۱۳۸۵/۰۸/۰۹

Halloween




چند سالی‌ست که جشن هالووين در کشور آلمان رواج و رسميت يافته است.
من کاری به ريشه مذهبی و بهربرداری‌های اقتصادی و ديگر عواملی که موجب فراگيری اين جشن شد ندارم. اما در اين چند سال، سعی می‌کنم هرطوری شده، عصر سی‌ويکم اکتبر [مثل امروز] در خانه باشم. تا همين لحظه بيش از ده گروه مختلف از کودکان محله ما و محلات ديگر، زنگ خانه را زدند و من با بسته‌های مختلف شکلات به استقبال‌شان رفتم تا به اختيار و سليقه‌شان، يکی را انتخاب کنند.
ياد روزهای دوران کودکی‌ام افتادم که مادرم سمنو می‌پخت. در شهر ما رسم بود وقتی به‌خانه‌ای سمنو می‌بُردی، صاحب‌خانه سکه‌ای در بشقاب می‌گذاشت. سکه‌های جمع‌آوری شده متعلق به‌کسی بود که بشقاب سمنوها را به خانه‌های مختلف می‌برد. نمی‌دانيد چقدر سخت و کُشنده بود وقتی می‌ديدی صاحبان بعضی خانه‌ها حاضر نيستند یک سکه يک‌ريالی ناقابل را، برای دل‌خوشی کودکی در بشقاب بگذارند!

۱۳۸۵/۰۸/۰۶

چنين گفت زرتشت:

برای بالا رفتن پاهای خويش را به‌کار گيريد! مگذاريد شما را بالا کِشند. بر سر و بر گُرده‌ی بی‌گانه‌گان منشينيد!
بر اَسب نشسته‌ای؟ به سوی هدف خويش می‌تازی؟ باری، دوستِ من! پای لَنگ‌ات نيز با تو بر اَسب نشسته است!
چون به هدفِ خويش رسی؛ چون از اَسبِ خويش درست به بلندیِ خويش برجهی، ای انسانِ والاتر، درخواهی غلتيد!

فريدريش ويلهلم نيچه؛
ترجمه داريوش آشوری؛
صص 307 – 306

۱۳۸۵/۰۸/۰۲

متناقض‌نما

آقای خامنه‌ای در نماز عيدفطر امروز گفت: اهميت و حساسيت انتخابات خبرگان بيش از ساير انتخابات کشور است و مردم بايد افراد مورد اعتماد خود را برای تصميم‌گيری در زمان حساس فقدان رهبری برگزينند.
*******
معنای سياسی اين سخن يعنی: اصل يک‌صدويازدهم، کشک! در واقع ولی فقيه بارديگر تأييد کرد که جمهوری اسلامی متناقص نماست. در منظر خارجى، همه‌ی نهادهاى ضروری را داراست، اما تمامى آنان فاقد محتوا و جايگاه حقوقىاند:
نهاد منتخب رهبری (شورای نگهبان)، به رهبر امر و نهى کرده و او را تابع اراده خويش می‌سازد؛
نهادى که بايد مطابق قانون اساسى، رهبرى را کنترل داشته باشد، خود در چنگال کنترل گروهی‌ست که توسط رهبری انتخاب شده‌اند؛
«نگهبان» قانون اساسى، قانون را در خدمت به خود و شرکاء، به نگهبانى می‌گُمارد؛
مجلس شورايش، قدرت تصويب لوايحه را ندارد، اما در عوض « شوراى محلّل[مصلحت] نظام»، همه را به عقد خويش در آورده، هم سياست‌گذار و هم قانون‌گذار است!؟ قوه قضايى، معّرف حضور همگان است و نيازی به توضيح و توصيف ندارد. نهاد بدقواره‌اى که به‌دلخواه، می‌بُرد، می‌دوزد و قواره می‌سازد.
اين نمونه‌ها، تماماً حقيقى، واقعى و انکارناپذيرند!

۱۳۸۵/۰۷/۲۷

ستاره‌های سربی!

زمانی می‌گفتند دانش‌جو جماعت، توی هفت طبقه آسمان يک ستاره هم ندارد! اگرچه اين مثال را به مقتضای شرايط سيالی که دانش‌جويان در آن به‌سر می‌برند، طرح می‌کردند ولی، از آن‌جايی‌که انقلاب اسلامی به‌مفهوم واقعی فی‌السموات و الارض است، اين پديده نيز به همت دولت عدالت‌خواه تغيير کرده و دانش‌جويان ما ستاره‌دار شده‌اند.
ستاره‌ها، چه به‌مفهوم ديروزی و اساطيری‌اش، که نشانه‌ی سرنوشت بودند و اميد به زندگی را در دل‌ها شعله‌ور می‌ساختند، و چه به‌مفهوم امروزی‌اش، که به‌ترين‌ها و برترين‌ها را دسته‌بندی و نشانه‌گذاری می‌کنند؛ به يک معنا نمادی از ارزش‌ها بودند و هستند. اما ستاره‌های تقديمی دولت عدالت‌خواه، از جنسی ديگر، سربی و ضد ارزش‌اند. تعدد و افزايش آن، نشانه‌ی بی‌اعتباری و محروميت است. و همين نمونه به‌سهم خود می‌نماياند که عدالت موردنظر، يعنی تقسيم سياهی‌ها و تيره‌بدبختی‌ها در بين مردم!
زاويه‌ی ديگر چنين تفکر و عدالتی را در «نقطه کور» بخوانيد.

۱۳۸۵/۰۷/۲۳

ترس و نفرت

به تصور من از بين تمام صفات انسانی و والای «گاندی»، دو صفت، يعنی بی‌زاری از ترس، و نفرت از انتقام و کينه‌توزی چشم‌گيرتر از ساير صفات اوست.
من هيچ صفتی را برای يک انسان و يا «يک ملت» بدتر و ناپسندتر از آن دو نمی‌دانم! اين دوصفت اثرات فراوانی در سرنوشت نسل‌های گذشته از خود به جای گذاشته و نسل فعلی هند نيز در زير سايۀ آن زندگی می‌کند.
جواهر لعل نهرو

برگرفته از کتاب: چرا درمانده‌ايم؟ / حسن نراقی

۱۳۸۵/۰۷/۲۱

وصال و وصال‌اش

شايد شما هم اين جمله را قبلا شنيديد که فلانی خيلی آسان به وصال‌اش رسيده است. حتما شنيديد! اما ممکن است تعداد محدودی اين جمله را شنيده باشند که اگر فلانی، نامش «وصال» باشد، برای رسيدن به وصال‌اش، با مشکل روبه‌رو خواهد بود. چرا که دو وصال، به آسانی نمی‌توانند با هم‌ديگر اتصال پيدا کنند!
باور کنيد از قانون فيزيکی جاذبه و دافعه به‌هيچ‌وجه صحبت نمی‌کنم. نگاه اين صفحه همواره به مسائل اجتماعی و روابط اجتماعی است. مضافا، قوانين فيزيک در روابط اجتماعی، به شکل ديگری عمل ‌می‌کنند. يعنی اگر ميان رسيدن وصال به وصال‌اش، دافعه‌ای هم وجود داشته باشد، از آن‌جايی که بار عاطفی و عاطفه تهی است، نيروی دافعه در نقطه ديگری خودش را نشان می‌دهد و در اين مثال، مبنا، سيناست! و اين قانون، تا قيام قيامت برپاست.

۱۳۸۵/۰۷/۱۶

مـهـرگــــان

مهرگان؛ يعنی مهر و مهرورزی! نماد محبت، دوست‌داشتن و عشق‌ورزيدن است. کالايی که هميشه و متأسفانه در جامعه ايران، لوکس و ناياب بودند. مهرگان؛ يعنی توجه داشتن به آينده! يعنی ما به‌کاريم و کودکان‌مان به‌خورند. ولی آيا اصلن کسی را می‌شناسيد که دلی برای آينده‌سازان ميهن داشته‌باشد؛ به زندگی پُشتِ کنکوری‌ها توجه کند؛ به جوانانِ بی‌کار و رانده و وامانده از همه‌جا، فکر کند و عشق به‌ورزد؟
گذشته‌ها به‌جای خود اما امروز، در پاس‌داری از سنت مهرگان، ناچاريم جهت نگاه‌مان را تغيير دهيم. منظورم اين نيست که همه‌ی هدف‌ها و سنت‌های موجود در جامعه را ناديده گرفته و دور بريزيم و يا نسبت به آن‌ها بی‌توجه باشيم. اما پافشاری و تعصب‌ورزی بر روی هدف‌ها و سنت‌ها -‌هرچند هم زيبا، دوست‌داشتنی و ارزشمند- به‌مفهوم محروم‌شدن و دور ماندن از فرآيندهاست.
امروز، وقتی از آئين مهرگان سخن می‌گوييم، توجه ما بيش‌تر به عصری‌سازی اين سنت زيباست. مفهوم واقعی مهرگان در زمانه ما، ديگر پاشيدن ساده بذر مهر در دل‌های توده‌ها و عوام نيست. بل جمع‌آوری انرژی فرهيخته‌گان، روشن‌فکران، دانايان و دوست‌داران و علاقه‌مندان به فرهنگ، ادب، ترقی و پيشرفت ايران زمين است. بايد تلاش کرد که معادله‌ی ميان دانايی و نادانی را، برای هميشه و به‌نفع نخبه‌گان فکری و ابزاری در جامعه تغيير داد. و از اين‌طريق راه را برای شکوفايی انسان و انسانيت در ايران زمين گشود.
ادامه مطلب....

بايگانی وبلاگ