۱۳۹۰/۰۷/۲۲

می‌سازم، با کاهش جان!

در دوره جوانی، بعضی از شب‌های جمعه را با اهل دل و خرابات و خانقاه گذراندم. اما برای نخستين بار بود که مثل ديروز، تمام پنج‌شنبه‌ام، با پنج بيتی‌های عاشقانه گذشت:

شب‌ها سرِ کوی... تو
آشفته چو موی... تو
می‌آيم... تا جويم... خانه به خانه
مگر از تو نشانه.
ميخانه به می...خانه
پيـمانه به پی... مانه
راهِ تو می‌پويم – اين می و مستی
بُود بی تو بهانه.

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ