مهدیه سلیمی، دختر ۱۲ ساله يعقوب سليمی [يکی از فعالين سنديکای کارگران شرکتواحد] از دستگيری خود و برخورد زندانبان با کودکان دستگیر شده به راديو آوای آشنا گفت:
ما خواب بوديم يهو زنگ زدند، مادر گفت بله کيه؛ کسی که پشت در بود گفت خانم سليمی يک لحظه بيايد دم در. آنقدر که عجله داشتند حتا اجازه ندادند مادر روسری خود را سر کند. تا مادر در را باز کردند ريختند توی خانه. ما با دختر آقای ضيا خوابيده بوديم آمدند تو و پتو را از روی ما برداشتند و با پا و دست همش ما را ميزدند. بعد گفتند بريد سوار ميني بوس بشيد. وقتی خواستيم سوار مينی بوس شويم خانم رضوی ميخواست مانتو بچهاش را توی ماشين بگذارد آنقدر آنها را زدند و حتی با پوتينهایشان زدند به قلبشون که هنوز جای کبودیها روی مادرم هست. رفتم آنجا (توی مينی بوس) چوبی دستشان بود. رفتند اسپری آوردند ميخواستند بغل دهان خواهرم بزنند. يادمه که حتی بغل چشم خواهرم زدند. وقتی رفتيم بازداشتگاه گفتند خانم بفرمائيد آنجا . اينجا اصلا بهداشتی نبود و سرد بود. گفتيم پتو بدهيد گفتند پتو نداريم ماموريم و معذور. ديگه خيلی ما را کتک زدند. گفتيم ناهار بياريد رفتند ته مانده غذای خودشان را آوردند.
الان نمیدانم مادرم کجاست. میگفتند میخواهند ببرند اطلاعات. ...
منبع: سايت گزارشگران
۱۳۸۴/۱۱/۱۰
۱۳۸۴/۱۱/۰۶
يک تير و دو نشان
آصفی سخنگوی وزارت خارجه ايران ضمن ابراز شادمانی از موفقيت نيروی حماس در انتخابات فلسطين، در خطابی به حاميان اسرائيل گفت: تحولات منطقه را بدرستی تحليل کرده و اميدوارم هر چه زودتر چشمان خود را به روی واقعيتهای انکارناپذير خاورميانه بگشائيد.
در تمام مدتی که آصفی وظيفه سخنگويی وزارت خارجه ايران را بهعهده گرفته است، بهجرأت و بدون غرض، میتوان گفت که او برای اولينبار جملات مهم و بسيار پُرمحتوايی را به سبک وسياق ديپلماتهای حرفهای، برزبان راند.
حماس بهانهای بيش نبود. حتا ممکن است در خفا، مسئولين اسلامی از اين پيروزی شادمان نباشند. چرا که همه سرمايهگذاریها و دلارهايی که تاکنون برای حماس خرج کردهاند؛ با اين پيروزی و قبول مسئوليت، يکشبه برباد رود. حرف دل آصفی، در واقع درد دل مسئولين جمهوری اسلامی است:مادامی که مردم ما با چنين سنت و فکر و فرهنگی مأنوساند و زندگی میکنند، سقوط حکومتهايی مانند جمهوریاسلامی، دردی را درمان نخواهد کرد. بهتر است که ما را با همين وضع، خصوصيت و روحيه پذيرا باشيد. چرا که ما زبان مردم را بهتر از هر کسی میدانيم!
در تمام مدتی که آصفی وظيفه سخنگويی وزارت خارجه ايران را بهعهده گرفته است، بهجرأت و بدون غرض، میتوان گفت که او برای اولينبار جملات مهم و بسيار پُرمحتوايی را به سبک وسياق ديپلماتهای حرفهای، برزبان راند.
حماس بهانهای بيش نبود. حتا ممکن است در خفا، مسئولين اسلامی از اين پيروزی شادمان نباشند. چرا که همه سرمايهگذاریها و دلارهايی که تاکنون برای حماس خرج کردهاند؛ با اين پيروزی و قبول مسئوليت، يکشبه برباد رود. حرف دل آصفی، در واقع درد دل مسئولين جمهوری اسلامی است:مادامی که مردم ما با چنين سنت و فکر و فرهنگی مأنوساند و زندگی میکنند، سقوط حکومتهايی مانند جمهوریاسلامی، دردی را درمان نخواهد کرد. بهتر است که ما را با همين وضع، خصوصيت و روحيه پذيرا باشيد. چرا که ما زبان مردم را بهتر از هر کسی میدانيم!
۱۳۸۴/۱۰/۳۰
من بيم داشتم!
محمود مشرف تهرانی (م.آزاد) که غزلهای جاندارش هميشه شورانگيز بودهاند و دلانگيز؛ مثل همان پرندهی خاموش و کاغذیاش، لبهايش را بست و به زمستان پيوست. وی، اگرچه از مدتها پيش و بارها: « گفت فريادزنان اين همه نيست»؛ ولی آن «نيست» تنها در روز گذشته جامه حقيقت بهتن نمود و م.آزاد، برای هميشه، دوستدارن ادب و فرهنگ ايران زمين را ترک کرد و ديگر، در ميان ما نيست!
مثل پرندهای که در او شور مُردن است
مثل شکوفهای که در او شور ريختن
مثل همين پرندۀ خاموش و کاغذی
آنجا نشسته بود.
من بيم داشتم که بگويم
شکوفهها از کاغذند
من بيم داشتم که بگويم
اتاق من
خاموش و کاغذی است
باران پشت پنجره
باران نيست.
من بيم داشتم که شبی
موريانهها
بيداد کرده باشند!
مثل پرندهای که در او شور مُردن است
مثل شکوفهای که در او شور ريختن
مثل همين پرندۀ خاموش و کاغذی
آنجا نشسته بود.
من بيم داشتم که بگويم
شکوفهها از کاغذند
من بيم داشتم که بگويم
اتاق من
خاموش و کاغذی است
باران پشت پنجره
باران نيست.
من بيم داشتم که شبی
موريانهها
بيداد کرده باشند!
۱۳۸۴/۱۰/۲۸
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر سفر نکنی،
اگر چيزی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی
به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانیکه خودباوری را در خودت نکشی،
وقتی نگذاری ديگران به تو کمک کنند
به آرامی آغاز به مردن ميکنی
اگر برده عادات خود شوی،
اگرهميشه از يک راه تکراری بروی...
اگر روزمرگی را تغيير ندهی
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر برای اطمينان در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای روياها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل يکبار در تمام زندگیات
ورای مصلحتانديشی بروی.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز کاری بکن!
و خطرکن!
نگذار که به آرامی بميری...
شادی را فراموش نکن!
پابلو نرودا
اگر چيزی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی
به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانیکه خودباوری را در خودت نکشی،
وقتی نگذاری ديگران به تو کمک کنند
به آرامی آغاز به مردن ميکنی
اگر برده عادات خود شوی،
اگرهميشه از يک راه تکراری بروی...
اگر روزمرگی را تغيير ندهی
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر برای اطمينان در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای روياها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل يکبار در تمام زندگیات
ورای مصلحتانديشی بروی.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز کاری بکن!
و خطرکن!
نگذار که به آرامی بميری...
شادی را فراموش نکن!
پابلو نرودا
۱۳۸۴/۱۰/۲۶
من امروز رويايی دارم!
اولين قدم در بیخشونتی اين است که در زندگی روزانه خود ـو بين خودمانـ صداقت، فروتنی، بُردباری و مهربانیِ عاشقانه را ترويج دهيم.
«گاندی»
اگر عشق و محبت و مهربانی را در پستوی زندگی پنهانشان کنيم، خواسته يا ناخواسته، پرخاشگری و ستيزهجويی را وارد مناسبات انسانی میسازيم. خشونت زمانی بصورت شيوه رايج و مسلط، خود را در روابط اجتماعی نشان میدهد، که پيش از آن، انسانها راه نامهربانی با خويشتن را برمیگزينند. راه بیخشونت، راه مهرورزی با خود، راه پايهريزی زندگی انساندوستانه و برافراشتن پرچم صلحخواهی است. صلح؛ به مفهوم زندگی و عشق ورزيدن!
اکنون مدتیست که بچههای گروه فانوس، شيوههای بیخشونتی را بعنوان راهکاری اساسی و قدرتمند در دفاع از آزادی و حقوق بشر برگزيدهاند و با همين نگاه، آرام آرام در حال بالا کشيدن فتيلهی فانوس هستند. بمناسبت روز تولد دکتر مارتین لوتر کینگ، آليوس کليپ بسيار جالب و زيبايی را آماده کرد که با هم ببينيم:
«گاندی»
اگر عشق و محبت و مهربانی را در پستوی زندگی پنهانشان کنيم، خواسته يا ناخواسته، پرخاشگری و ستيزهجويی را وارد مناسبات انسانی میسازيم. خشونت زمانی بصورت شيوه رايج و مسلط، خود را در روابط اجتماعی نشان میدهد، که پيش از آن، انسانها راه نامهربانی با خويشتن را برمیگزينند. راه بیخشونت، راه مهرورزی با خود، راه پايهريزی زندگی انساندوستانه و برافراشتن پرچم صلحخواهی است. صلح؛ به مفهوم زندگی و عشق ورزيدن!
اکنون مدتیست که بچههای گروه فانوس، شيوههای بیخشونتی را بعنوان راهکاری اساسی و قدرتمند در دفاع از آزادی و حقوق بشر برگزيدهاند و با همين نگاه، آرام آرام در حال بالا کشيدن فتيلهی فانوس هستند. بمناسبت روز تولد دکتر مارتین لوتر کینگ، آليوس کليپ بسيار جالب و زيبايی را آماده کرد که با هم ببينيم:
۱۳۸۴/۱۰/۲۱
نقطه کور
زمانیکه احمدینژاد در دوره دوم کارزارهای انتخاباتی، ماشين تبليغاتیـايئولوژيک خود را با شعار: «آبادگران حزب نيست، يک انديشه است!» راه انداختهبود؛ همان زمان در اين ستون نوشتم:
سادهترين مفهوم و برداشتی را که میتوان از اين سخن ارائه داد، انديشه آبادگران، انديشهی ضد حزبی است. در واقع رئیس جمهور آينده [کنونی] ايران میخواهد بگويد من مخالف جامعه سیاسی هستم. يا به زبانی ديگر، مخالف چند صدایی و تکثر آرا. از آنجايیکه احمدینژاد سرباز است، نه سیاستمدار؛ همانگونه که فرمانها را مو به مو اجرا میکند، مفاد دستورات را نيز، واژه به واژه، طوطیوار تکرار میکند و بینياز از دانستن مفاهيم، که آبادانی مورد نظر او، عليه پيشرفت و تحول است.
وانگهی، وقتی میگوئيم آبادگران يک انديشه است ـانکارش هم نمیتوان کردـ انديشه مخالف پيشرفت و تحول، زمانی ماديّت میيابند که ديگر صدايی از درون جامعه بلند نگردد و شنيده نشود. آبادکردن خانه بیصدا، تنها میتواند يک معنا را برساند که رئيس جمهور آينده کشور، میخواهد ايران را به قبرستانی بزرگ و سراسری تبديل کند!
پ.ن: داريم وارد دوره و شرايطی میگرديم که مُزد گورکن و کَفن، ارزشش از جان آدمیزاد بيشتر میشوند.
سادهترين مفهوم و برداشتی را که میتوان از اين سخن ارائه داد، انديشه آبادگران، انديشهی ضد حزبی است. در واقع رئیس جمهور آينده [کنونی] ايران میخواهد بگويد من مخالف جامعه سیاسی هستم. يا به زبانی ديگر، مخالف چند صدایی و تکثر آرا. از آنجايیکه احمدینژاد سرباز است، نه سیاستمدار؛ همانگونه که فرمانها را مو به مو اجرا میکند، مفاد دستورات را نيز، واژه به واژه، طوطیوار تکرار میکند و بینياز از دانستن مفاهيم، که آبادانی مورد نظر او، عليه پيشرفت و تحول است.
وانگهی، وقتی میگوئيم آبادگران يک انديشه است ـانکارش هم نمیتوان کردـ انديشه مخالف پيشرفت و تحول، زمانی ماديّت میيابند که ديگر صدايی از درون جامعه بلند نگردد و شنيده نشود. آبادکردن خانه بیصدا، تنها میتواند يک معنا را برساند که رئيس جمهور آينده کشور، میخواهد ايران را به قبرستانی بزرگ و سراسری تبديل کند!
پ.ن: داريم وارد دوره و شرايطی میگرديم که مُزد گورکن و کَفن، ارزشش از جان آدمیزاد بيشتر میشوند.
۱۳۸۴/۱۰/۱۹
عبدالکريم سروش در آخرين سخنرانی خود در ارتباط با ناتوانی فقه اسلامی گفت: «برخلاف گمان بسياری از متفکران مسلمان که فقه اسلامی را حاوی راه حل "تمام مسائل بشری" می دانستند، تجربه تاسيس جمهوری اسلامی توسط يک فقيه ايرانی ثابت کرد که فقه با همه گستردگی آن، پاسخ بسياری از سئوالات و معضلات انسان امروزی را با خود ندارد».
من نه کاری به حرفهای سروش دارم و نه میخواهم وارد مسائل فقهی بشوم. اما وقتی رهبر انقلاب میگفت: اسلام، دين سياست است! در واقع تمامی مسئوليت، ضروريات و الزامات سياست را، در ارتباط با کاست روحانيت و دين پذيرفت و هر دو را بمعرض نقد عمومی نهاد. و مهمتر، به جوانان آموخت تا در عوض آرمانخواهیهای محض و تقليدی کورکورانه، گذاری واقعبينانه به دورههای مختلف اسلامی، خصوصا به کارکرد و کارآيی جمهوریاسلامی داشته باشند. رابطهی بين نيروهای مسلمان (نه دگرانديشان) و مردم شيعه مذهب را با ساختار قدرت بسنجند تا پاسخ دين را درباره توليد قدرت و توزيع آن دريابند.
پرسش اين است: فيلسوفی که بعد رُبع قرن تجربه و... تازه چنين حقيقت سادهای را کشف میکند؛ مآبقی چه خواهند کرد؟ آيا يادآور تمثيل زير نيست: درخت گردوکان به اين بزرگی، درخت خربزه، اللهاکبر!
من نه کاری به حرفهای سروش دارم و نه میخواهم وارد مسائل فقهی بشوم. اما وقتی رهبر انقلاب میگفت: اسلام، دين سياست است! در واقع تمامی مسئوليت، ضروريات و الزامات سياست را، در ارتباط با کاست روحانيت و دين پذيرفت و هر دو را بمعرض نقد عمومی نهاد. و مهمتر، به جوانان آموخت تا در عوض آرمانخواهیهای محض و تقليدی کورکورانه، گذاری واقعبينانه به دورههای مختلف اسلامی، خصوصا به کارکرد و کارآيی جمهوریاسلامی داشته باشند. رابطهی بين نيروهای مسلمان (نه دگرانديشان) و مردم شيعه مذهب را با ساختار قدرت بسنجند تا پاسخ دين را درباره توليد قدرت و توزيع آن دريابند.
پرسش اين است: فيلسوفی که بعد رُبع قرن تجربه و... تازه چنين حقيقت سادهای را کشف میکند؛ مآبقی چه خواهند کرد؟ آيا يادآور تمثيل زير نيست: درخت گردوکان به اين بزرگی، درخت خربزه، اللهاکبر!
۱۳۸۴/۱۰/۱۵
هديه
من از نهايت شب حرف میزنم
من از نهايت تاريکی
و از نهايت شب حرف میزنم
اگر به خانۀ من آمدی
برای من ای مهربان چراغ بيار
و يک دريچه که از آن
به ازدحام کوچۀ خوشبخت بنگرم
* ـ امروز، روز تولد فروغ فرخزاد است.
۱۳۸۴/۱۰/۱۳
ايدز و زندان
روزنامه «انتخاب» به نقل از روزنامههای چاپ بحرین نوشت: «شب گذشته 5 تن از اهالی منامه که به بیماری «ایدز» مبتلا بودند، دستگیر و راهی زندان شده اند».
در بادی امر، موضوع و محتوای خبر گيجکننده و شايد هم خواندن آن، برای بسياری دردناک و کُشنده باشد. زندانی کردن بيماران مبتلا به ايدز، نه تنها عملی است غيردموکراتيک، بلکه مضمونا حرکتی است ضد انسانی. اما وقتی قدری دقيقتر و عميقتر به اين رويکرد مینگريم، اصل خبر پارادوکس نگرانکنندهای را نشان میدهد که دولت بحرين، غيرمسئولانه میخواهد با فرهنگ تلافیجويانه و انتقامخواهی در درون جامعه مبارزه کند.
دولت بحرين، از يکسو خلق و خوی مردمش را بخوبی میشناسد و تصورش چنين است که مبتلايان ممکناست نسبت به سرنوشت و آينده مردم و جامعه، وجدان انسانیـشهروندی را ناديده گرفته و زيرپا بگذارند. بهزعم دولت، حضور آزادانه آنان در جامعه، معنايی جز رواج و گسترش اين بيماری در ميان مردم نيست. اما از سویديگر، بجای اينکه در صدد تدارک و پخش برنامههای آموزشی برآيد، بدليل حضور قدرتمند سنتهای دست و پاگير مذهبی حاکم بر جامعه؛ در کوتاهمدت، تنها راه چاره را زندان میبيند.
اگرچه شيوع و گسترش اين بيماری در جهان باعث تأسف است ولی، خطر اصلی و تهديد کننده، نه ايدز، بلکه عدم وجود فرهنگ شهرنشينی است. هنوز بسياری از مردم خاورميانه به اين حقيقت واقف نيستند که تأمين سلامت، آسايش و امنيت آنان، در گرو تأمين و تضمين سلامت و امنيت در جامعه است.
در بادی امر، موضوع و محتوای خبر گيجکننده و شايد هم خواندن آن، برای بسياری دردناک و کُشنده باشد. زندانی کردن بيماران مبتلا به ايدز، نه تنها عملی است غيردموکراتيک، بلکه مضمونا حرکتی است ضد انسانی. اما وقتی قدری دقيقتر و عميقتر به اين رويکرد مینگريم، اصل خبر پارادوکس نگرانکنندهای را نشان میدهد که دولت بحرين، غيرمسئولانه میخواهد با فرهنگ تلافیجويانه و انتقامخواهی در درون جامعه مبارزه کند.
دولت بحرين، از يکسو خلق و خوی مردمش را بخوبی میشناسد و تصورش چنين است که مبتلايان ممکناست نسبت به سرنوشت و آينده مردم و جامعه، وجدان انسانیـشهروندی را ناديده گرفته و زيرپا بگذارند. بهزعم دولت، حضور آزادانه آنان در جامعه، معنايی جز رواج و گسترش اين بيماری در ميان مردم نيست. اما از سویديگر، بجای اينکه در صدد تدارک و پخش برنامههای آموزشی برآيد، بدليل حضور قدرتمند سنتهای دست و پاگير مذهبی حاکم بر جامعه؛ در کوتاهمدت، تنها راه چاره را زندان میبيند.
اگرچه شيوع و گسترش اين بيماری در جهان باعث تأسف است ولی، خطر اصلی و تهديد کننده، نه ايدز، بلکه عدم وجود فرهنگ شهرنشينی است. هنوز بسياری از مردم خاورميانه به اين حقيقت واقف نيستند که تأمين سلامت، آسايش و امنيت آنان، در گرو تأمين و تضمين سلامت و امنيت در جامعه است.
۱۳۸۴/۱۰/۱۲
تاريخ بشری
در جهان تاريخی، يعنی دنيای گذشته بهشکلی که ما شناختهايم، از بنيان، دنيای کُنش بشری است. قلمرو کنش انسانی بستگی به شرايط ويژۀ تاريخی دارد. بديهی است کنش آدميان، مقيد به يک دسته محدوديتهايی است که ساختارها ايجاد میکنند، اغلب ساختارها امکانهای معينی را هم فراهم مینمايند. اما ساختارها بهطور نامشروط چيزی را به مردم حکم نمیکنند. تقابل شرایط موجود و کنش ـکه هيچيک بدون ديگری نمیتواند وجود داشته باشدـ تاريخ بشری را میسازند.
* ـ جان فورَن؛ نظريه پردازی انقلابها؛ ص 179
* ـ جان فورَن؛ نظريه پردازی انقلابها؛ ص 179
اشتراک در:
پستها (Atom)