وقتی که پرندگان «شانه بسر» پروازکنان
میآيند بر فراز سامانت
ای کوههای سر به فلک کشيده البرز!
ای ماکلاش [= ماه خراش]، باباکوه،
کاکوه، عطاکوه، ليلاکوه
سرخ خواهند شد،
سـبز خواهند شد،
رنگهای دامانت [دامنههايت]
شعر بالا ترجمهی يک ترانهی فولکلور
گيلکی است که نگاهی لطيف، عاشقانه و اميدوار به زندگی و آينده دارد. اما برخلاف
انتظاری که در پس زمينهی اين ترانهی «لالايیگونه»ی گيلکی چشمک میزنند؛ وقتی ۱۹بهمنِ
چهلوپنج سال پيش شانه بسرهای زمانه _هشت جوان شهری با زلفهای شانه کرده_ از
همين نقطهای که در عکس بالا میبينيد، يعنی از پيچ «آب خشک» بالای لونَک سياهکل
بر فراز سامان ما به پرواز در آمدند؛ دامنهِ البرز، هرگز همان رنگ دلخواه و مورد
انتظار را بخود نديد. و شايد هم ديد اما، ما نمیتوانستيم دقيق ببينيم چونکه، بعد
از ماجرای سياهکل، هر کسی منطقه و ايران را به رنگ دلخواه خويش میديد و میسنجيد.
واقعن ميان سياهکل و تغيير رنگها و نگاهها چه ارتباطی وجود داشتند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر