۱۳۸۴/۰۴/۰۹

روشنگری و فرهنگ

روشنگري همواره انديشيدن است در مسائلي که مربوط به يک جامعه مي‌شوند. بنابراين کالا يا ابزار نيست که از غرب وارد کنيم تا مشکلات ما را حل کند. آن هم به اين يک دليل قاطع که هيچ‌گونه خويشاوندي و مشابهتي ميان فرهنگ ما و فرهنگ غرب وجود ندارد. کار کردن براي راهبان مسيحي از هر فرقه اي که بوده باشند تکليفي بوده است ديني و روحانيت ما در عوض، به‌معناي اعمش، جز برخي از طلبه ها که سرشان در کار درس خودشان بوده، يکسره انگل بوده است و مردم را يا سرکيسه و تحميق مي‌کرده، يا در حماقت خود نگه مي‌داشته است.اين حرفه و تکليف ديني از آن روحانيت اسلامي است. از روضه خوان محله گرفته تا گردانندگان توليت‌ها. اين است که با آموختن راه جستجو و انديشيدن، از غربي‌ها، بايد زمين فرهنگ دين خودمان را بکاويم، شخم بزنيم تا درونش آشکار گردد.طبعا جدايي دين و دولت، گام بسيار مهمي است براي حرکت بسوي دمکراسي و آزادي شخصي و اجتماعي. اما باورمان نشود، که اين کار از طريق گفتگو و مباحثه تحقق مي يابد. هيچ چيزي سخت جان‌تر از دين در آدمي وجود ندارد. بنا بر اين، اين وظيفه روشنفکران است که فرهنگ ديني ما را زير و رو کنند و هر روز و هر بار بيشتر اعماق آنرا بيرون ريزند. تا چشم مردم باز شود و يکي بر شمار بينايان بي‌افزايد. هيچ اشکالي ندارد که بتوان دين را با قهر از دولت جدا ساخت و آنرا به جاي خود نشاند. اين کار را با قاطعيت نسبي و بصورتي نيم‌بند به ترتيب در دوره رضاشاه و محمد رضا شاه صورت دادند.اما هيچ‌چيز جاي روشنگري را نمي گيرد. حکومت دوره پهلوي بدون منکر شدن ارزش هاي آن، گواه زنده آن است. طرف روشنگري ما، نه روحانيان‌اند و باصطلاح آنها که نام مضحک ملي، مذهبي، را بر خود گذاشته اند. طرف روشنگري ما فرهنگ ماست. که ما را پديد آورده و هم‌چنان پديد مي‌آورد و مي‌پروراند. بگونه‌اي که هريک از ما، بدون آن، تهي و بي محتوي مي شويم. مشکلي که نهايتا مشکل ماست، مشکل جدايي دين و دولت نيست، مشکل ما مشکل جدايي خودمان از خودمان است! يعني از درونمان و از بيرونمان، از فرهنگ ديني مان.
[آرامش دوستدار؛ برگرفته از سايت گويا]

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ