۱۳۹۲/۰۶/۲۲

صد در صد وطن!



مستِ تماشای پوستر زير بودم که صدای اعتراض ميزبانم بلند شد: چه چيزی تو رو جلب کرد، کالباس؟ گفتم آن چيزی که من رو جلب کرد، ايده و فکری است که در پشتِ اين کالباس و پوستر پنهانند. فکر آدم‌هايی که شناخت دقيقی از روانشناسی مردم دارند و نيک هم می‌دانند که پوستر تبليغاتی شهرک فوگِلس‌بِرگ، نبايد شبيه همان پوستری باشد که حزب «اس.پی.دی» چهار‌ــ‌پنج کيلومتر بالاتر، در بلی‌بوردهای شهر فرانکفورت نصب می‌کنند.



در راه بازگشت به خانه، ميزبان عزيزم گفت: "کالباس و سوسيس و گيروس و غيره يک طرف، کباب شيشليک ما يک طرف. هيچ غذايی به پای کباب ايرانی نمی‌رسد". از او پرسيدم: هرگز پيش آمد در مسافرت‌ها و در آن يکی‌_‌دو هفته‌ای که از آلمان دور هستی هوس [مثلن] سوسيس آلمانی کرده باشی؟ گفت: "خودم نه! اما دو سال پيش در سفر به ايران، پسرم جفت پاهاشو کرده بود توی يک کفش و با گريه می‌گفت «اِشته برات وُرست»[=يک سوسيس واقعی و کبابی] می‌خوام. بچه‌ها برايش سوسيس تهيه کردند، اما اصلن لب نزد. توی دلم می‌گفتم حق داری، هيچ سوسيسی به پای سوسيس آلمانی نمی‌رسند". گفتم: وطن يعنی همين! همين حرف دل تو! همان واکنشی که پسرت نشان داد! پسر تو خواهان سوسيسی بود که صد- در‌-‌ صد متعلق به وطن‌اش باشد: دويچه‌لند!
و بعد اضافه کردم که پيام واقعی آن پوستر هم کم‌و‌بيش همين بود: صد-در-صد های‌مات! [وطن].   

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ