میگفت: رنج و شکنجی را که نسلما متحمل شدهاند، به آسانی قابل توصيف نيستاند. البته نه از آن جهت که سختی روزگار، فشار زندگی و غم جامعهای بیتبات و مردمی بیسامان؛ خسته و فرسوده و کلهپایمان کرده باشند، نه! ما در برابر سختیها آبديده و مقاوم شده بوديم. اما بهرغم تلاشهای بسيار، پازول زندگی ما، هميشه ناقص بود و چندين سوراخ داشت. تّکههای اون سوراخها، حرفهای دلمان بودند و همه هم میدانستيم که جای «مينا»ی ما در ميناکاری زندگی خالی است. حتا اگر شهامت نشان میداديم و به حرفهای درونی و مکنونات قلبی خود، بيشتر از آنچه که در جامعه مرسوم بود، بهاء میداديم؛ منطق بيرونی و حاکم، بهگونهای بود که وادارمان میساختند تا بار ديگر آنها را به بلعايم و فرو ببريم. در نتيجه، ترس از نتيجه نامطلوب، پيش از اينکه موجبی برای تقويت فرديتمان باشد، بيشتر بعنوان عاملی مؤثر در جهت تسليم و قربانی شدن در معابد جمعگرايان بودند.
در پاسخ به اين انديشه، نسل امروز میگويد: "من میگویم باید به حرف درون بها داد و با منطق پیش رفت! ترس از نتیجه نا مطلوب، پاسخ منفی و یا عکسالعمل غیر عادی جز از دست رفتن انرژی مثبت هیچ سودی برای کسی ندارد. اینجاست که مرزها شکسته میشود و هر کسی نسبت به خود و احساسش، احساس اعتماد و جرات میکند. اگر از خود مطمئن باشیم، هیچ مانعی بطور ابدی نمیتواند بر سر راه ما قرار بگیرد. زندگی هم میتواند مانند مومی در دست ما باشد! اگر قبول کنیم که ما قابلیت انجام هر کاری را داریم، باور کنید دنیای آدم از این رو به آن رو میشود.چه تفاوتی میکند قدم اول را چه کسی برداشت؟ اصل قدم برداشتن و پویا بودن هست، در هر جنبهای از زندگی=)
Keep your spirit high; walk strong and steady and be sure that what you want in life will be achieved if you feel like reaching out and getting it up in the air!"
۱۳۸۴/۰۵/۰۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر