جمعه شب گذشته دوستی تماس گرفت و گفت: " داشتم توی وبلاگشهرهای شما گشتی میزدم که قرار گرفتن نام تو در رديفهای بالای ستون لينکها، توجهام را جلب کرد. خوشحال از اينکه خطر رفع گرديد و دوباره به جمع دوستانت پيوستی، شتابان سری به وبلاگت زدم. اما وقتی صفحه باز شد، مطلب تازهای را نيافتم؟"
مانده بودم که چه بگويم. پيش از اين، ما با ايميلها، کامنتها و حتا وبلاگهای هرز روبرو بوديم که با نامهای جعلی عليه اين و آن مطلب مینوشتند و هنوز هم مینويسند ولی، "پينگ" هرز و الکی نداشتيم. مفهوم واقعی اين عمل -حتا فرض کنيم که فردی به شوخی و يا بنا به دلايلی ديگر و خاص دست به چنين کاری زد- نوعی جنگ روانی و در ادامه و تکميل فعل فيلترينگ است. سياستی که میخواهد ستون پيوندگاهها را بیخاصيت کند.
اينجا ديگر صحبت اعتمادهاست. من چنين کاری نکردهام! هنوز انگيزه و علتی را که ديگری با نام و نشانیام پينگ میکند، نه دقيقا میدانم و نه دوست دارم که پيشاپيش، انگی به فعل او [اگرچه مفهوم روشن است] بچسبانم. اما در باره اين بازی عاشقانهای که کسی از پشت پرده، نام تو را آواز میدهد، تنها میتوانم بگويم که:
ما از اين نازها فراوان ديدهايم
"با جوانان ناز کُن، با ما چرا؟"
۱۳۸۴/۰۶/۲۳
۱۳۸۴/۰۶/۱۵
خاموشی
بخاطر تو مینويسم که بدانی! این روزها داستان زندگیام، تاحدودی شبيه رُمان "کوری" است. مردی که در يک لحظه احساس میکند قدرت بينايیاش را از دست داده و برای هميشه، از ديدن زيبايیها محروم گشته است. میدانی که مرا با خيالبافیها کار و ميانهای نيست! اما نمیدانم چرا دلم میخواهد که اين روزها، درِ پهندشت خيال را تنها به روی تو بگشايم و با تو سخن بگويم؟
يادت هست آن روزی را که میگفتم: من نيز نقاشم که با قلمموی زبان، زيبايیها را به تصوير میکشم؟ نقاشی که بيگانه با خاموشی است!
میگفتی: انسان میتواند به ميل خود مدتی را در خاموشی بسر برد.
الان زمان خاموشی من فرارسيد. اما، به اجبار و برخلاف خواست و تمايلم. فکر میکنم نيازی به توضيح و اضافهگويی نباشد تا اينکه بدانی تحمل چنين خاموشیای، چقدر سخت و طاقتفرسا است!
يادت هست آن روزی را که میگفتم: من نيز نقاشم که با قلمموی زبان، زيبايیها را به تصوير میکشم؟ نقاشی که بيگانه با خاموشی است!
میگفتی: انسان میتواند به ميل خود مدتی را در خاموشی بسر برد.
الان زمان خاموشی من فرارسيد. اما، به اجبار و برخلاف خواست و تمايلم. فکر میکنم نيازی به توضيح و اضافهگويی نباشد تا اينکه بدانی تحمل چنين خاموشیای، چقدر سخت و طاقتفرسا است!
۱۳۸۴/۰۶/۱۳
يگانه مرد راستگو
در ميان اهالی حکومت، آقای خامنهای يگانه سياستمداری است که به سختی میتوان ميان گفتارها و رفتارهای او مرزی کشيد و آنها را از همديگر تفکيک نمود. چند سال پيش وقتی در ميان جمعی موضوع اختلافات رهبرـرئيسجمهور را برمیرسيدم و صادقانه بر صداقت رهبری و گفتارهای او انگشت نهادم؛ تعدادی آن مقايسه را بحساب شوخی و طنز گذاشتند.
اکنون درويش بینوا، همنام خودم به کمک آمد و در اثبات صداقت رهبری، سندی را ارائه داد. برخلاف گفتارهای رئيسجمهور اسبق و بعد از رُبع قرن تجربه، که راه و انديشهای خمينی، نه تأمينگر منافع ملی بود و نه- آنگونه که صاحبنظران دينی اثبات میکنند- حافظ دين؛ اما خاتمی، عوامفريبانه اصرار داشت تا آن انديشه را بعنوان يگانه راه خوشبختی و سعادت ايرانيان دوباره قالب کند، سند زير، صادقانه علت اصلی دفاع رهبری از امام را بخوبی نشان میدهد.
در دفاع رهبری از امام، نه سخن برسر منافع ملی و سعادت ملت است و نه بحث دين. او با سادهگی وصفناپذيری توضيح میدهد که دفاع از انديشههای امام، چگونه روحانیان را به ثروت (خُم)، مکنت (می) و نوا (نی) رسانده است. باور نمیکنید؟ نگاهی به شعر پائين بیاندازيد:
ساكن بُتخانه را مقصد میاست
عارفان را شور و مستی از نیاست
من خميني را ستايم چونكه او
هم خُماست و هم میاست و هم نیاست
«مقام معظم رهبری»
اکنون درويش بینوا، همنام خودم به کمک آمد و در اثبات صداقت رهبری، سندی را ارائه داد. برخلاف گفتارهای رئيسجمهور اسبق و بعد از رُبع قرن تجربه، که راه و انديشهای خمينی، نه تأمينگر منافع ملی بود و نه- آنگونه که صاحبنظران دينی اثبات میکنند- حافظ دين؛ اما خاتمی، عوامفريبانه اصرار داشت تا آن انديشه را بعنوان يگانه راه خوشبختی و سعادت ايرانيان دوباره قالب کند، سند زير، صادقانه علت اصلی دفاع رهبری از امام را بخوبی نشان میدهد.
در دفاع رهبری از امام، نه سخن برسر منافع ملی و سعادت ملت است و نه بحث دين. او با سادهگی وصفناپذيری توضيح میدهد که دفاع از انديشههای امام، چگونه روحانیان را به ثروت (خُم)، مکنت (می) و نوا (نی) رسانده است. باور نمیکنید؟ نگاهی به شعر پائين بیاندازيد:
ساكن بُتخانه را مقصد میاست
عارفان را شور و مستی از نیاست
من خميني را ستايم چونكه او
هم خُماست و هم میاست و هم نیاست
«مقام معظم رهبری»
۱۳۸۴/۰۶/۱۱
بیعنوان
چشم، فرو می نهم / عطر ِ تو در چشم ِ من.
صبحدمان / شعلهور – / باز تويی در نظر
[شعر از: رضا مقصدی]
- خبر بی خبرچين! / پناهندگی
- خبرچین / پارسانوشت
- خبرچین ایستاد/ عبدالقادر بلوچ [+]
- به ياد خبرچين / درجدال با خاموشی
- تولد / مجید زُهَری
- خبرچین، در ایستگاه آخر / حسن درویشپور
- گله / خاکستر گل سرخ
- تعطيل شدن خبرچين / ف. م. سخن [+]
- یک تشکر / وبلاگ پویا
- من گلی را دوست میدارم که ... / گوشزد
- خبرچين تعطيل شد، افسوس / میداف
- بستهشدن خبرچین / سرزمین آفتاب
صبحدمان / شعلهور – / باز تويی در نظر
[شعر از: رضا مقصدی]
- خبر بی خبرچين! / پناهندگی
- خبرچین / پارسانوشت
- خبرچین ایستاد/ عبدالقادر بلوچ [+]
- به ياد خبرچين / درجدال با خاموشی
- تولد / مجید زُهَری
- خبرچین، در ایستگاه آخر / حسن درویشپور
- گله / خاکستر گل سرخ
- تعطيل شدن خبرچين / ف. م. سخن [+]
- یک تشکر / وبلاگ پویا
- من گلی را دوست میدارم که ... / گوشزد
- خبرچين تعطيل شد، افسوس / میداف
- بستهشدن خبرچین / سرزمین آفتاب
اشتراک در:
پستها (Atom)