نام فروغ را از کتاب شعر شاعران ايران، حذف میکنيد؛ با شعر او، پيامی که از نيم قرن پيش، در گوش و جان ماست، چه میکنيد؟ ناسازگاری نام زنی مُدرن، در ليستِ زنستيزان شهر، قابل درکاند و حذف نام فروغ، خارج ز انتظار نبود. اما با حس او، _حس زنانگی او_ که امروز در خيابانهای شهر تکثير میشوند، آنوقت چه میکنيد؟ حسی که به تجربه میدانست و چه زيبا ديده بود، حکومتِ شبپرستان و عاشقان تاريکی را:
«من از نهايت شب حرف میزنم
من از نهايت تاريکی
و از نهايت شب حرف میزنم
اگر به خانۀ من آمدی برای من ای مهربان
چراغ بيار
و يک دريچه که از آن
به ازدحام کوچۀ خوشبخت بنگرم». [سال ١٣٤٠]
«من از نهايت شب حرف میزنم
من از نهايت تاريکی
و از نهايت شب حرف میزنم
اگر به خانۀ من آمدی برای من ای مهربان
چراغ بيار
و يک دريچه که از آن
به ازدحام کوچۀ خوشبخت بنگرم». [سال ١٣٤٠]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر