست که مرا تعليم داده يا برايم فتوا صادر کرده يا به جای من اجتهاد کرده است. اين مسئوليت فردی چه‌بسا در دوران گذشته ممکن نبوده است. چرا که در گذشته نظم و نظام قبيله‌ای برقرار بوده و حل شدن فرد در جمع در چنين نظم و نظامی يک قاعده بوده است. اما امروزه ارزش‌های جديدی که از فرآورده‌های مدرنيته است پديد آمده که بر ارج و منزلت «فرد» تأکيد می‌کند.
[برگرفته از کتاب: عصری‌سازی انديشۀ‌دينی؛ عبدالمجيد شرفی، صص: 40 ـ 39]

بايگانی وبلاگ