۱۳۸۴/۰۳/۱۴

خَرَد و خُرداد

تجربۀ [دو] دهۀ گذشته بايد ثابت کرده باشد که می توان سدها سال جهل خانه زاد را چنان در ژرفا و پهنای جامعه رماند که همه چيز را بر سرراه خود تارومار کند. اما هرگز نبايد انتظار داشت که زخم و درد اين آسيب ما را از خواب کُهن و سنگين مان به پراند و منجر به بيداری فرهنگی و تاريخی مان شود. آدم های ساده خواه و ساده گير ترديد ندازند که اين کابوس خود به خود ما را می پالايد و تندرست می سازد. به اين اميد کسانی از هم اکنون افقی روشن و باز برای آينده پيش بينی می کنند و نويد آن را در اين می بينند که مردم عادی نيز از دين و ايمان برگشته اند. انگار مردم عادی چاره سازند و چاره در برگشتن آن ها از دين و ايمان است.
در واقع هيچ چيز ايجاب نمی کند که اين يا آن جامعه به قياس واکنش های اندامی و ارگانيک بتواند از زهری که در آن توليد يا تزريق شده پادزهر سازد، به ويژه جامعه ای که سراسر عمر فرهنگی اش را در مسموميت دينی سپری کرده و در اعتياد به آن زيسته است. مگر می شود از آغاز تاکنون بهيمۀ الهی بود و از امروز به فردا دانا، آزاد و سرفراز گشت! فقط آدم خوش باور و يا در نقطۀ مقابلش، شياد خيال می کند تبديل نام صديقه به آتوسا، يا رجبعلی به خشايار ماهيتی را تغيير می دهد، يا دهاتی به شهر آمده و يا شهری به اروپا رسيده پس از چند سال به ترتيب شهری و اروپايی می شوند. تا همين سد و اندی سال پيش، ما نه ميان عوام بلکه در سطح عالی جامعه نيز رسمن از همان دريچۀ بندگی الهی امور را می ديديم، می شناختيم و می خواستيم. يعنی حالا جز اين شده است؟
برگرفته از کتاب درخشش های تيره، آرامش دوستدار

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ