۱ـ نخست افکار عمومی مردم امريکا است که معتقدند بهايی که امريکا در خلال پنج سال اخير در عراق پرداخته در مقايسه با آنچه تاکنون به دست آورده بسيار زياد است. بنابراين هر کسی که رئيس جمهور آينده میشود خواهد دانست که مردم امريکا حاضر نخواهند شد چهار سال ديگر را به صرف تعهدی پايانناپذير در عراق بمانند.
٢ ـ اين روزها ديگر خبری از يک داستان وحشتناک نمیشنويم. کاملاً واضح است که نيروهای امريکايی توانستهاند بسياری از درگيریهای داخلی را کنترل کنند؛ ارتش عراق عملکرد بهتری نسبت به گذشته دارد؛ نوری المالکی نخست وزير با اعمال فشار بر شبه نظاميان تندرو عراق که اتفاقاً هم کيش وی نيز هستند، نشان داد که شخصيتی فراتر از يک رهبر ملی دارد؛ سنیها تصميم خود را گرفتهاند که در انتخابات آينده پارلمان عراق شرکت کنند؛ کردستان عراق همچنان به عنوان يک جزيره آرام و يک بازار آزاد به حيات خود ادامه میدهد؛ القاعده در عراق زمينگير شد و برخی از کشورهای عربی تحت تاثير تغييرات به وجود آمده در عراق بازگشايی سفارتخانههايشان را در بغداد آغاز کردهاند.
٣ ـ با در نظر گرفتن تمامی اين واقعيتها، روند آشتی ملي در عراق هنوز به آن درجه نرسيده است که عراق بتواند با تکيه بر توانايیهای خود ثباتش را حفظ کند. هنوز به حضور نيروهای امريکايی نياز است. هنوز کاملاً واضح نيست که بتوان عراق را بدون استفاده از سياست مشت آهنين اداره کرد. هنوز کاملاً واضح نيست که دولت عراق چيزی بيش از مجموعهيی از سران قبايل و فرق مختلف عراق باشد. و اين همان گرداب در چرخش است که به رئيس جمهور آينده امريکا سلام خواهد کرد؛ تمايل شديد مردم امريکا برای پايان دادن به جنگ عراق به خاطر هزينههای بسيار آن، کورسوی اميدی به ظهور نتايج درخشان و اميدوارکننده (آنگونه که مرهمی باشد بر هزينههای بسيار جنگ) و سرانجام اين واقعيت که عراق هنوز در قد و قامت يک کشور نيست.
توماس فريدمن؛ برگرفته از روزنامه اعتماد
۱۳۸۷/۰۴/۰۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر