۱۳۸۷/۰۶/۱۳

غزل برای درخت

تو قامت بلند تمنايی ای درخت
همواره خفتهِ اَست در آغوش آسمان
بالايی ای درخت
دستت پُر از ستاره و جانت پُر از بهار
زيبايی ای درخت
وقتی که بادها
در برگ‌های درهم تو لانه می‌کنند
وقتی که بادها
گيسوی سبزفام تو را شانه می‌کنند
غوغايی ای درخت
وقتی که چنگ وحشی باران گشودهِ است
در بزم سرد او
خنياگر غمين خوش‌آوايی ای درخت
در زير پای تو
اينجا شب است و شب‌زدگانی که چشم‌شان
صبحی نديدهِ اَست

سياوش کسرائی

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ