تو از کدام طرف آمدی به خانهی من
که بوی چای و چمن میدهد ترانهی من
همیشه در همه جا در جهان و جانِ منی
که با تو سبزترینست، این جوانهی من
حضورِ زمزمهی عاشقانه را نازم
که عطرِ عاطفهها دارد عاشقانهی من
صدای توست که بر سینهی ستاره نوشت:
من از اهالیی نورم، همین نشانهی من
برای پنجرهی بازِ من، نسیمی نیست
بیا نسیمکِ دل ํ نازکِ زمانهی من
اگرچه خاطرههایم به خاک و خون پیوست
بخوان! به خاطرِ ناشادیی شبانهی من
درونِ آینهها طرح تابناکِ تو بود
خوشا تمامیی آئینههای خانهی من
بببین! به خاطرِ تو تا کجای دل، سبزست
بگو به ابر ببارد به روی شانهی من
من آمدم که بگویم: سلام بر باران
بیا به سمتِ صداهای شاعرانهی من
به واژه – واژهی رنگینِ شعرِ این پائیز
غزل بخوان و بیاسای در کرانهی من
رضا مقصدی، بهمن ۱٣٨۵
۱۳۸۵/۱۲/۰۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر