۱۳۸۵/۱۱/۰۸

زمان مُهر و موم شده

چرا مسلمانان عقب ماندند و ديگران پيشرفت کردند؟
پرسشی را که 76 سال پيش (1930) عنوان کتاب شکيب ارسلان، ژورناليست، شاعر و سياست‌مدار سوری‌ـ‌لبنانی بود؛ نه تنها هم‌چنان سئوال روز است، بل‌که امروز با شدت و اهميت بيش‌تری در جهان پرآشوب کنونی مطرح می‌شود و مورد توجه پژوهش‌گران قرار گرفته است.
دن دینر (Dan Diner) مورّخ آلمانی و متخصص در تاريخ معاصر، در کتاب «زمان مُهر و موم شده درباره رکود جهان اسلام»، از همان آغاز پرسش شکيب ارسلان را مورد توجه قرار می‌دهد و معتقد است: زمان در جهان اسلام راکد مانده است!
از نگاه دينر، در حالی‌که اديان جهان در انطباق با شرايط زمان رو به‌پيش‌اند، به‌نظر می‌رسد که جهان اسلام هم‌چنان در جهتی مخالف و رو به عقب، در حال حرکت است و اين بازگشت، نه در مقايسه با کشورهای اروپايی، بل‌که در مقايسه با کشورهای آسيای جنوب شرقی است. انگار در اين منطقه (خاورميانه) زمان از حرکت باز مانده است!

*****
خانم دکترمژگان ثروتی، پژوهش‌گر در جامعه شناسی دین و توسعه، کتاب «زمان مُهر و موم شده» را به زبان فارسی خلاصه و ترجمه کردند و علاقه‌مند می‌توانند آن را در سايت جامعه شناسی ايران بخوانند!

۱۳۸۵/۱۱/۰۵

از ماست که بر ماست!

چرا بی‌سبب و بدون علت و دليل ديگران را مقصر می‌شناسيم؟ آن روزی که رئيس جمهور ايران دريک سخنرانی سراپا احساسی‌ـ‌غيرعقلانی، در قرچک ورامين گفت:
به ما می‌گويند ممكن است در آينده از مسير صلح‌آميز هسته‌يی دور شويد؛ ما می‌گوييم هر چيزی ممكن است! آيا مسئولين ما در خواب بودند؟
آن روزی که صدر جوان به ايران دعوت شد و شاهانه مورد استقبال و پذيرايی قرار گرفت؛ آيا مسئولين امور در خواب بودند؟
آن روزی که تعدادی از آموزش ديدگان سپاه در بصره بمب می‌گذارند و انگلستان به تلافی، پاسخ را در اهواز می‌دهد؛ آيا مسئولين امور، سياست‌گذاران و برنامه‌ريزان ما می‌توانند اثبات کنند که واقعن بيدار و هوشيار بوده‌اند و آينده را به‌نفع خود [مردم به جهنم] می‌ديدند؟ آيا کسی در مورد انزوای کنونی ايران در منطقه و جهان و قرار گرفتن در برابر دور خطرناک‌تری از تحريم‌ها و تهديدها، ذره‌ای انديشيد؟ در حالی‌که کوچک و بزرگ‌مان، همه می‌دانستيم که با توجه به بنيه و ظرفيت‌های توليدی و اقتصادی‌مان، تحريم يعنی: به آرامی آغاز به مُردن می‌کنيم!

۱۳۸۵/۱۰/۳۰

فيلترينگ

برای شکستن سنت، الزامی وجود ندارد تا حتمن معجزه‌ای رُخ دهد. زندگی هميشه و پيش از اين‌که شرايط روز را به‌نماياند، ابتداء معنا را برمی‌تاباند. معنايی که امروز سپهر ملی، بومی و خصوصی نمی‌شناسد که تنها تعدادی خطابه‌گو باشند و مآبقی، برده‌وار، دنباله‌رو و مطيع!
زمانه را، از طريق نوع ارتباطی که می‌توان برقرار کرد، بايد شناخت. ايميل، چت و وبلاگ‌نويسی، به‌نوعی حرکت‌های اوليه‌ی يک زير و رو شدن، يک جابه‌جايی اجتماعی و به‌نحوی سمت‌گيری مقدماتی برای ورود به فضای فرهنگ نوشتاری جهان‌ـ‌شهروندی است. ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، بنا به ضرورت و نياز جامعه‌مان مجبوريم در اين عرصه وارد شويم. از اين منظر، ممانعت دولت کنونی از طريق فيلترينگ و طرح ساماندهی، معنايی جز دامن زدن به تناقضات ناهم‌زمانی فرهنگ و سطح رشد جامعه، و معنايی جز تعميق شکاف و ايجاد فاصله ميان نيروهای مختلف اجتماعی را تداعی نخواهد کرد.

۱۳۸۵/۱۰/۲۷

صلح، دموکراسی و عدالت

خانمی عبادی در پيام ارسالی خود به «همايش زن و صلح» که به همت حوزه زنان، فعالان محيط زيست و صلح در سالن اجتماعات غير دولتی تهران برگزار شد؛ گفت:
باید تعریف جدیدی از صلح داشته باشیم. صلح به معنای آرامش است و انسان وقتی در آرامش به سر می‌برد که حقوق انسانی او تضییع نشده باشد و کرامت انسانی‌اش حفظ شود. بدیهی است انسانی که به خاطر فقر نمی‌تواند تحصیل کند یا انسانی که به خاطر بیان عقاید خود به زندان افتاده و مجازات یا ستاره‌دار می‌شود، انسانی که خانه و کاشانه‌یی ندارد و در خیابان زندگی می‌کند، آرامشی ندارد، در صلح زندگی نمی‌کند.
برای این که صلح در جامعه‌یی پایدار بماند، باید بر دو رکن اساسی استوار باشد؛ دموکراسی و عدالت اجتماعی!

برگرفته از روزنامه اعتماد ملی، 23 دی‌ماه 1385

۱۳۸۵/۱۰/۲۲

معما!

يکی‌ـ‌دو بار خبر حمله اوباشان به چاپ‌خانه "طوطی" را خواندم ولی، دروغ چرا، گزارش به‌گونه‌ای مبهم نوشته و تنظيم شده است که نه تنها علت و نحوه فرار اوباشان نامفهوم است، بل‌که خواننده با معمای پيچيده‌ای روبه‌روست.
وقتی می‌نويسيم کوچه‌ای "بن‌بست" است، يعنی امکانی برای فرار نيست. اما وقتی می‌نويسيم که اوباشان توانستند "از انتهای کوچه بن‌بست فرار" کنند، معانی مختلف و حتا متضادی را می‌شود از اين خبر استخراج کرد:
نخست اين‌که کوچه بن‌بست نبود و گزارش دقيق نیست؛
دوم، کوچه بن‌بست بود ولی پليس تا انتها کوچه نرفت؛
سوم، پليس تا انتهای کوچه رفت ولی، توان دستگيری نداشت؛
چهارم، اوباشان را نمی‌توان حتا در کوچه بن‌بست هم به‌دام انداخت؛
پنجم، ...
حالا تکلیف ما چيست؟

۱۳۸۵/۱۰/۱۹

سپاس!

بدون مقدمه بنویسم: چقدر از اين اقدام فرخنده آقايی خوشم اومد! اولين کسی هست تو همه‌ی اين سال‌های جوايز ادبی که از جايزه‌اش گذشته و داده به ديگری. آن‌هم به کی؟ به يک ژورناليست!
فرخنده، برخلاف بسياری از آدم‌های دماغ بالا که انگاری عارشان می‌آيد نگاهی به قشر خبرنگار بی‌اندازند، خبرنگاری که بی‌هيچ چشم‌داشتی آثار آن‌ها را در جامعه معرفی می‌کند، انگ‌ها و تهمت‌های بعضی‌ها را به‌جان عزيزش می‌خرد وقتی اين‌جا و آن‌جا شايعه می‌کنند که نقد مغرضانه آنان موجب فروش بد بعضی کتاب‌ها گردید؛ برای اولين‌بار و چه زيبا می‌گويد: "به نشانه سپاس از مطبوعات،‌ جایزه نقدی را به این دوست خبرنگار تقدیم می‌کنم. شاید این عمل، سپاسی هرچند اندک از جامعه مطبوعاتی باشد که بی هیچ منتی، مددرسان اهل قلم بوده اند."
اما مهم‌تر، اشاره به واقعيت‌های تلخی است که در پاسخ سپاس‌گونه و دردمندانه علی‌رضا روشن آمده است. با هم بخوانيم!

۱۳۸۵/۱۰/۱۵

گل اميد

هـوا هـوای بهـار است و بـاده بـاده‌ی ناب
به خنده خنده بنوشيم جرعه جرعه شراب
در اين پياله ندانم چه ريختی، پيداست
که خوش بجان هم افتاده‌اند آتش و آب
فرشته روی من، ای آفتاب صبح بهار
مرا به جامی ازين آب آتشين درياب!
به‌جام هستی ما، ای شراب عشق بجوش!
به بزم ساده ما، ای چـراغ ماه بتاب!
گل اميد من امشب شکفته در برمن
بيا و يک نفس ای چشم سرنوشت بخواب!
مگر نه خاک ره اين خرابه بايد شد
بيا که کام بگيريم از اين جهان خراب

فريدون مشيری

۱۳۸۵/۱۰/۱۲

ای جانِ عاشق!

ای جانِ عاشق! از لب جانان ندا شنو
آواز ارجعـی زجهـانِ بقـا شنـو

اى آنكه اهل ميكده را منكرى! بيا
از صوفيانِ صومعه بوى ريا شنو
صوفى كجا و ذوق مىِ صافى از كجا
اين نكته را ز دُرد كَشِ آشنا شنو
از سوزِ عود و نغمه چنگ و نواى نى
شرحِ درونِ خستهء پر درد ما شنو
شرح غم «نسيمى» آشفته، موبه‌مو
اى باد صبح! زآن سر زلف دو تا شنــو
عمادالدين نسيمی

۱۳۸۵/۱۰/۱۱

تصوير: از سايت اخبار روز

سال نـو ميـلادی مبـارک!

بايگانی وبلاگ