از لحظهای که شعر اردبهشت سارا را در اين ستون گذاشتم، نمیدانم چرا ياد و حرف گيلهمرد پيری رهايم نمیسازد؟ میگفت: اردبهشت بیعشق، مثل یخدربهشت بدون سکنجبين است!
به پا برخيز و پيراهن رها کن
گره از گيسوان خُفته واکن
فريبا شو /گريزا شو
به انگشتان سر گيسو نگهدار
نگه درچشم من بگذار و بردار
سر هر رهگذاری جستجو کن
به هر راهی نگاهی
به هر سنگی درنگی
برقص و شهر را پُر های و هو کن
«سياوش کسرائی»
۱۳۸۵/۰۲/۱۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر