پنج جوان بیگناه را به اين دليل ساده اعدامشان کردند تا بر زخمهای ما نمکی بپاشند... تا خاطرههای تلخ و خونين را در درون جامعه ترميم و بازتوليد کنند... تا نفرت و کينخواهی را به جايگاه هميشگی و مقدساش برگردانند... تا همرنگان را دوباره سازماندهی کنند و جوی خون جاری نمايند... که شايد از اين طريق، همبستگی ملی را که برخلاف همرنگیها چند صدايی است و در يک سال اخير شکل گرفته است، بی معنا و خدشهدار نمايند.
۱۳۸۹/۰۲/۲۰
۱۳۸۹/۰۲/۱۵
چه کسی میگويد ...؟
دگرگونی
خبرنگار آمريکايی بعد از پايان سخنرانی آقای غضنفر در نيويورک، از او میپرسد:منظور شما از «دگرگونی» چه بود؟ طرح و برنامهتان دربارۀ «دگرگونی» جهانی چيست؟
غضنفر در حالی که قهقه میخنديد گفت:
من متعجبم از هوش آمريکايیها که سادهترين حرفها را نمیفهمند. منظور ما از «دگرگونی» کاملاً روشن است: يعنی اين «گونی» نه، اون يکی «گونی»!
۱۳۸۹/۰۲/۱۲
همسايهگی
دانش آموز: آقا اجازه! چرا روز معلم در ايران همسايه ديوار به ديوار روز کارگر شد؟ روز کارگر يک روز جهانی است، روز زنان يک روز جهانی است، در حالی که روز جهانی معلم در مهرماه است نه در ارديبهشت ماه؟ چرا اين روز را برای شما انتخاب کردند؟
معلم: خب دليل اين کار روشن است زيرا معلمان و کارگران در ايران، وجه مشترک زيادی دارند. مثلاً، هر دو گروه، شب سياه مشترکی دارند و همينطور غم مشترکی. هر دو گروه، اگرچه «نان» ندارند ولی، در جامعه «نام»دارند و همين بس است برای همسايهگی.
معلم: خب دليل اين کار روشن است زيرا معلمان و کارگران در ايران، وجه مشترک زيادی دارند. مثلاً، هر دو گروه، شب سياه مشترکی دارند و همينطور غم مشترکی. هر دو گروه، اگرچه «نان» ندارند ولی، در جامعه «نام»دارند و همين بس است برای همسايهگی.
اشتراک در:
پستها (Atom)