رئیس جمهور امریکا، پرزیدنت بوش، پا به خاک ویتنام گذاشت. ويتنامی که تاریخاش با تاریخ ما همسانیهای شگفتانگیز دارد. گرچه کاری که امریکا با ویتنام کرد صد به یک هم با ایران نکرد؛ با وجود براين از ١٥ سال پیش راه ویتنام از راه ما در رابطه با امریکا جدا شد.
چند روز پیش، وقتی برای شنیدن یکی از سخنرانیهای آقای خاتمی به مسجد مسلمانان شرق لندن رفته بودم، ایشان در باره مناسبات ایران و امریکا هم صحبت کرد. او به تاریخ مناسبات ایران و امریکا و دیگر چیزها اشاره کرد و نتیجه گرفت که مشکلات در این زمینه ناچیز نیست. من همیشه آقای خاتمی را شخصیتی فرهیخته و دلسوز و صادق یافته و مزیت وی را این دیدهام که هم از "ظرفیتهای مردم ایران" و هم از "ظرفیتهای سیاست" و هم از "ظرفیتهای نظام سیاسی موجود" درکی زمینی دارد. آقای خاتمی در نگاه به تاریخ و ارتباط آن با رابطه ایران و امریکا، نه تنها تنها نیست، بلکه تازه از بهترینهاست. عموم ملیون ما، اکثر چپهای ما، بسیاری روشنفکران ما از امریکا هراسی تاریخی در دل دارند که با افقهای فردا و رویش زندگی نمیخواند و نمیدانم چرا؟
کسانی که به علت سیاستهای امریکا، به علت وضع زمانه، یا به علت کم خبری، تمام سالهای سرسبزی و شکوفایی و باروری شان را، چون من، با زندانها و شکنجهها و دربهدریها طی کردهاند، ممکن است نسبت به امریکا حس نفرت و ترسی فهمیدنی به دل داشته باشند. اما چگونه است که ما نمیخواهیم یا نمیتوانیم درک کنیم که این حس و این نفرت دلیلی ندارد که در وجود دختران و پسرانی که امروز میشکوفند، لانه کند. به علاوه چرا ما نبینیم که برای همین جوانها، نمونه رابطه امریکا و ویتنام خیلی دوستداشتنیتر از نمونه کره شمالی است.
ادامه مطلب را اينجا میتوانيد بخوانيد.
۱۳۸۵/۰۸/۲۸
۱۳۸۵/۰۸/۲۷
در «هستن» و «بودن»
هستيم،
نه آنگونه که بوديم.
هستيم، بر آنگونه که باشيم،
يا آنکه نباشيم.
باشيم و نباشيم چه فرق است؟
وقتی که نه بوديم و
نه هستيم و
نه باشيم؟
[منبع]
نه آنگونه که بوديم.
هستيم، بر آنگونه که باشيم،
يا آنکه نباشيم.
باشيم و نباشيم چه فرق است؟
وقتی که نه بوديم و
نه هستيم و
نه باشيم؟
[منبع]
برچسبها:
هنر و ادبيات
۱۳۸۵/۰۸/۲۲
درددل
ُپُست روز گذشته مرا بهياد خاطره و صحبتهای شيرين دختری انداخت که بعد از آن همه شنيدنها و توصيفها در دوران کودکی و جوانی، تازه داشت اولين بهار را در سن نوزده سالگی میديد. نابينا متولد شده بود و هيجده سال تمام در تاريکی مطلق بهسر بُرد و زندگی کرد. البته اگر حافظه ياری دهد، روزی در اين باره مینويسم. اما امروز به چند نکتهای که او پس از بازيابی بينايیاش در برخورد با ديگران تجربه کرده بود اشاره میکنم:
اکثرا از من میپرسيدند که تصور تو از خورشيد چگونه بود. بهنظرم آمد اين مردم، قبل از اينکه بخواهند تعريف و احساس مرا بدانند، بيشتر به دنبال گُمشده خود هستند. گُمشدهای بهنام روشنايی! يا سختترين لحظهها برای من وقتی بود که با دختران آشنا و بستگان روبهرو میشدم. بدون استثناء از من میپرسيدند: پيش از اين چگونه تصوری از زيبايی من داشتی؟ و متأسفانه وادارم کردند تا برای اولينبار به دروغ متوسل شوم و بگويم: نه! الان خيلی زيباتر از آنی هستی که پيش از اين احساس میکردم.
و بدترين لحظهها زمانی بود که کشف کردم مردم برخوردی دوگانه با نابينايان دارند. اگر دستش را میگيرند و از اينسوی خيابان به آنسوی میبرند، دليل و انگيزهاش را دقيق نمیتوانم توضيح بدهم ولی، میدانم که هدف کمک به همنوع نبود و نيست. من هنوز چشمهايم به خيابانها و کوچهها عادت نکرده و چندين مرتبه واقعا گُم شده بودم. وقتی هم کمک میخواستم، بعضیها بیتفاوت میگذشتند و بعضیها آدرس عوضی میدادند. و هميشه هم در اينگونه مواقع، ناچار میشدم چشمهايم را ببندم و راه را با دشواری و با چشمی گريان بيابم. چرا که از يکسو با موانع برخورد میکردم و زخمی میشدم و از سوی ديگر، وقتی چشم باز میکردم تا آن مانع را دور بزنم، عابرين مرا دست میانداختند و میخنديدند.
اکثرا از من میپرسيدند که تصور تو از خورشيد چگونه بود. بهنظرم آمد اين مردم، قبل از اينکه بخواهند تعريف و احساس مرا بدانند، بيشتر به دنبال گُمشده خود هستند. گُمشدهای بهنام روشنايی! يا سختترين لحظهها برای من وقتی بود که با دختران آشنا و بستگان روبهرو میشدم. بدون استثناء از من میپرسيدند: پيش از اين چگونه تصوری از زيبايی من داشتی؟ و متأسفانه وادارم کردند تا برای اولينبار به دروغ متوسل شوم و بگويم: نه! الان خيلی زيباتر از آنی هستی که پيش از اين احساس میکردم.
و بدترين لحظهها زمانی بود که کشف کردم مردم برخوردی دوگانه با نابينايان دارند. اگر دستش را میگيرند و از اينسوی خيابان به آنسوی میبرند، دليل و انگيزهاش را دقيق نمیتوانم توضيح بدهم ولی، میدانم که هدف کمک به همنوع نبود و نيست. من هنوز چشمهايم به خيابانها و کوچهها عادت نکرده و چندين مرتبه واقعا گُم شده بودم. وقتی هم کمک میخواستم، بعضیها بیتفاوت میگذشتند و بعضیها آدرس عوضی میدادند. و هميشه هم در اينگونه مواقع، ناچار میشدم چشمهايم را ببندم و راه را با دشواری و با چشمی گريان بيابم. چرا که از يکسو با موانع برخورد میکردم و زخمی میشدم و از سوی ديگر، وقتی چشم باز میکردم تا آن مانع را دور بزنم، عابرين مرا دست میانداختند و میخنديدند.
برچسبها:
طنز تلخ
۱۳۸۵/۰۸/۱۸
ايدز، ايدز و بازهم ايدز!
آمار رسمی مبتلايان به بيماری ايدز (HIV) در ايران، نسبت به چند سال گذشته افزايش يافته و اکنون رقم 17 هزار تن را نشان میدهد.
همينکه بخشی از جوانان کشور ما احساس مسئوليت کردند و به رغم برخوردهای غيراخلاقی و ناشايست بعضی از مسئولان آزمايشگاه تن به آزمايش دادند، شايسته تقدير است. اما از طرف دیگر بايد اذعان کرد که علت ابتلای آنان، عدم آگاهیهای قبلی، عدم وجود وسايل ايمنی و استاندارد و چهبسا، بخش عمدهاش را مربوط به عدم توانايیهای مالی بايد دانست. به همين دليل، منطقی است که بدانيم چرا کودکانمان را در برابر خطر ابتلا به بيماری ايدز آماده نمیکنيم و آموزش نمیدهيم؟ علت اين فرار غيرمسئولانه و غيراخلاقی چيست؟
در همه جای جهان، موانع فرهنگی هنوز عامل مهمیست برسر راه آزمايشات داوطلبانه و تشخيص واقعی مبتلايان در کشورهای مختلف. با توجه به چنين معضلی، سازمان بهداشت جهانی، برای هر کشوری يک ليست آماری دقیق برای HIV و ایدز دارد و يک ليست تخمين. اما مقدار و حدود تخمين را جامعهشناسان تعيين میکنند نه مسئولان بهداشت. چرا که موضوع تخمين و شيوع بيماری در هر جامعهای با يکسری مؤلفههای فرهنگیـمدهبی، مقدار و سطح IQ اجتماعی، وجود ناهنجاریهای مختلف و سطح و شدت آسيبهای رفتاری گره خوردهاند. رقم تخمين در ايران، بالای صد هزار تن را نشان میدهد. يعنی که به هوش باشيم جوانان ما در معرض خطر ابتلا هستند!
همينکه بخشی از جوانان کشور ما احساس مسئوليت کردند و به رغم برخوردهای غيراخلاقی و ناشايست بعضی از مسئولان آزمايشگاه تن به آزمايش دادند، شايسته تقدير است. اما از طرف دیگر بايد اذعان کرد که علت ابتلای آنان، عدم آگاهیهای قبلی، عدم وجود وسايل ايمنی و استاندارد و چهبسا، بخش عمدهاش را مربوط به عدم توانايیهای مالی بايد دانست. به همين دليل، منطقی است که بدانيم چرا کودکانمان را در برابر خطر ابتلا به بيماری ايدز آماده نمیکنيم و آموزش نمیدهيم؟ علت اين فرار غيرمسئولانه و غيراخلاقی چيست؟
در همه جای جهان، موانع فرهنگی هنوز عامل مهمیست برسر راه آزمايشات داوطلبانه و تشخيص واقعی مبتلايان در کشورهای مختلف. با توجه به چنين معضلی، سازمان بهداشت جهانی، برای هر کشوری يک ليست آماری دقیق برای HIV و ایدز دارد و يک ليست تخمين. اما مقدار و حدود تخمين را جامعهشناسان تعيين میکنند نه مسئولان بهداشت. چرا که موضوع تخمين و شيوع بيماری در هر جامعهای با يکسری مؤلفههای فرهنگیـمدهبی، مقدار و سطح IQ اجتماعی، وجود ناهنجاریهای مختلف و سطح و شدت آسيبهای رفتاری گره خوردهاند. رقم تخمين در ايران، بالای صد هزار تن را نشان میدهد. يعنی که به هوش باشيم جوانان ما در معرض خطر ابتلا هستند!
۱۳۸۵/۰۸/۱۵
تظاهرات اينترنتی
هم اکنون در سراسر جهان ٦٠ وب نگار معترض فقط برای آنکه بر روی اينترنت عقيده خود را بيان کرده اند، در زندان بسر میبرند. آنچه که در بسياری از کشورهای جهان امری آسان و آزاد محسوب میشود در ١٣ کشور جهان ممنوع است. در چين در مصر و در تونس ابراز عقيده در وبلاگ و يا بر روی سايت میتواند به زندانی شدن منجر گردد. برای نپذيرفتن سانسور و حساس کردن افکار عمومی گزارشگران بدون مرز برای اولينبار دعوت به تظاهراتی بزرگ بر روِی اينترنت میکند:
٢٤ ساعت عليه سانسور بر روی اينترنت
از روز سه شنبه ٧ نوامبر (١٦ آبان) ساعت ١١ تا چهارشنبه ٨ نوامبر (١٧ آبان) همان ساعت، سايت گزارشگران بدون مرز http://www.rsf.org/ به اين امر اختصاص میيابد. با اتصال به سايت گزارشگران بدون مرز ١٣ دشمن اينترنت در جهان را شناسايی کنيد و بر روی نقشهای (فلش) کليک کنيد تا نقاط سياه شبکه وب را از سانسور پاک کنيد. هر کليک شکل ديگری از نقشهی جهان را عرضه خواهد کرد. هدف اين است که شبکه اينترنت در ٢٤ ساعت به کشورهایی که آنرا سانسور میکنند راه يابد. همهی آراء شمارش میشوند و به گزارشگران بدون مرز اجازه میدهد با توانی بيشتر اقدامات کشورهايی که فضای آزاد وب را سانسور میکنند، افشا کند.
۱۳۸۵/۰۸/۱۴
اعــدام
صدام حسين، رهبر پيشين عراق، به اعدام با طناب دار محکوم شد. چنين تصميمی چقدر و تا کجا میتواند پاسخی برای درمان دردهای مردم باشد؟
مرگ صدام بدعت نيست، بلکه تأييد و تقويت سنت کهنه و گرانجان عربی است! اگر در شصتـهفتاد سال گذشته، هر کودتاگری در عراق، عليه مخالف خود دست به کشتار میزد، قاتل و مقتول، هر دو از يک جنس بودند و هيچيک از آنان هم ادعايی نداشتند مثل امروز، که میخواهند عراق را الگويی برای خاورميانه بسازند. اگر میبينيد که همه جنايتکاران به آن سرزمين هجوم آوردهاند و شب و روز از مردم طُعمه میگيرند، تنها به اين دليل است که به مردم عرب ثابت کنند که عراق نه تنها تغييری نکرده، بلکه سايه مرگ در آنجا، سنگينتر و خونينتر از ايام گذشته شده است. وانگهی، گروهی از هم اکنون خود را برای تشييع جنازهای با شکوه آماده نمودند تا آنها نيز به مردم بگويند که آنچه را قبلاً نوشتهايم و يا در رسانهها فرياد کشيدهايم، بیسبب و دروغ نبودند.
اگر میخواهيم با فرهنگ بت پرستی و نژاد پرستی عربی، با ناسيوناليسم کور و يهودی ستيزیهای سنتی که ريشه در قهر تاريخ قومی دارند، به مبارزه برخيزيم و پايه يک فرهنگ تساهل و مسالمت جويانه را در عراق و منطقه بنيان نهيم؛ مجبوريم صدام را زنده نگاهداريم. برای تقويت حافظهی تاريخی مردم عرب و حتا ايرانیها و ترکها، صدام بايد در تيررس نگاه عمومی و در پشت ويترين جامعه قرار بگيرد که از اين طريق، نه تنها بذر جنبش بحث، استدلال و قضاوت و منافع و انتخاب، در بين تمامی اقشار و طبقات مختلف اجتماعی پاشيده میشوند، بلکه نتايج ناشی از آن، بسهم خود مهمترين فضای عقلانی و منطقی را برای تغيير ذهنيتی که در طول تاريخ شکل گرفتهاند، مهيا میسازد.
ادامه مطلب...>
مرگ صدام بدعت نيست، بلکه تأييد و تقويت سنت کهنه و گرانجان عربی است! اگر در شصتـهفتاد سال گذشته، هر کودتاگری در عراق، عليه مخالف خود دست به کشتار میزد، قاتل و مقتول، هر دو از يک جنس بودند و هيچيک از آنان هم ادعايی نداشتند مثل امروز، که میخواهند عراق را الگويی برای خاورميانه بسازند. اگر میبينيد که همه جنايتکاران به آن سرزمين هجوم آوردهاند و شب و روز از مردم طُعمه میگيرند، تنها به اين دليل است که به مردم عرب ثابت کنند که عراق نه تنها تغييری نکرده، بلکه سايه مرگ در آنجا، سنگينتر و خونينتر از ايام گذشته شده است. وانگهی، گروهی از هم اکنون خود را برای تشييع جنازهای با شکوه آماده نمودند تا آنها نيز به مردم بگويند که آنچه را قبلاً نوشتهايم و يا در رسانهها فرياد کشيدهايم، بیسبب و دروغ نبودند.
اگر میخواهيم با فرهنگ بت پرستی و نژاد پرستی عربی، با ناسيوناليسم کور و يهودی ستيزیهای سنتی که ريشه در قهر تاريخ قومی دارند، به مبارزه برخيزيم و پايه يک فرهنگ تساهل و مسالمت جويانه را در عراق و منطقه بنيان نهيم؛ مجبوريم صدام را زنده نگاهداريم. برای تقويت حافظهی تاريخی مردم عرب و حتا ايرانیها و ترکها، صدام بايد در تيررس نگاه عمومی و در پشت ويترين جامعه قرار بگيرد که از اين طريق، نه تنها بذر جنبش بحث، استدلال و قضاوت و منافع و انتخاب، در بين تمامی اقشار و طبقات مختلف اجتماعی پاشيده میشوند، بلکه نتايج ناشی از آن، بسهم خود مهمترين فضای عقلانی و منطقی را برای تغيير ذهنيتی که در طول تاريخ شکل گرفتهاند، مهيا میسازد.
ادامه مطلب...>
۱۳۸۵/۰۸/۱۲
فاجعه
بهمن محصص هنرمند شهير ايرانی در بازگشت به کشور، همهی آثارش را يکجا خرد و سوزاند و ذوب کرد. اصل خبر را میتوانيد در وبلاگ شانای بخوانيد. داود پنهانی در اين زمينه مینويسد:
من دليل انجام چنين كاری را از سوی محصص نمیدانم، اما پيش از اين شنيده و خوانده بودم كه برخی نويسندگان وجود داشتهاند كه در شرايط روحی خاصی آثار خود را از بين بردهاند. هر چه هست خبر مورد نظر بد جوري ناراحتم كرده است. خب البته از ملتي كه اين روزها تمام فكر و ذكرش شده پيدا كردن يك سی دی، چندان نمیتوان انتظار داشت كه مثلا محصص را بشناسند و قدر كارهای او را بدانند. براي اين ملت در حال حاضر پيدا كردن آن سی دی از نان شب هم واجبتر شده است. پس شايد اگر از اين زاويه به موضوع نگاه كنيم به جای ناراحتی بتوانيم به عظمت كار محصص بهتر پی ببريم.عملی در جهت نفی تمام گذشته هنری خود در خاكی كه مدتهاست كه خاك نيست. خاكی در خور كيفر. و چه كيفری بالاتر و والاتر از اين كه هنرمندی در قد و قواره محصص تمامی آثار خود را كه روزی در اين خاك به وجود آورده بود از بين ببرد.حالا بهتر به نتيجه اخلاقی داستان كيفر آتش اثر الياس كانتی پی میبرم. آنجا كه قهرمان داستان در كتابخانه خويش آتش میزند و خود را ميان شعلههای سوزان كتابها رها میكند.عملی اين گونه در جهت محو گذشته، به معنای محو خاطره از خاطر ناساز جماعتی است كه مدتهاست در مسير زوال پيش میرود. ملتی كه پيدا كردن يك سی دی برای او به با ارزش ترين كار ممكن تبديل شده باشد، مستوجب چه عقوبتی است. راستی اثر هنری به چه درد اين ديار میخورد؟
من دليل انجام چنين كاری را از سوی محصص نمیدانم، اما پيش از اين شنيده و خوانده بودم كه برخی نويسندگان وجود داشتهاند كه در شرايط روحی خاصی آثار خود را از بين بردهاند. هر چه هست خبر مورد نظر بد جوري ناراحتم كرده است. خب البته از ملتي كه اين روزها تمام فكر و ذكرش شده پيدا كردن يك سی دی، چندان نمیتوان انتظار داشت كه مثلا محصص را بشناسند و قدر كارهای او را بدانند. براي اين ملت در حال حاضر پيدا كردن آن سی دی از نان شب هم واجبتر شده است. پس شايد اگر از اين زاويه به موضوع نگاه كنيم به جای ناراحتی بتوانيم به عظمت كار محصص بهتر پی ببريم.عملی در جهت نفی تمام گذشته هنری خود در خاكی كه مدتهاست كه خاك نيست. خاكی در خور كيفر. و چه كيفری بالاتر و والاتر از اين كه هنرمندی در قد و قواره محصص تمامی آثار خود را كه روزی در اين خاك به وجود آورده بود از بين ببرد.حالا بهتر به نتيجه اخلاقی داستان كيفر آتش اثر الياس كانتی پی میبرم. آنجا كه قهرمان داستان در كتابخانه خويش آتش میزند و خود را ميان شعلههای سوزان كتابها رها میكند.عملی اين گونه در جهت محو گذشته، به معنای محو خاطره از خاطر ناساز جماعتی است كه مدتهاست در مسير زوال پيش میرود. ملتی كه پيدا كردن يك سی دی برای او به با ارزش ترين كار ممكن تبديل شده باشد، مستوجب چه عقوبتی است. راستی اثر هنری به چه درد اين ديار میخورد؟
اشتراک در:
پستها (Atom)