از چند قدمی معلوم بود که حسابی سرگرم تمرين است. وقتی در مقابلم ايستاد، بجای
سلام گفت:
"شنيدهام که مشايی همشهری شماست! همشهریها در باره او چه میگويند؟".
من هم با همان لبخند شيرين ويژه گيلانیها در پاسخ گفتم که میگويند:
احمد دارِ سيبه / بشکسه خالِ سيبه!
(ترجمه: او ميوه درخت احمد است [شما بخوانيد احمدینژاد] و اتفاقن، متعلق به
شاخهایست که از زور پُرباری، شکسته است.)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر