اگر اشتباه نکنم سال 58 بود. همراه با دوست فرهيختهای داشتيم در خيابان انقلاب قدم میزديم. ناگهان يکی از دوستان روزنامهنگارش با عصبانیت در برابرمان سبز شد و گفت: شنيدی چه اتفاقی رُخ داد؟ آهنفروش را کردهاند مسئول روزنامه!
دوستم با خونسردی تمام در پاسخ گفت: باز جای شکرش باقی است. طرف چون با کالای سنگينی سروکار داشت، تلاش خواهد کردن وزن روزنامه را بالا ببرد.
دلم میخواست امروز این دوست فرهيخته را میديدم و میپرسيدم: حالا که یک جوان بيستوهفت ساله را مدير مسئول روزنامه ايران میکنند، جوانی که مهمترين سابقهاش آتش زدن خوابگاه دانشجويان در هيجده تيرماه بود؛ بايد چهکسی را شکر کرد؟
۱۳۸۵/۰۷/۰۵
۱۳۸۵/۰۶/۳۰
فرهنگ اسلامی
يکی از مفاهيمِ مهمیِ که مدرنيته با خود آورد، مفهوم «بشريت» است. پيش از آن مفهوم «انسان» و «انسانيت» محدود به حوزههای فرهنگیـقومی بود، يعنی کم و بيش هر قوم و قبيلهای فرهنگ خود را مصداق «انسانيت» میديد و بقيه را کم و بيش بيرون از اين مصداق میدانست.... ولی امروزه درهای ذهنها به روی عالم و فرهنگها گشوده شده است و بر آنايم که فرهنگهای بسيار وجود دارد که فرهنگِ ما يکی از صورتهای آن است.
در واقع، هرگاه، برای مثال، سخن از «فرهنگِ اسلامی» به ميان میآيد، اين يک مفهوم امروزين از معنایِ «اسلام» است. در گذشته اسلام به معنای امروزی «فرهنگ» دانسته نمیشد. ... روزگاری که فرهنگها دنياهای بسته بودند، ما يک «دارالاسلام» داشتيم و يک «دارالکفر». بيرون از خود را طور ديگری نگاه میکرديم و طرد میکرديم يا با آن میجنگيديم و اگر نمیتوانستيم ناديدهاش میگرفتيم. ولی امروزه با گشودهشدن درها به روی همديگر نمیتوان به «دارالاسلام» و «دارالکفر» با آن نگاه گذشته نگريست.
داريوش آشوری ـ برگرفته از کتاب: سنت، مدرنيته، پست مدرن
در واقع، هرگاه، برای مثال، سخن از «فرهنگِ اسلامی» به ميان میآيد، اين يک مفهوم امروزين از معنایِ «اسلام» است. در گذشته اسلام به معنای امروزی «فرهنگ» دانسته نمیشد. ... روزگاری که فرهنگها دنياهای بسته بودند، ما يک «دارالاسلام» داشتيم و يک «دارالکفر». بيرون از خود را طور ديگری نگاه میکرديم و طرد میکرديم يا با آن میجنگيديم و اگر نمیتوانستيم ناديدهاش میگرفتيم. ولی امروزه با گشودهشدن درها به روی همديگر نمیتوان به «دارالاسلام» و «دارالکفر» با آن نگاه گذشته نگريست.
داريوش آشوری ـ برگرفته از کتاب: سنت، مدرنيته، پست مدرن
برچسبها:
کتاب
۱۳۸۵/۰۶/۲۹
ساعاتی ديگر سينا اعدام میشود!
امروز که خبر را شنیدم، یاد هجدهسالگی خودم افتادم. چه شور و هیجانی داشتم که زودتر تولد هجدهسالگیام برسد! هجده سالگی...مجوز ورود به دنیای بزرگسالان، تجربه کردنها، درهای دنیا که به رویت باز میشود. سن آرزوها و هدفها... یاد همه آن ایدهها، همه ان هدفها، قدمهایی که سرشار از انرژی بود. هجدهسالگی دوست داشتنی!
امروز که خبر را شنیدم، حس کردم چقدر تصاویر هجدهسالگی آدمها میتواند متناقض باشد... و دور از آنچه تصویر غالب است. هجدهسالگی برای سینا، روز ورود به دنیای بزرگسالان نیست، دری به روی او گشوده نخواهد شد.
هجدهسالگی، ناقوس مرگ است و جرثقیل و طناب داری که منتظر است تا پسری را که تازه پانزده روز است طبق همه آن قوانین بینالمللی و کنوانسیون هایرنگارنگی که دولتهای رنگارنگ کشورما امضا کردهاند، در موقع جرم کودکی محسوب میشده است و بس، مجازات کنند. زندگی را از او دریغ کنند و ما روز و شب بمباران رادیویی، تلویزیونی، روزنامهای و ... شویم که فلسفه مجازات اصلاح است!
فرناز سيفی
امروز که خبر را شنیدم، حس کردم چقدر تصاویر هجدهسالگی آدمها میتواند متناقض باشد... و دور از آنچه تصویر غالب است. هجدهسالگی برای سینا، روز ورود به دنیای بزرگسالان نیست، دری به روی او گشوده نخواهد شد.
هجدهسالگی، ناقوس مرگ است و جرثقیل و طناب داری که منتظر است تا پسری را که تازه پانزده روز است طبق همه آن قوانین بینالمللی و کنوانسیون هایرنگارنگی که دولتهای رنگارنگ کشورما امضا کردهاند، در موقع جرم کودکی محسوب میشده است و بس، مجازات کنند. زندگی را از او دریغ کنند و ما روز و شب بمباران رادیویی، تلویزیونی، روزنامهای و ... شویم که فلسفه مجازات اصلاح است!
فرناز سيفی
برچسبها:
خشونت
۱۳۸۵/۰۶/۲۶
از نژاد انار
قلب انار سرخ است
و سیب گونههايش خونی!
بین انار و سیب
یک قلب فاصله است.
من از نژاد انارم!
م.راما (محمد امين لاهيجی)
و سیب گونههايش خونی!
بین انار و سیب
یک قلب فاصله است.
من از نژاد انارم!
م.راما (محمد امين لاهيجی)
برچسبها:
هنر و ادبيات
۱۳۸۵/۰۶/۲۵
از نژاد انار
قلب انار سرخ است
و سیب گونههايش خونی!
بین انار و سیب
یک قلب فاصله است.
من از نژاد انارم!
م.راما (محمد امين لاهيجی)
و سیب گونههايش خونی!
بین انار و سیب
یک قلب فاصله است.
من از نژاد انارم!
م.راما (محمد امين لاهيجی)
۱۳۸۵/۰۶/۲۱
قاچاقچيان فرهنگی
مشکل بهتوان ايرانیای را يافت که داستانی از قاچاق و قاچاقچی نداند. در بيستوهفت سال گذشته ما با انواع نامهای قاچاقچی موادِ مخدر، کوپُن، سيگار، عتيقه، آدم و بعدش هم قاچاقچی فرهنگی آشنا شديم.
ازدياد قاچاقچی و گسترش شبکهها و باندهای مختلف در ايران، تنها چهره بيمارگونه و بحرانی چامعه را برملا نمیسازند؛ بل سقوط اخلاقی مردم را که همهی مبادلات و مناسبات را با معيارهای پول و کسب سودی بيشتر میسنجند، نيز نشان میدهند.
ديروز یکی از دوستان افغانی تعريف میکرد که باندهای مختلف قاچاق، فيلمهای خانوادگی ايرانی را اعم از جشنهای عقد و ازدواج و جشنهای تولد، به افغانستان آورده و به فور تکثير و توزيع میکنند. تا جايیکه قيمت يک سیدی، در بازار کابل حدود سيصد تا سيصدوپنجاه تومان است. و بعد هم اضافه کرد: «اين عمل غير اخلاقی قاچاقچيان، حداقل برای بخشی از مردم افغانستان مفيد و ارزشمندست که آنها، نه تنها بافرهنگ و رسمهای تازهتری روبهرو میشوند، بلکه آمادگی جذب و رواج آن را نيز دارند».
ازدياد قاچاقچی و گسترش شبکهها و باندهای مختلف در ايران، تنها چهره بيمارگونه و بحرانی چامعه را برملا نمیسازند؛ بل سقوط اخلاقی مردم را که همهی مبادلات و مناسبات را با معيارهای پول و کسب سودی بيشتر میسنجند، نيز نشان میدهند.
ديروز یکی از دوستان افغانی تعريف میکرد که باندهای مختلف قاچاق، فيلمهای خانوادگی ايرانی را اعم از جشنهای عقد و ازدواج و جشنهای تولد، به افغانستان آورده و به فور تکثير و توزيع میکنند. تا جايیکه قيمت يک سیدی، در بازار کابل حدود سيصد تا سيصدوپنجاه تومان است. و بعد هم اضافه کرد: «اين عمل غير اخلاقی قاچاقچيان، حداقل برای بخشی از مردم افغانستان مفيد و ارزشمندست که آنها، نه تنها بافرهنگ و رسمهای تازهتری روبهرو میشوند، بلکه آمادگی جذب و رواج آن را نيز دارند».
برچسبها:
طنز تلخ
۱۳۸۵/۰۶/۲۰
يازده سپتامبر
پديده مشمئزکننده يازده سپتامبر، بطور مشخص، بيانگر يک باور است. تناقضی است ميان زندگی ديروز، امروز و فردای مان. و اگرچه در اندازهها و ابعاد مختلف، ولی خميرمايهی ذهنی انسان خاورميانهای را شکل میدهد. القاعده شايد نماد بيرحمانه و اوج اين تناقض باشد اما، آنان از ابتدا، از همان چشمهی باورها نوشيدند که هريک از ما، بهسهم خود نوشيديم و بنحوی هراسمان را از فرآيندجهانی شدن نشان داديم و میدهيم. از اين منظر، ناچاريم حقيقت تلخی را بهپذيريم که القاعده، پيش از اينکه بخواهد يا بتواند مردم جهان را نابود سازد، ابتدا، خاورميانه را ويران خواهد کرد و مردم را به روز سيه خواهد نشاند.
انفجار نيويورک، نشانهای از فاجعه بود اما، هميشه ميان آژير خطر و تحقق فعل خطرناک و فاجعه آميز، فرصت مناسبی برای خنثا سازی آن وجود دارند. يعنی حوادث اسفناک و مصيبتآميز، همواره میتوانند بر بستر بیتوجهیها و فرصتسوزیها شکل بگيرند و متولد شوند. اين قانونی است عام و کلی و تمامی عرصههای اجتماعی و سياسی و اقتصادی را نيز شامل میگردند. نکته ديگری را نيز در ارتباط با همين قانون عمومی بگويم که در هرجامعهای، قبل از همه نخبگان جامعهاند که فرصتها را از دست میدهند نه تودههای مردم. اگر در نگاه استراتژيک نخبگان يک يا دو درجه تغييری مشاهده شود و بنا به هر دليلی جهت خاصی را دنبال کنند، بعيد نيست تا بسياری از فعل و انفعالات بظاهر پيش پا افتاده و سطحی اما، خطرناک و تأثيرگذار، برای هميشه (يا حداقل تا هنگام وقوع حادثه) از تيررس نگاه آنان به دور و پنهان بماند. توضيحات بيشتر را میتوانيد در نوشتههای زير بخوانيد
القاعده؛ طنز تاريخ يا آژير خطر؟ ـ ۱
القاعده؛ طنز تاريخ يا آژير خطر؟ ـ ۲
انفجار نيويورک، نشانهای از فاجعه بود اما، هميشه ميان آژير خطر و تحقق فعل خطرناک و فاجعه آميز، فرصت مناسبی برای خنثا سازی آن وجود دارند. يعنی حوادث اسفناک و مصيبتآميز، همواره میتوانند بر بستر بیتوجهیها و فرصتسوزیها شکل بگيرند و متولد شوند. اين قانونی است عام و کلی و تمامی عرصههای اجتماعی و سياسی و اقتصادی را نيز شامل میگردند. نکته ديگری را نيز در ارتباط با همين قانون عمومی بگويم که در هرجامعهای، قبل از همه نخبگان جامعهاند که فرصتها را از دست میدهند نه تودههای مردم. اگر در نگاه استراتژيک نخبگان يک يا دو درجه تغييری مشاهده شود و بنا به هر دليلی جهت خاصی را دنبال کنند، بعيد نيست تا بسياری از فعل و انفعالات بظاهر پيش پا افتاده و سطحی اما، خطرناک و تأثيرگذار، برای هميشه (يا حداقل تا هنگام وقوع حادثه) از تيررس نگاه آنان به دور و پنهان بماند. توضيحات بيشتر را میتوانيد در نوشتههای زير بخوانيد
القاعده؛ طنز تاريخ يا آژير خطر؟ ـ ۱
القاعده؛ طنز تاريخ يا آژير خطر؟ ـ ۲
۱۳۸۵/۰۶/۱۸
مبارزه يک وظیفه است!
من 23 سالهام امروز و چه تلخ است که باید مبارزه کنم برای همان خواستههای مادرم در 28 سال پیش و مادر بزرگهایش در 100 سال پیش. من اما دیگر کلاه سرم نمیرود . من سهمم را از این خانه میخواهم. من حقام را میخواهم.
من23 سالهام امروز و هیچ دوست ندارم چند سال دیگر دختر 23 سالهام برای خواستههای امروز من و 28 سال پیش مادرم و 100 سال پیش مادربزرگِ مادرم بجنگد. قرار است دخترم به دید یک انسان دیده شود با همان شأن و حقوق برادرش. تلخی دیگر بس است!
"وقتی بی عدالتی قانون شود مبارزه وظیفه است!" ما هم همچون مادرانمان فقط به وظیفهی خود عمل میکنیم. گیرم تنها و با دست خالی . گیرم با تجمعات 1000 و 2000 نفره که هیچ است از 40 میلیون زن ایرانی. گیرم با فحش و متلک و کتک . گیرم هزار سال دیگر و با امید به جهان دیگری که ممکن است !
آری روزی بالاخره ما میگیریم حقمان را ...
گلناز ملک، برگرفته از سايت: تغيير برای برابری
من23 سالهام امروز و هیچ دوست ندارم چند سال دیگر دختر 23 سالهام برای خواستههای امروز من و 28 سال پیش مادرم و 100 سال پیش مادربزرگِ مادرم بجنگد. قرار است دخترم به دید یک انسان دیده شود با همان شأن و حقوق برادرش. تلخی دیگر بس است!
"وقتی بی عدالتی قانون شود مبارزه وظیفه است!" ما هم همچون مادرانمان فقط به وظیفهی خود عمل میکنیم. گیرم تنها و با دست خالی . گیرم با تجمعات 1000 و 2000 نفره که هیچ است از 40 میلیون زن ایرانی. گیرم با فحش و متلک و کتک . گیرم هزار سال دیگر و با امید به جهان دیگری که ممکن است !
آری روزی بالاخره ما میگیریم حقمان را ...
گلناز ملک، برگرفته از سايت: تغيير برای برابری
برچسبها:
فرهنگ
۱۳۸۵/۰۶/۱۶
وبلاگ، فرهنگ و تمدن
در ميان اهل انديشه و خرد، اصطلاحی رايج است که میگويند: «بدون فرهنگ، هيچ تمدنی شکل نمیگيرد!».در واقع میشود چنين استنباط کرد که ميان فرهنگ و تمدن، به لحاظ مضمون، تبيين و نحوه و سطح تأثيرگذاری، ارتباطی تنگاتنگ، متقابل و ريشهدار وجود دارد که مولّد، در بستری که مولود برای او میگشايد، غنا میيابد. اگر بخواهيم تمدن بشری را به سه دوره کشاورزی، صنعتی و بعد صنعت تقسيم کنيم؛ هر عصری را، از طريق الگوهایرفتاری و ابزارهای فنی مختص بهآن، میتوانيم بطور مستقل و مشخص مورد شناسايی قرار دهيم و تفکيک کنيم.
وبلاگ، ابزاری است متعلق به عصرحاضر. بديهی است که بايد بستر مناسبی را برای بارور شدن فرهنگ مُدرن و پسامُدرن مهيّا سازد و از اينطريق، راه رشد و تحول را برای ورود به جامعهای باز، انسانی و مدافع آزادی، دموکراسی و حقوقبشری بگشايد. بلاگری که نسبت و رابطه متقابل اين دو را با همديگر تشخيص نمیدهد و لجوجانه و غيرعقلانی، میکوشد تا فرهنگ دوره جنگسرد را بر ابزار عصر کنونی(وبلاگ) انطباق دهد و از اينراه، ديگران را از وبلاگشهرها متواری و منزوی گرداند؛ اطمينان دارم که قبل از همه، نخست خود را به انزوا خواهد کشاند!
وبلاگ، ابزاری است متعلق به عصرحاضر. بديهی است که بايد بستر مناسبی را برای بارور شدن فرهنگ مُدرن و پسامُدرن مهيّا سازد و از اينطريق، راه رشد و تحول را برای ورود به جامعهای باز، انسانی و مدافع آزادی، دموکراسی و حقوقبشری بگشايد. بلاگری که نسبت و رابطه متقابل اين دو را با همديگر تشخيص نمیدهد و لجوجانه و غيرعقلانی، میکوشد تا فرهنگ دوره جنگسرد را بر ابزار عصر کنونی(وبلاگ) انطباق دهد و از اينراه، ديگران را از وبلاگشهرها متواری و منزوی گرداند؛ اطمينان دارم که قبل از همه، نخست خود را به انزوا خواهد کشاند!
برچسبها:
فرهنگ
اشتراک در:
پستها (Atom)