من نیامدهام برای کسی تبلیغ کنم چرا که اینکاره نیستم. اگر هم چیزی به ذهنم رسیده، در مطبوعات بیان کردهام. فقط میخواهم مروری داشته باشم بر دورانی که در آن به طرز مضاعفی پیر شدیم؛ یعنی ما را پیر کردند و خواستند که بمیرانند. و این بیش از آنکه از نظر من امری تراژیک باشد، یک سوال است: ما در کجا زندگی میکنیم؟ چه مناسباتی با یکدیگر داریم؟ چند سالی است که شدهایم ملت ایران. قبلاً امت بودیم. حالا هم در عین اینکه ملت ایرانیم، بخشی از امت محمدی هم هستیم. ولی این چگونه ملتی است که در آن هیچ کس از دیگری خبری ندارد؟ این چگونه ملتی است که هیچ گونه مناسبات انسانی فیمابین در آن برقرار نیست و فقط در آستانه انتخابات است که حق داریم به عنوان ملت مطرح شویم و در جایی جمع شویم و احیانا حرفی بزنیم.
من به کسی رأی میدهم که از تمام ایرانیان فرهیختهای که از این کشور بیرون رانده شدند، اعاده حیثیت کند و به کسی رأی میدهم که به انسجام ملی معتقد باشد. ما را نسبت به هم غریبه کردهاند. اگر کسی که این ستاد مال اوست چنین قابلیتی دارد از رأی دادن به او پشیمان نخواهیم شد. مسئله اشخاص نیستند، مسئله یک ملت است. ملت دارد از برکت رفتار آقایان به جان هم میافتد. مملکتداری یعنی مردم را نگه داشتن. زخم زدن به مردم و تاب زخم را آوردن از سوی مردم باید تا به حال حوصله آقایان را هم سر برده باشد. شما با چه مرهمی میتوانید به این زخمها التیام ببخشید؟
۱۳۸۸/۰۲/۲۷
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر