۱۳۸۸/۰۲/۲۹

از اصلاحات چينی تا پرتقال‌های چينی

کتريوس کبير (بزرگترين فيلسوف تاريخ خانه‌داری) می‌گويد: « تو که واسه عروسيت به مهمونات شام نميدی لااقل پرتقال تقلبی نذار جلوشون!». اين داستان پرتقال‌های اسرائيلی هم داستانی شده. اول که به طور کلی منکر وجود اين پرتقال‌ها شدند بعد برای کسی که ثابت کند وزارت بازرگانی مجوز واردات اينها را داده، جايزه ميلياردی گذاشتند بعد هم با آزمايش(دی ان ای) مشخص شدکه اين پرتقال‌ها چينی‌اند و در نهايت پرتقال فروش را پيدا کردند و اعلام شد که پرتقال‌های چينی با برند اسرائيل بوده و بايد به ژاپن صادر می‌شد که به اشتباه! وارد بندرعباس شد. ... گمونم اين داستان کمی مشکوکه اگه يک ذره نگاه تيزبينانه داشته باشيم می‌بينيم که پرتقال‌ها نارنجی رنگند و به نظر من يه جورايي به انقلاب نارنجی پهلو می‌زنه. خدا رو چه ديدی شايد فردا دو، سه تا جاسوس هم در همين راستا پيدا شد. مگه رکسانا صابری نبود اون هم پدرش ايرانی بود مادرش ژاپنی خودش هم برند آمريکايی داشت! من که تا وضعيت اين پرتقال‌های مشکوک روشن نشه ديگه سراغشون نمی‌رم.
منبع: روزنامه اعتماد ملی

۱۳۸۸/۰۲/۲۷

دولت‌آبادی و انتخابات

من نیامده‌ام برای کسی تبلیغ کنم چرا که اینکاره نیستم. اگر هم چیزی به ذهنم رسیده، در مطبوعات بیان کرده‌ام. فقط می‌خواهم مروری داشته باشم بر دورانی که در آن به طرز مضاعفی پیر شدیم؛ یعنی ما را پیر کردند و خواستند که بمیرانند. و این بیش از آنکه از نظر من امری تراژیک باشد، یک سوال است: ما در کجا زندگی می‌کنیم؟ چه مناسباتی با یک‌دیگر داریم؟ چند سالی است که شده‌ایم ملت ایران. قبلاً امت بودیم. حالا هم در عین اینکه ملت ایرانیم، بخشی از امت محمدی هم هستیم. ولی این چگونه ملتی است که در آن هیچ کس از دیگری خبری ندارد؟ این چگونه ملتی است که هیچ گونه مناسبات انسانی فی‌مابین در آن برقرار نیست و فقط در آستانه انتخابات است که حق داریم به عنوان ملت مطرح شویم و در جایی جمع شویم و احیانا حرفی بزنیم.
من به کسی رأی می‌دهم که از تمام ایرانیان فرهیخته‌ای که از این کشور بیرون رانده شدند، اعاده حیثیت کند و به کسی رأی می‌دهم که به انسجام ملی معتقد باشد. ما را نسبت به هم غریبه کرده‌اند. اگر کسی که این ستاد مال اوست چنین قابلیتی دارد از رأی دادن به او پشیمان نخواهیم شد. مسئله اشخاص نیستند، مسئله یک ملت است. ملت دارد از برکت رفتار آقایان به جان هم می‌افتد. مملکت‌داری یعنی مردم را نگه داشتن. زخم زدن به مردم و تاب زخم را آوردن از سوی مردم باید تا به حال حوصله آقایان را هم سر برده باشد. شما با چه مرهمی می‌توانید به این زخم‌ها التیام ببخشید؟

۱۳۸۸/۰۲/۱۵

حافظه‌ی تاريخ

يکی از موضوع‌های محوری که اين روزها در دانشگاه‌های کشور رايج است و دانشجويان دوست دارند داستان آن را از زبان يکی از نامزدان انتخابات رياست جمهوری بشنوند؛ نقش دولت جنگ در فاجعه‌ی تابستان سال ۶۷ است.
مسئله مهم و جالب‌توجه اين است که بسياری از اين دانشجويان متولدين سال ۶۷ به بالا هستند. به زبانی ديگر، اين پرسش‌ها نشان‌گر واقعيتی است انکارناپذير که فاجعه‌ی ۶۷ و مکانی مانند «خاوران» در حافظه‌ی تاريخی ثبت گرديد.
برخورد دانشجويان درس ارزش‌مندی‌ست برای مسئولين کشور که شبانه به خاوران هجوم بُردند، استخوان‌های موجود در گورهای جمعی را جمع‌آوری و جابه‌جا کردند تا همه‌ی آثار فاجعه و جنايت محو و نابود گردد؛ غافل از اين‌که «خاوران» در حافظه‌ی تاريخی ثبت گرديد؛ غافل از اين که ديگر استخوان‌ها از اين پس نقشی ندارند و اگر جابه‌جا هم نمی‌کرديد، پوک و خاک می‌شدند؛ غافل از اين که امروز خود مکان يعنی خاوران، سرزمين معانی است!

طنز هفته

سخن‌گوی قوه قضايی در ارتباط با اعدام دلارا دارابی می‌گويد:
«فضاسازی مطبوعات سبب اصرار بيشتر اوليای دم و پيچيده شدن پرونده شد».

۱۳۸۸/۰۲/۱۱

خاطرات و گمراهی تاريخ

طبیعی است که، هر کسی حق دارد خاطراتش را، یادداشت‌هایش را، روز یا "عمر" نوشته‌هایش را تنظیم و به چاپ برساند. ولی آن گاه که چاپ شد و در دست‌رس عموم قرار گرفت دیگر به‌هیچ‌وجه "خصوصی" نیست، و نمی‌شود گفت: "ملک شخصی است، ورود ممنوع"
پس از چاپ و قرار گرفتن در اختیار همه، می‌شود "عمومی". چرا که نویسنده آن با تصمیم و قصد، چنین می‌خواسته است.
از همین جاست که نقدها، نظرها، و بررسی‌ها نه تنها شروع، که باید شروع شود. چون آنچه که به عنوان نظر و عقیده "یک نفر" چاپ و توزیع می‌شود، و می‌ریزد در رگ‌های جامعه، "‌بخصوص اگر از سوی آنهائی باشد که بهر تعبیر کاره‌ای! بوده‌اند" نمی‌تواند بدون تحقیق و بررسی صحت و سقم، بشود برگی از تاریخ.

کامل این نوشته خواندنی را در گذرگاه شماره آینده "شماره 91" با هم می خوانیم.

بايگانی وبلاگ