۱۳۸۴/۰۴/۳۱

دلی برای آينده

شاخک‌های اخلاقی‌ـ‌وجدانی ما، در برابر اعمال خشونت‌آميز، ضد انسانی و خلاف حقوق‌بشری در هر نقطه از جهان، تا چه سطح و ابعادی حساس‌اند و واکنش نشان می‌دهند؟ رندی می‌گفت: شاخک‌های ما ايرانی‌ها، مدت‌ها است که به شاخ‌های زُمخت، غيرحساس و آماده برای دريدن، تغيير جنس و ماهيت داده‌اند.
طنز تلخی است اما، غير واقعی هم نيست. واقعيت آن است که در برابر انواع خشونت‌ها، ترورها و اعدام‌ها، ما ايرانيان، به جای تعمق و ريشه‌يابی اين پديده‌های مشمئزکننده که فضای بهداشتی ميهن را شديدا آلوده نموده‌اند، عمدتا شيوه‌های تأسف‌باری را در پيش گرفته‌ايم. گروهی هم‌واره می‌خواست‌ تا از جنايت بهره سياسی برده و آن‌را درجهت پيش‌برد اهداف خويش بکارگيرند؛ گروهی ديگر با سکوت خويش نمی‌خواست جان خود را در معرض خطر بگذارند. در حالی‌که هر دو گروه، به روشنی می‌دانستند مادامی‌که ريشه‌های روانی اين‌گونه ترورها کاملا بررسی نگردند، و شهوت ويرانگری و تاروپود مرگ‌طلبی آن برای مردم برملا نشوند، حتا بعد از چند نسل، اين خطر هم‌واره مردم ما را تهديد خواهند کرد.
معضل جامعه ايران، زخم برداشتن دل‌ها و زوال انديشه‌ی انسان‌دوستانه است. از اين نظر، پيش و بيش از هرگروهی، ابتدا نيروهای وفادار به حکومت ناچارند تا حقيقتی را که بيش از رُبع قرن تجربه شده‌اند دريابند که: همه کسانی‌که طراحی قالب «اُمت» را برای اتحاد و اتفاق ملی پی‌ريخته‌اند، از همان ابتدا نيز مرزی میان مسلمان و غیرمسلمان نمی‌شناخت‌اند. آنان نيازمند عبوديت بودند و هرکسی که چنين مرزی را ناديده می‌انگاشت، به‌رغم اعتقاد به اسلام نيز، گرفتار همان سرنوشتی می‌شد که پيش از آن، دگرانديشان دچارش گرديدند.

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ