داستان طنزآميز و توقع نابجای رئيس پارلمان ايران از همتای بلژيکی خود که سرانجام و برخلاف عرف ديپلماسی، ميزبان را وادار ساخت تا يک ملاقات رسمی و از قبل برنامهريزی شدهای را لغو کند؛ اکنون چند روزی است که سوژه اصلی بسياری از رسانههای اروپايی شدهاند.
بنيادگرايی، مفهومی غير از اين را نمیرساند که گروهی میخواهند عقايد و سلايقشان را برديگران تحميل کرده و آنان را وادار و متابع خواستهای خود سازند. حتا اگر در رأس اين هيئت فردی چون حداد عادل که مدعی اهل فلسفه است، قرار گرفته باشد. اينکه در مقابل چنين معضل مسخرهای، بهآسانی میشود دهها راهحل فقهی ارائه داد و چارهجويی کرد، بهجای خود اما، پرسش کليدی آن است که پس آن نهاد شورای مصلحت نظام، بهدرد چه کاری میخورد و اگر در چنين شرايطی نمیتواند چارهانديشی کند و راه بگشايد؛ چرا و به چه دليل و انگيزهای، اين نهاد غيرقانونی را برمردم و جامعه تحميل کردهايد؟
واقعيت اين است که معضل کنونی، ناشی از عدم وجود راهحلهای فقهی و قانونی نيست، بلکه بهنوعی برگرفته از نگاه از خود بيگانهای است و هراسان از اينکه مبادا با زن و شراب، ناخواسته، به يگانگی برسد و اين جهانی گردد. اگر زن نبود، نه رهايی آدم ممکن بود و نه زندگی شکل می گرفت؛ و اگر شراب نبود، نه دلی روشن و نه عشقی جوانه میزد و شکوفا میشد.
اکنون رئيس پارلمان ايران که اهل فلسفه است، با نفی زن و شراب، به روشنی نشانداد که: عشق به زندگی را برنمیتابد.
۱۳۸۴/۰۴/۱۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر