وقتی اسکندر مقدونی حکومت هخامنشيان را برانداخت و سرزمين
ايران را اشغال کرد، با يک «فرهنگ مقاومت سياسی» بینظيری از طرف ايرانيان
رو-به-رو گرديد که جانفشانیها
و مقاومتهای فيزيکیـحماسی سپاه «آریوبرزن» در مقايسه با آن، رنگ میباخت. سازشناپذيری ايرانيان
بهقدری چشمگير و فراگير بود که هم اسکندر و هم «حکومت سلوکيان» از ميان بُردن «فرهنگ مقاومت» را جزء اهّم
وظايف و در سرلوحۀ کارهای خود قرار داده بودند. اسکندر نخستين کسی است که در تاريخ
ايران مانند حکومت اسلامی، «نظام صدقه» را بنا نهاد و بدون استثناء برای آن بخش از
ايرانيانی که داوطلبانه فرهنگ سلطه و رفتار «يونانی مآبی» را در مجامع عمومی میپذيرفتند و «خودی» میشدند؛ انعامهای نقدی و
جنسی اختصاص میداد. اگرچه استيلای يونانيان ديری نپاييد اما، از آنجايیکه وجود
و بقای ۱۰۰سالهی «نظام صدقه» در روابط عمومی، چون ويروسی خطرناک و مزمن ايرانيان
را آلوده به دورويی، نفاق، از پشت خنجرزدن و بیتفاوتی در برابر زندگی کودکان و
آيندهگان کرده بود؛ ايرانيان ديگر نمیتوانستند همان نظام حقوقیـاقتصادی زمان
داريوش بزرگ را که اجدادشان برای نخستين بار در جهان ساخته بودند، دوبارۀ بازسازی
و مستقر کنند. آنها برای ساختن چنين نظامی به بيش از ۴۰۰سال زمان و به يک دولت
واسطه يا در حال گذاری مانند اشکانيان نياز مبرم داشتند تا برسند به حکومتی مانند
ساسانيان.
اسکندر و جانشينان او
نه مثل امروز از قدرت رسانهایـتبليغی بهرهمند بودند و نه قدرت تسخير همهی
مناطق ايران را داشتند. اما تأثير نظام صدقه بهگونهای بود که در حکومت اشکانیان،
هيچ رد و نشانی از دوران پُرافتخار گذشته و حکومت هخامنشيان نمیبينيد. چرا؟ دلايلاش
بسيار است از جمله به قول فرخی يزدی:
در دفتر زمانه فتد نامش از قلم
هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر