۱۳۸۵/۰۵/۲۴

بعد صد سال ـ 3

در سر درِ کاروان‌سرايی
تصوير زنی به گچ کشيدند
اربابِ عمايم اين خبر را

از مخبرِ صادقی شنيدند
گفتند که واشريعتا خلق

رویِ زنِ بی‌نقاب دیدند
آسيمه ‌سر از درون مسجد

تاسر درِ آن سرا دويدند
ايمان و امان به ‌سرعت برق

میرفت، که مؤمنين رسيدند
اين آب آورد، آن يکی خاک

يک پيچه زگِل بر او بُريدند
ناموسِ به باد رفته‌ای را

با يک دو سه مشتِ گِل خريدند
چون شرِع نبی از خطر جُست

رفتند و به خانه آرميدند
غفلت شده بود و خلق وحشی

چون شيرِ دَرَنده می‌جَهيدند
بی پيچه زنِ گشاده ‌رو را

پاچينِ عِفاف می‌دَريدند
لب‌هایِ قشنگِ خوشگلش را

مانندِ نبات می‌مکيدند
بالجمله تمام مردم شهر

در بحرِ گناه می‌تپيدند
درهای بهشت بسته می‌شد

مردم همه می‌جَهنّميدند
می‌گشت قيامت آشکارا

يک‌باره به صور می‌دَميدند
اين‌است ‌که پيش خالق و خلق

طُلّاِب علوم رو سفيدند
با اين علما هنوز مردم

از رونقِ مُلک نااميدند

برگرفته از کتاب: يا مرگ يا تجدد / ماشاء‌اللّه آجودانی ـ صص 6 ـ 165

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ