وضعيت جامعۀ بغايت بحرانی کشور را میتوانيم
از تعداد جملههای کوتاه يا کلمات باصطلاح قصاری که روزانه ميان ايرانيان
مبادله میگردند؛ بشناسيم.
تجربههای
شخصی و مشاهدههای خيابانی_محفلیام
در ارتباط با جامعه بحرانی سال ۱۳۵۷ حاکیست، همهی
کسانی که ناسازگاریهای عجيبی ميان پيش فرضهای
ذهنی خود با وقايع روزمره مشاهده میکردند و در کل، ناتوان و
ناگويا بودند در ارائهی يک تحليل منطقی از چشمانداز؛
ناخواسته و ناگهانی، «قصيرگو» و «وجيزگو» گشتند.
الان هم حجم بیشمار
کلمات قصار فيسبوکی_توئيتری_تلگرامی
نشان میدهند ما در يک شرايط بعايت بحرانیای
بسر میبريم که چشمانداز، دقيقن روشن نيست. و
از اين منظر شايد بد نباشد نکتهای از تجربهها
و مشاهدههايم بگويم:
اگرچه در سال ۱۳۵۷ چشمانداز
سياسی ايران کاملن پيچيده و مُبهم به نظر میرسيد اما، آينده سياسی
قصيرگويان بهطور مشخص قابل پيشبينی و روشن بود: دنبالهروی
و تقليد سياسی از امام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر