«گفتن» راه و شیوة خوشامدگویی به دیگریست. لیکن خوشامدگویی به دیگری بدان معناست که من از قبل پاسخگوی او هستم [... در حضورِ دیگران] سخن گفتن ضروریست، دربارة هوا، باران، یا هر موضوعی، مهم حرف زدن است؛ یعنی پاسخ دادن به او و از قبل پاسخگو بودن برای او.
- امانوئل لویناس، در گفتگو با فیلیپ نمو
(۱) معلّمها – حتّا بهترینهایشان – به یادگیریهای ما جهت میدهند. اصولاً وقتی صحبت از آموزش و یادگیری میشود، فوراً معلّم یا استادی را بهخاطر میآوریم که میداند و تعیین میکند چه باید یاد بگیریم و چه کتابهایی بخوانیم و ما موظّفیم آنچه را در برنامه آمده – خواه بمیل یا به غیر آن – فرابگیریم. ما – آموزندگان – بهردیف مینشینیم و بیشتر گوش میدهیم و اوست که در جلوی کلاس بر بلندای سکّو قرار میگیرد و بیشتر، سخن میرانَد و کمتر، گوش میدهد. این میان، معلّمی دوستداشتنیتر است که اختیارات بیشتری به آموزندگان بدهد یا روشهای جذّابتری برای جهتدهی، برگزیند.
(۲) از سوی دیگر، سنّت آن بوده که یادگیریهایمان در کلاس درس، بر مبنای مونولوگ باشد و نه دیالوگ. حال آنکه در دنیای واقعی، آنچه میآموزیم تنها از طریقِ گفتگو و تعامل با دیگران، کسب میشود. گفتگوی واقعی، گفتگویی آزاد و برابر است و کمک میکند افراد در جریان تعامل، شخصیّت ویژة خود را بسازند. چیزی که هیچوقت هدفِ آموزش رسمی نبوده است.
يادداشت گشايش پويان در سايت پيشخواننت.
* ـ آغاز به کار سايت پيشخواننت را به دستاندرکاران سايت تبريک میگويم و برای همه آنان، بهترینها را آرزو دارم.
۱۳۸۴/۰۸/۰۶
۱۳۸۴/۰۸/۰۲
من طربم، طرب منم
من طربم، طرب منم ـ زُهر زند نوای من
عشق ميان عاشقان ـ شيوه کند برای من
بهر خدای ساقيا ـ آن قدح شگفت را
برکف پير من بنه ـ از جهت رضای من
باده تويی، صبوح منم ـ راه تويی، جو منم
مست ميانِ کوه منم ـ ساقی من، سوای من
اگر مايل به شنيدن آهنگ "من طربم" با صدای گرم استاد مجيد درخشانی هستيد، لطفا اینجا را کلیک کنید و در ضمن، اگر گذرتان به سرای اسد علیمحمدی افتاد، آنجا نيز میتوانيد مصاحبه آقای درخشانی را هم بخوانيد.
۱۳۸۴/۰۸/۰۱
خودکُشی دانشجويی
افسردگی و پيامدهای ناشی از آن از جمله مهمترين عوامل خودکشی در جوانان هستند. در سالهای اخير آمار خودکشی در قشر خاصی از جوانان يعنی دانشجويان هم رشد قابل توجهی داشته است. کسانی که چند سالی را دانشجو بودهاند خصوصا آنهايی که زندگی خوابگاهی را تجربه کردند حتما با انواع بحرانهای دانشجويی آشنا هستند. يکی از اين بحرانها که بيشتر در محيط خوابگاهها و برای دانشجويانی که دور از محيط خانواده هستند اتفاق میافتد خودکشی است.
آمار غير رسمی حاکی از بالا بودن تعداد خودکشی و گسترش افکار خودکشی در بين دانشجويان است. با وجود اينکه به نظر میرسد آمار خودکشی در سطح دانشگاهها به شکل قابل توجهای در حال افزايش است دانشگاهها از ارائه آمار دقيقی در مورد خودکشی خودداری میکنند و سعی در پنهان کردن موضوع دارند و از طرح مسئله در رسانهها جلوگيری میکنند.
اين در حالی است که همه ساله بودجه عظيمی در اختيار مراکز مشاوره دانشگاهی قرار میگيرد که به نظر میرسد اين مراکز نتوانستهاند تاثير قابل توجهی در کنترل بحران داشته باشند و آمار همچنان رو به افزايش است.شکست در امور تحصيلی، ناتوانی در تامين شهريه دانشگاه و فشارهای عصبی ناشی از زندگی در محيط خوابگاه از جمله مهمترين عواملی است که ميل به خودکشی را در دانشجويان افزايش میدهد.
نقل از نشريه ۷سنگ
آمار غير رسمی حاکی از بالا بودن تعداد خودکشی و گسترش افکار خودکشی در بين دانشجويان است. با وجود اينکه به نظر میرسد آمار خودکشی در سطح دانشگاهها به شکل قابل توجهای در حال افزايش است دانشگاهها از ارائه آمار دقيقی در مورد خودکشی خودداری میکنند و سعی در پنهان کردن موضوع دارند و از طرح مسئله در رسانهها جلوگيری میکنند.
اين در حالی است که همه ساله بودجه عظيمی در اختيار مراکز مشاوره دانشگاهی قرار میگيرد که به نظر میرسد اين مراکز نتوانستهاند تاثير قابل توجهی در کنترل بحران داشته باشند و آمار همچنان رو به افزايش است.شکست در امور تحصيلی، ناتوانی در تامين شهريه دانشگاه و فشارهای عصبی ناشی از زندگی در محيط خوابگاه از جمله مهمترين عواملی است که ميل به خودکشی را در دانشجويان افزايش میدهد.
نقل از نشريه ۷سنگ
۱۳۸۴/۰۷/۳۰
باز هم بینظمی
میگويند زندگی هرگز بر محور دلها، خواستها و تمايلات آدمها نمیگردد. اما احتمال عکس چنين تعريفی را بعيد نمیدانم. گاهی همان چيزی را که هميشه بد داشتی و ازش فرار میکردی، ممکن است روزی گريبانگير شوند. و حالا حکايت بینظمی کار من و وبلاگم شد. توضيحات اضافی را غيرضروری میبيننم ولی، اميدوارم اين تلاش دوباره، ادامه داشته باشد.
دو خط متوازی
من و تو،
چون دو مسیر متوازی
دیریست یار و همره شده ایم،
به امیدی که پس از کم شدن فاصله ها،
عاقبت هر دو به یک جاده خواهیم رسید.
کاش میدانستی،
که دو خط متوازی هرگز،
میل دیدار تلاقی نکنند.
از سرودههای جوانی ابوسعيد
دو خط متوازی
من و تو،
چون دو مسیر متوازی
دیریست یار و همره شده ایم،
به امیدی که پس از کم شدن فاصله ها،
عاقبت هر دو به یک جاده خواهیم رسید.
کاش میدانستی،
که دو خط متوازی هرگز،
میل دیدار تلاقی نکنند.
از سرودههای جوانی ابوسعيد
۱۳۸۴/۰۷/۱۹
آثار خوب و مشروب تُند
رُمان "دريا" جان بنويل (John Banville) نويسنده ايرلندی، روزگذشته برنده معتبرترين جايزه ادبی بريتانيا، يعنی "بوکر" گرديد. جايزه بوکر که اهدای آن از سال 1968 آغاز شده، بهخاطر به شهرت رساندن نويسندگان بريتانيايی، ايرلندی يا نويسندگانی که عضوی از کشورهای مشترکالمنافع به زبان انگليسی هستند، شهره جهان ادبيات گرديد.
اما آنچه که بيش از همه توجه مرا در اين رويداد ادبی بخود جلب کرد، سخنان آقای جان بنويل (John Banville) بود. وی به پرسش خبرنگارانی که میخواستند بدانند پول 80 هزار دلاری اين جايزه را صرف چه کاری خواهد کرد، چنين پاسخ گفت: آثار خوب و مشروب تُند!
من از اين سخن دومنظوره، چنين استنباط میکنم که ايرلندیهای کلاسيک، همان رفتارها و خصوصياتی را دارا هستند که ايرانيان همنسلمن، عمری گرفتار آناند. فضای عاميانه، وجود قدرتمند شارلاتانيسم و شانتاژ و فرهنگی که هنوز ديدن عکس "مار" را برخواندن نام "مار" ترجيح میدادند؛ بسياری از انسانهای دانا و سرد و گرم چشيده بهمعنی واقعی را مجبور به سکوت ساخته بود. ممکن است بعضیها، اين خصوصيات را نشانه ضعف بدانند، ولی من در اين عرصهها وارد نمیشوم. بنظرم، حالا شايد سخن آقای جان بنويل، نوعی پيشنهاد عملی و خطاب به همه کسانی باشد که تا اين لحظه لب بستهاند و سکوت کردهاند. نمیخواهم بگويم مستی، يعنی رُکگويی و راستی! اما يکیـدو استکان بالا انداختن که ضرری ندارد، دارد؟
اما آنچه که بيش از همه توجه مرا در اين رويداد ادبی بخود جلب کرد، سخنان آقای جان بنويل (John Banville) بود. وی به پرسش خبرنگارانی که میخواستند بدانند پول 80 هزار دلاری اين جايزه را صرف چه کاری خواهد کرد، چنين پاسخ گفت: آثار خوب و مشروب تُند!
من از اين سخن دومنظوره، چنين استنباط میکنم که ايرلندیهای کلاسيک، همان رفتارها و خصوصياتی را دارا هستند که ايرانيان همنسلمن، عمری گرفتار آناند. فضای عاميانه، وجود قدرتمند شارلاتانيسم و شانتاژ و فرهنگی که هنوز ديدن عکس "مار" را برخواندن نام "مار" ترجيح میدادند؛ بسياری از انسانهای دانا و سرد و گرم چشيده بهمعنی واقعی را مجبور به سکوت ساخته بود. ممکن است بعضیها، اين خصوصيات را نشانه ضعف بدانند، ولی من در اين عرصهها وارد نمیشوم. بنظرم، حالا شايد سخن آقای جان بنويل، نوعی پيشنهاد عملی و خطاب به همه کسانی باشد که تا اين لحظه لب بستهاند و سکوت کردهاند. نمیخواهم بگويم مستی، يعنی رُکگويی و راستی! اما يکیـدو استکان بالا انداختن که ضرری ندارد، دارد؟
۱۳۸۴/۰۷/۱۷
سفيدی رنگِ پرچم
از پدرم پرسيدم که سفيدی رنگِ پرچم ما به چه معناست؟ و برچه اساسی آن را در ميانهی دو رنگ سبز و قرمز جای دادهاند؟
در پاسخ گفت:
يعنی اينکه ما ايرانيان در برابر زندگی و مرگ بیتفاوتايم؛
يعنی اينکه مهار و سرنوشت خودمان را به دست قضا و قدر سپردهايم؛
يعنی اينکه باد از هرطرف بهوزد، ما بدانسوی روی برمیگردانيم؛
يعنی اينکه ... .
بعد از مکث کوتاهی ادامه داد و گفت: پسرم! در پس رنگ پرچمهای جهان، داستانهای تاريخی مختلفی قرار گرفتهاند. آنهايی که اين رنگها را برای پرچم ما انتخاب نمودهاند، حتمن ايدههايی در سر داشتند و هدفهايی را دنبال میکردند. اما وقتی سيستم آموزشی جامعه منطبق بر هدفها، نيازها و برنامهها نيست، و ميان مردماش و دولت، فرسنگها فاصله وجود دارد؛ بديهی است که مردم بیاطلاع از همهجا، پرچم را، نه نشانه ملی-ميهنی، بل آنرا نشانی از حکومت و قدرت او میبينند.
در پاسخ گفت:
يعنی اينکه ما ايرانيان در برابر زندگی و مرگ بیتفاوتايم؛
يعنی اينکه مهار و سرنوشت خودمان را به دست قضا و قدر سپردهايم؛
يعنی اينکه باد از هرطرف بهوزد، ما بدانسوی روی برمیگردانيم؛
يعنی اينکه ... .
بعد از مکث کوتاهی ادامه داد و گفت: پسرم! در پس رنگ پرچمهای جهان، داستانهای تاريخی مختلفی قرار گرفتهاند. آنهايی که اين رنگها را برای پرچم ما انتخاب نمودهاند، حتمن ايدههايی در سر داشتند و هدفهايی را دنبال میکردند. اما وقتی سيستم آموزشی جامعه منطبق بر هدفها، نيازها و برنامهها نيست، و ميان مردماش و دولت، فرسنگها فاصله وجود دارد؛ بديهی است که مردم بیاطلاع از همهجا، پرچم را، نه نشانه ملی-ميهنی، بل آنرا نشانی از حکومت و قدرت او میبينند.
۱۳۸۴/۰۷/۱۵
سلام و سپاس!
سلامی گرم و صميمانه به همه شما عزيزانی که با حضور پُر مهر و محبتتان، اين سرای خاموش و تاريک را با کامنتهای زيبا، دلنشين و اميد دهندهتان آراستيد! سلام به همه دوستان، ياران و همکارانی که از طريق ايميلها، ارسال کارتها و تماسهای تلفنی، پرتوی از اميد و شوق دوبارهنويسی را در درونم زنده و شعلهور ساختيد! بیتعارف، شرمندهام از اينکه با تأخير پاسخ را مینويسم. و سپاسگزارم، از آن همه مهرورزی، دوستداشتن و عشقورزيدن!
چه دُرهای درخشانیاند،
اين جوانان!
اين دوستان!
چون خورشيد
بآرامی طلوع میکنند
و تمامی وبلاگشهرها را
با حضور عاشقانه خود،
گرم و روشن میسازند!
*ـ با پوزش از دوست اديب و ارجمندم محُسن بافکر، که ناخنکی بر شعر «حضور» او زدهام!
چه دُرهای درخشانیاند،
اين جوانان!
اين دوستان!
چون خورشيد
بآرامی طلوع میکنند
و تمامی وبلاگشهرها را
با حضور عاشقانه خود،
گرم و روشن میسازند!
*ـ با پوزش از دوست اديب و ارجمندم محُسن بافکر، که ناخنکی بر شعر «حضور» او زدهام!
اشتراک در:
پستها (Atom)