۱۳۸۶/۰۳/۱۷

پرنده‌ای با دلی شکسته

در هيچ دوره‌ای از تاريخ، رفتار من و تو ايرانی با مردم کشور همسايه تا اين اندازه به دور از انسانيت و اصول اخلاقی نبوده است. هميشه افغانی را از خودمان دانسته‌ايم، حتا وقتی محمود افعان به ايران حمله‌ور شد.
اين رسم مهمان‌نوازي نبود...که دست افغانی ليسانسيه و فوق ليسانس بيل داديم که فعلگی کند... که در ربان محاوره روزمره هر روز او را تحقير کنيم، دزد و قاتلش ناميم و از هيچ توهينی روی‌گردان نباشيم. اين چه نژادی است که به آن می‌نازيم و در ايران سربرآورده است؟ ما جه مردمی هستيم؟ من نمی‌فهمم...

آخرين شعر ضيا قاسمی شاعر افغانی در هنگام خروج از مرز ایران:
نه مثل پرنده
از آسمانی كه پاسبان ندارد
نه مثل نسيم
تن ساييده به سيم‌های خاردار
مثل يك آدم
دوساعت در صف می‌ايستم
پاسپورتم مهر می‌خورد
واز مرز می‌گذرم
از آنچه هوا و زمين را تقسيم می‌كند
از آنچه آب و باد و خاك را
از آنچه چگونه به دنيا آمدن
و چگونه مردن را...

منبع نقل شعر، وبلاگ آوای زن

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ