رخشان بنیاعتماد
ترسی ندارم که در وانفسای این دوران پرتوطئه به هر تهمتی منتسب شوم. ترسی ندارم که به جرم مشوش کردن اذهان عمومی، متهمم کنید ولی نمیتوانید منکر شوید که من یک مادرم، نه فقط مادر «تندیس و بارانم»، بلکه مادر همه جوانانی که از سالهای دور از دریچه فیلمهایم، مادران خود را در قالب شخصیتهای «طوبا»، «گیلانه» و «فروغ»، «نرگس»، «سیما» و... دیدهاند. مادر همه آنانی که در همه این سالها مرا به حریم خلوتشان پذیرفتند و از رنجها و فریادهای فروخوردهشان گفتند و گفتند تا بتوانم جانمایه دردهایشان را در فیلمهایم تصویر کنم. به حرمت یک عمر اعتماد همه مخاطبانم، این حق را بر خود قائلم که به دادخواهی مادرانی که در این شرایط بحران زده، بیپناه و دست از همه جا کوتاه، یا در سوگ جوانان از دست رفتهشان خاک بر سر گرفتهاند، یا حیران و وحشتزده به دنبال پیدا کردن ردی از جگر گوشههایشان در شهر سرگردانند. این نامه سرگشاده را بنویسم که، هیچ قانونی، هیچ مصلحتی، هیچ سیاستی نمیتواند توجیه این درد بر مادران این سرزمین باشد. در شرایطی که هیچ رسانهای برای خبررسانی واقعیتها و هیچ مسوولی پاسخگوی دلهرههای کشنده خانوادهها نیست، چگونه میتوان از خبر یا توهم مرگ و رنج دختران و پسران دستگیر شده بر خود نلرزید. دوربینم را چند روزی امان دهید تا گزارشی بیپرده پیش رویتان بگذارم، شاید به واقع نمیدانید که زیر پوست شهر چه میگذرد؟
منبع پيک نت
۱۳۸۸/۰۵/۰۹
۱۳۸۸/۰۵/۰۲
رهبری جنبش
باطلاع مسئولان محترم وزارت اطلاعات حکومت اسلامی ايران میرسانيم که بیسبب بدنبال تدارک اعترافات تلويزيونی نرود؛ رهبران واقعی و اصلی جنبش، در داخل اين کيف پنهان شدهاند.
۱۳۸۸/۰۵/۰۱
در سوگ جمهوری!
سایت «موج سبز آزادی» در مقالهای در بارۀ «سوگ جمهوریت» مینويسد: «چهل روز گذشت، جمهوریت نظام در سن سی سالگی ناکام از بین ما رفت! چهل روز از ترانه شادی و آواز آزادی ایران گذشت. چهل روز از سروری که سوگ شد و سرودی که فریاد، گذشت. چهل روز از بزرگترین دزدی قرن، از تاراج آخرین آرمانهای یک انقلاب و از سرقت رای یک ملت گذشت».
به سهم خود، تاسف و همدردی عمیق خود را با آن ها که اکنون در «سوگ جمهوریت نظام» نشستهاند، اعلام میکنیم. این همدردی نه از باب فرصتطلبی بل، همدردی همدردانی است که سالهاست در این سوگ نشستهاند.
جمهوری ما – ما دگراندیشان - تقریباً سی سال است که مرده است، یعنی هنوز درست به دنیا نیامده مرد. سقط شد! و ما سی سال است در سوگ آن نشستهایم. از همان فردای روز رفراندم که چماقداران – پدران همین لباس شخصیهای امروزی که مردم آزادیخواه را در کوچه و خیابان قلع و قمع میکنند– به خیابانها ریخته بودند تا فریاد بزنند «کسی که رای نداده، حق نظر نداره» و به این ترتیب نخستین حق بدیهی یک شهروند آزاد، یعنی «رای ندادن» و مخالفتکردن را زیر فریاد و چماق خویش پایمال ساختند.
ادامه مطلب ...
به سهم خود، تاسف و همدردی عمیق خود را با آن ها که اکنون در «سوگ جمهوریت نظام» نشستهاند، اعلام میکنیم. این همدردی نه از باب فرصتطلبی بل، همدردی همدردانی است که سالهاست در این سوگ نشستهاند.
جمهوری ما – ما دگراندیشان - تقریباً سی سال است که مرده است، یعنی هنوز درست به دنیا نیامده مرد. سقط شد! و ما سی سال است در سوگ آن نشستهایم. از همان فردای روز رفراندم که چماقداران – پدران همین لباس شخصیهای امروزی که مردم آزادیخواه را در کوچه و خیابان قلع و قمع میکنند– به خیابانها ریخته بودند تا فریاد بزنند «کسی که رای نداده، حق نظر نداره» و به این ترتیب نخستین حق بدیهی یک شهروند آزاد، یعنی «رای ندادن» و مخالفتکردن را زیر فریاد و چماق خویش پایمال ساختند.
ادامه مطلب ...
۱۳۸۸/۰۴/۲۴
بزرگترين اعتراض مدنی در سیام تيرماه
همه ما میتوانيم در سیام تيرماه بمدت چهار دقيقه در يک اعتراض ميليونی، بیخطر، قانونی و مدنی شرکت کنيم! با اعتراض يکپارچه خود:
1 ـ وحدت ملی را به اطلاع حکومت ديکتاتوری میرسانيم
2 ـ اين خبر مانند بمب در تمامی دنيا صدا میکند و غير قابل کتمان میباشد
3 ـ حکومت ديکتاتور از قدرت اتحاد ملت به ترس و وحشت خواهد افتاد
ادامه مطلب...
1 ـ وحدت ملی را به اطلاع حکومت ديکتاتوری میرسانيم
2 ـ اين خبر مانند بمب در تمامی دنيا صدا میکند و غير قابل کتمان میباشد
3 ـ حکومت ديکتاتور از قدرت اتحاد ملت به ترس و وحشت خواهد افتاد
ادامه مطلب...
۱۳۸۸/۰۴/۱۷
بی خشونت
بعضیها شيوه مبارزاتی بدون خشونت را اينگونه تعريف میکنند که در پاسخ به تيراندازیها و تهاجم نيروهای نظامی، حتا نبايد گفت بالای چشم شما ابرو. شايد راست میگويند! شايد هم ...
ای برادر ديدی!
تو به من تير زدی
من به روت خنديدم
و نمیدانستی
سرخی روی من
از شرم منست
که چرا راه بر آن تير تو من
سد کردم
سد معبر کردم.
لعنتم باد هزار
که ناخواسته و بیهنگام
دادمت من آزار.
ای برادر ديدی!
تو به من تير زدی
من به روت خنديدم
و نمیدانستی
سرخی روی من
از شرم منست
که چرا راه بر آن تير تو من
سد کردم
سد معبر کردم.
لعنتم باد هزار
که ناخواسته و بیهنگام
دادمت من آزار.
۱۳۸۸/۰۴/۱۶
از ابر و باد و باران
گفتی که آفتاب را
بگذار از برای شبانِ سياه و سرد
و از ابر و باد و باران
بنويس
برالتهاب و تشنگی نسل سوخته
محسن بافکر ليالستانی
برگرفته از کتاب «شعرهای نوشته نشده».
بگذار از برای شبانِ سياه و سرد
و از ابر و باد و باران
بنويس
برالتهاب و تشنگی نسل سوخته
محسن بافکر ليالستانی
برگرفته از کتاب «شعرهای نوشته نشده».
اشتراک در:
پستها (Atom)