۱۳۸۷/۰۸/۰۷

يک نکته در ارتباط با بحران مالی

نبايد فراموش کرد که سرمايه‌داری، در تاريخ بشری، تنها جامعه‌ای است که در آن نه سنت و نه هدايت آگاهانه بر مجموعۀ فعاليت اجتماع نظارت و مراقبت دارد؛ اين تنها جامعه‌ای است که آينده و احتياج‌های فردا، کاملاً در اختيار نظامی خودکار گذاشته شده است. به‌همين علت هم تعجب چندانی ندارد که کشتی وقتی دست‌خوش توفان می‌شود که ديگر مجالی برای مسافران نمانده باشد. يک کشتی بدون کشتی‌بان ممکن است _‌دست‌کم تا بدان اندازه که طراحش وعده داده است‌_ بخوبی به‌کار خود ادامه دهد اما فرض می‌کنی که چنين نباشد؟ مثلاً فرض می‌کنی که نتايج اجتماعی آن بدتر از نتايج اقتصاديش باشد، يا می‌پنداری تأثيرات اقتصادی آن، برای بعضی، بدتر از بعضی ديگر بوده است؟ خوب، بعداً چه خواهد شد؟
بدرستی نمی‌دانيم چه عوامل تازه‌ای در آينده بر ما تحميل خواهد شد. البته اقتصادی که کاملاً مهار شده باشد نخواهيم داشت و بنابراين مطمئناً بايد بعضی از مشکلات اقتصادی قديمی را نيز به‌حساب آوريم _‌رونق‌ها و تنزل‌ها، منازعه بين انحصار و رقابت، ستيز پايان‌ناپذير برای سهم اقتصادی. اين مشکلات شايد در جو تازه حل و فصل شود اما به‌هر حال مسائلی برای درگيری خواهند بود. ممکن است ما با مشکلات ظريف و دقيقی، نظير آن‌چه «شومپيتر» پيش کشيد، مواجه شويم‌_ تغيير آرام و نافذ در جو و شيوۀ زندگی جامعه‌مان و رفتاری که جامعه نسبت به‌مالکيت خصوصی در پيش می‌گيرد. اين امکانات را بايد در مد نظر داشت، اما آن‌ها از حيطۀ معلومات کنونی ما بدورند.
دکتر رابرت ل.هايلبرونر

۱۳۸۷/۰۷/۲۴

از «اردشير» آموختم


برای من زندگی هنری اردشیر [محصص] به عنوان یک کاریکاتوریست بازنشسته، یک تصویرساز فعال و یک طراح طنزاندیشِ مادام‌العمر، بیش‌تر از آثارش آموزنده است. از اردشیر آموختم که ظرفیت‌های "کاریکاتور" به عنوان یک هنر محدود است و برای هنرمند بودن باید از آن فاصله گرفت، از او آموختم که برای فرار از ورطه‌ی ابتذال باید به درک عامه از زیبایی شک کرد. اردشیر به من یاد داد که هنرمندان بزرگ انسان‌هایی معمولی‌اند و هیچ انسانی کامل نیست. اردشیر به من آموخت که برای موفقیت، تبلیغ همان قدر در جهان هنر مهم است که در دنیای تجارت. اردشیر به من یاد داد که هنرمند برای ثبت خود در تاریخ هنر کار نمی‌کند همان‌طور که برای سلیقه‌ی منتقدین هنری یا کلکسیونرهای آثار هنری کار نمی‌کند. اردشیر به من آموخت که یک طراح هیچ وقت، هیچ وقت، هیچ وقت بازنشسته نمی‌شود و تا آخرین لحظه‌ی عمر، تا جایی که دست و ذهن‌اش یاری کند خط می کشد...

برگرفته از وبلاگ: توکای مقدس

۱۳۸۷/۰۷/۲۳

حرف‌های کبک‌الکلاغی

فائزه هاشمی:
"در ‏لغت شناسی سياسی ايران، اصلاح طلبان کسانی هستند که در مقابل محافظه کارانی که با استفاده از مذهب قصد ماندن ‏در قدرت را دارند، مي ايستند".
حاشيه نويس:
به احتمال زياد اين فرهنگِ لغات را به‌تازگی منتشر کردند که ما از آن بی‌خبريم!

فائزه هاشمی:
"من خودم را اصلاح طلب می‌دانم زيرا براي حقوق بشر، حقوق شهروندی، آزادي ‏انديشه، آزادي رقابت بين نيروهای سياسی و قدرتمند شدن نهادهای مدنی، مبارزه می‌کنم."
حاشيه نويس:
هووووووووووووووووم. قبول!

فائزه هاشمی:
"اصلاح طلبان ايرانی تحت ‏تاثير معنای غربی دموکراسی هستند. اما برای ما آزادی، برابری، عدالت مفاهيمی مذهبی هستند که بايد مدرن شوند. ‏بطور خلاصه بايد گفت که ما می‌خواهيم مفهوم خودمان را از دموکراسی داشته باشيم".
حاشيه نويس:
‏سرنوشت آن‌هايی که مفهومی ديگر از دموکراسی دارند _‌مفهومی که ديگران پيش از ما تجربه کرده‌اند‌_ بعدها به کجا خواهد‌ کشيد؟

منبع: روزآنلاين

۱۳۸۷/۰۷/۱۸

اقتصاددانان آماج حملات ناروا

دانشگاه در ايران نهادی است برای مدرن‌سازی دولت و جامعه كه قدمت آن كمتر از يك‌صد سال است. ... بعد از انقلا‌ب به خصوص در دانشكده‌هايی كه تخصص آن‌ها در حوزه حقوق، جامعه‌شناسی، سياست و اقتصاد بوده است اين تنگنا به صورت تعارض ميان ديدگاه‌های حوزوی و دانشگاهی خود را نشان داده است. حاصل تعامل دانشگاه و حوزه برای سامان‌دهی علوم انسانی و اجتماعی در جريان انقلا‌ب فرهنگی و بعد از آن هر چند موجب رسوخ افكار و نظريه‌های جديد فلسفی، حقوقی، سياسی، اقتصادی و اجتماعی و در يك كلا‌م ابعاد فرهنگی مدرنيته در حوزه‌ها و راهيابی ارزش‌های دينی و اخلا‌قی برخاسته از سنت در دانشگاه‌ها بود اما به تحول بنيادين در مضمون و شيوه‌های آموزش علوم فوق نينجاميده است. امروزه يك‌بار ديگر شاهد تجديد حيات ديدگاه‌هايی هستيم كه می‌خواهند دانشگاه‌ها را از گرايش‌های تحول‌خواه و ارزش‌های ليبرالی و دموكراتيكی كه علوم انسانی و اجتماعی حامل آنها است، پاك سازند.اين تلا‌ش‌ها در درازمدت حاصلی جز تضعيف دانشگاه و تنزل كيفيت آموزش و تحقيق در آن نخواهد داشت.آموزش در تعليم و تربيت امروزی به معنای انتقال منفعلا‌نه مفاهيم و يافته‌های علمی به محصل نيست، بل‌كه مستلزم تعامل خلا‌ق استاد و دانشجو در حين يادگيری است. در جريان اين تعامل خلا‌ق است كه شوق يادگيری در دانشجو تقويت می‌شود و او اعتمادبه‌نفس لا‌زم برای كسب توانايی تفكر مستقل در باب موضوعات علمی و نقد آرا و افكار مستقر و ابداع و نوآوری را به‌دست می‌آورد. برای تحقق اين نوع آموزش شرايط چندی بايد مهيا باشد...

ادامه سخنان دکتر بهروز هادی‌زنوز...

بايگانی وبلاگ