فرض میکنيم همهی آزادیها سرکوب شوند و انسانها را بتوان چنان در قيد و بند نهاد که آنها بدون رخصتِ قدرتهای فائقه جرئت اعتراض نداشته باشند. در اين صورت مطمئنا هرگز نمیتوان کاری کرد تا آنان درست آنسان که قدرتهای فائقه میخواهند بينديشند. نتيجۀ ضرور اين خواهد شد که آنها همواره چيزی جز آنچه میانديشند بر زبان آورند، و پيامد اين امر آن است که شرافت و باور، که کار دولت بیآنها پيش نمیرود، از ميان برود و پستترين نوع دورويی و بیشرافتی، که منبع هر رذالتی است و فاسدکننده اخلاق نيکوست، پرورش يابد.
در عمل کاملاً ناممکن است که بتوان همه را مجبور ساخت تا بر اساس دستور سخن بگويند. هرچه بيشتر آزادی سخن گفتن را از آنها بگيرند، آنها سرسختانهتر بر داشتن اين حق پافشاری میکنند، البته نه همۀ انسانها، نه حريصان، چابلوسان و آنانی که فکر ناتوانی دارند و اوج سعادتشان اين است که مال بيندوزند و شکمشان را پُر کنند. بلکه آنانی که تربيت نيکو و صفای اخلاق و فضيتهایشان از آنان انسانهايی آزاده ساخته است.
برگرفته از کتاب: خشونت، حقوقبشر، جامعه مدنی / دکتر محمدرضا نيکفر / صص 2 ـ 81
۱۳۸۶/۰۱/۰۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر