بعد از گذشت بيست و هفت سال از انقلاب، سرانجام از دل يک نظام توتاليتاريسم، دولتی شکل گرفت که کم و بيش، معنا و مفهوم «دولت پادگانی» را میرساند. نيروهای شبهنظامی بسيج [که خود ترکيبی است از نيروهای دهقانانـحاشيهنشينان] همراه و زير رهبری و قدرت سپاهپاسداران؛ اکنون تصميم گرفتهاند تا در سياست، دخالتی مستقيم داشته باشند.
احمدینژاد مولود شرايط و رويدادهايی است که نظام توتاليتاريسم، دير يا زود، او و امثال او را به صحنههای سياست پرتاب میکرد. در کشوری که احزاب و جوامعمدنی نقش و کنترلی ندارند، ظهور چنين پديدهای [حال از طريق کودتا يا سازماندهی انتخابات] شگفتانگيز نيست. اما مسئله مهمتر، دانستن پاسخ پرسشی است که آيا اين فرزند برومند و پيرو ولايت، میخواهد ولی فقيه را از سر راه جارو کند؟ معمايی که گروهی از دستاندرکاران نظام را بهفکر و چارهانديشی واداشته است: که چه شد بعد از گذشت آن همه سالها هزينه نمودن و ساختن و پرداختن و تبليغ کردن؛ «امت ناب محمدی» ذوب در ولايت، ناگهان خود را تا سطح «امت احمدینژاد» تنزل دادهاند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر